حدود دو دهه پیش و درست زمانی که اجلاس بن و در پی آن تشکیل دولت موقت چشم انداز روشنی را برای آینده سیاسی افغانستان نوید میداد، مقالهای در نشریه فارین افیرزمنتشر شد (الگویی جدید برای ارتش افغانستان/جولای و آگوست ۲۰۰۲) که برخلاف خوش بینیها و جو مثبت افکار عمومی، رویکردی انتقادی را نسبت به این اجلاس در پیش گرفت. محور اساسی این انتقاد نیز بر بیتوجهی به مسئله برقراری امنیت پایدار و نقش نیروهای امنیتی و ارتش در آینده سیاسی افغانستان قرار داشت. آنجا مانوئل و پی. دبیلیو سینگر، تحلیلگران این نشریه تأکید داشتند که هر چند حضور نیروهای آمریکایی و متحدانشان ممکن است جنگ را متوقف کرده باشد، اما این موضوع صرفاً در حکم یک آتشبس موقت است و استفاده از این فرصت ارزنده برای تشکیل یک نیروی امنیتی قوی و ارتشی متحد، مهمترین ضرورت شکل گیری یک صلح پایدار در این کشور محسوب میشود. شرایط سیاسی و امنیتی افغانستان و اوج گیری دوباره منازعات و تنشهای داخلی در دو دهه اخیر نشان داد که این رویکرد انتقادی کاملاً بجا و درست بوده است. اما اکنون این نگرانی وجود دارد که این درس تاریخی مهم بازهم نادیده گرفته شود. مذاکرات صلح میان آمریکا و طالبان در شرایطی ادامه مییابد که تمرکز اصلی روی خروج نیروهای آمریکایی و آتش بس موقت احتمالی قرار دارد و هیچ چشم اندازی در زمینه آینده و حتی مذاکرات بین الافغانی ترسیم نشده است. به نظر میرسد این شرایط بیش از همه نگرانی ارتش افغانستان را در پی داشته است. اظهارات اخیر اسدالله خالد سرپرست وزارت دفاع افغانستان در مورد نقش ارتش در آینده سیاسی این کشور را در همین راستا میتوان ارزیابی کرد. او در جمع افسران ارتش تأکید میکند آنها نباید نگران خروج نیروهای آمریکایی باشند؛ چرا که ارتش اجازه نخواهد داد توافقی حاصل شود که دستاوردهای دو دهه اخیر از جمله ارتش، حقوق زنان، آزادی سیاسی و حقوق بشر از مردم افغانستان سلب گردد. پیش از این و در زمان کشمکشهای انتخاباتی نیز اظهارات مشابهی از سوی مقامات نظامی مطرح شده بود؛ چنانکه برخی نیز این نیروها را به مداخله در انتخابات متهم کرده بودند.
اما سؤال اساسی این است که آیا ارتش این توانایی را دارد که از نادیده گرفته شدن در مذاکرات صلح و یا در تصمیم گیری ها برای آینده سیاسی این کشور جلوگیری کند؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت که هر چند در سالهای اخیر ارتش به پیشرفتها و دستاوردهای نسبتاً خوبی دست یافته، اما هنوز هم در برابر مخالفان بسیار آسیبپذیر و شکننده نشان میدهد. علاوه بر این، نباید این نکته را نیز نادیده گرفت که کمکهای مالی و نظامی آمریکا و متحدانش نقش مهمی را در سر پا نگه داشتن ارتش افغانستان ایفا میکند. در چنین شرایطی هر گونه توافقی میان آمریکا و طالبان که متضمن قطع این کمکها باشد، عملاً ارتش را نیز در آستانه فروپاشی قرار خواهد داد. در کنار همه اینها از مشکلات درون ساختاری ارتش و چالشهایی همچون ترکیب و تنوع قومیتی نیز نباید چشم پوشی کرد. در هر حال با توجه به مباحث مطرح شده مشکل بتوان تصور کرد که ارتش در موقعیت و ماهیت کنونی خود، بتواند به تنهایی در مذاکرات صلح و یا در سرنوشت سیاسی افغانستان تأثیر گذار باشد. همین امر نیز اهمیت دوباره توجه به موضوع امنیت پایدار و نقش نیروهای امنیتی در فرایند صلح و مذاکرات سیاسی برای آینده کشور را آشکار میسازد. در غیر این صورت دور از انتظار نخواهد بود که اشتباه نشست بن باز هم تکرار شود و یک آتش بس و امنیت موقت جایگزین تلاش برای ایجاد یک صلح پایدار گردد.