۸ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۰:۲۹
کد خبر: 713807

نزدیک محال است که خواننده‌ این متن، واژه‌های سفسطه، مغلطه، سوفیست و سوفسطاییان را نشنیده باشد. فهم عمومی از این واژه‌ها کمابیش نزدیک فهمِ تخصصی از آن‌هاست.

قدس آنلاین: نزدیک محال است که خواننده‌ این متن، واژه‌های سفسطه، مغلطه، سوفیست و سوفسطاییان را نشنیده باشد. فهم عمومی از این واژه‌ها کمابیش نزدیک فهمِ تخصصی از آن‌هاست.

بر اساس این فهم عمومی از سوفسطایی‌گری، جریانی قوی به سرعت در حال پیشروی از الگوهای ذهنی و رفتاری مبتنی بر سوفسطایی‌گری و هرج و مرج در فضای عمومی کشور در حال رسوخ و نفوذ به اعماق پیدا و پنهان ذهنیت مردم است.

«پروتاگوراس» سوفسطایی بزرگ یونان در عبارت مشهور «انسان، معیار همه چیز است» سرراست‌ترین تعریف از سوفسطایی‌گری را بیان کرده است. بر اساسِ این گزاره، هیچ معیاری خارج از انسان وجود ندارد، انسان مقید به قیدی خارج از خود نیست و خود، معیارِ خود است. این جمله‌ مشهور به سرعت در یونان دوران سقراطی شیوعی تام یافت.

بر اساس این تصویر از سوفسطاییان، آنان مبلغ نسبیت، بی اخلاقی و بی قیدی و عدم تعهد به وجدان بودند. در ازای دریافت پول یا دستمزد، به جوانان روش‌های غلبه بر طرف مقابل را آموزش می‌دادند. آن‌ها را برای پیروزی در دادگاه علیه طرف مقابل تجهیز می‌کردند، ولو اینکه طرف مقابل بر حق باشد. سوفسطاییان تکنسین‌ها یا مهندسان مغلطه و سفسطه بودند و در این مورد هیچ قیدو مرزی آنان را مقید و محدود نمی‌کرد. این تکنیک‌ها و روش‌های مهندسیِ غلبه و پیروزی در گفت‌وگو و صحن دادگاه به همین حدود محدود نماند؛ بدل به رویه‌ای اجتماعی و مبنایی برای سلوک فردی و روشی برای زندگی در تمامی سطوح و لایه‌های آن شد. برای پیروزی و موفقیت و طی مدارج و صعود به بالا و عبور به مرحله بعد هر کاری مجاز شمرده شد. آنان به تعبیر امروزی تبدیل به الگوی رفتار و زندگی شدند و این یعنی بی‌اخلاقی و هرج و مرج شدید و عمیقی که پشتوانه‌های تئوریک و فلسفی هم داشت.

به این ترتیب، برای ارتقا، کسب منفعت، بدست آوردن منصب و احرازِ منزلت، هیچ محدودیتی وجود ندارد. این یعنی هدف، وسیله را توجیه و مباح می‌کند.

«انسان معیار همه چیز است» پروتاگوراسی در قالب‌هایی همچون «زرنگ بازی»، «دم غنیمت شماری»، «بزن در رویی»، «شکار فرصت»، «همرنگ جماعت شدن»، «هوای بالایی‌ها را داشتن»، «کی به کیه»، «طی کردنِ یک شبه‌ راه صد ساله»، «بیشتر از یک بار که به دنیا نمی‌آییم» و «بستن بارِ خود» ظهور کرده و اذهانی را به تصرف درآورده و در کالبدهای زیادی حلول کرده است.

این‌ها تعابیری خالی نیستند بلکه ترجمان فرهنگی هستند که با سرعت در حال تعمیم و تعمیق است.

 این جمله‌ها به‌شدت رایج، شایع و در هوا منتشر اند، همچون اکسیژنی که خواهی نخواهی با هر دم و باز دمی فرو می‌رود و اما به راحتی باز نمی‌آید و رسوب می‌کند. کسانی برای تنفس نکردنش ماسک زده‌اند تا آلوده نشوند و چه کار سخت و طاقت‌فرسایی.

این آفتی عمومی است که هیچ قشری از گزند آن در امان نمانده است. فقط جوانان نیستند که در چنگال آن گرفتار شده‌اند، بزرگ‌ترهای جوانان نیز بیش و پیش از آنان گرفتار شده‌اند. حتماً یکی از علل اصلی گرفتاری جوانان در این دام این است که بزرگ‌ترها پیش از این در دام و باتلاق سوفسطایی‌گری گرفتار شده‌اند. هر چه باشد جوانان از بزرگ‌ترها تبعیت می‌کنند.

برچسب‌ها