گروه هنر- امیرعلی افشاریان - پیمان اسماعیلی در مجموعه داستان موفق پیشین خود، برف و سمفونی ابری، توانسته بود به فضا و اتمسفری بسیار استخوان‌دار و با پتانسیل بالا با محوریت برف، سوز و سرما دست پیدا کند ...

 گرماسوز

که در این بستر داستانهایی را در مورد وهم، خیال، ترس و هول بنویسد. بخش عمده رمان جدید وی، نگهبان، نیز در همین بستر اتفاق افتاده و روایت می‌شود، اما نویسنده نسبت به مجموعه پیشین گامی فراتر نهاده و علاوه بر روایت کنشها و واکنشهای وهم آلوده و ترس آمیخته انسان در رویارویی و درگیری با طبعیت سوز زده و برف گرفته، تمرکز خود را بر تغییرات بیرونی و درونی شخصیتها در امتداد کشاکش و آمیزش با چنین طبیعتی معطوف می‌کند. تغییراتی که علاوه بر جنبه‌های جذاب قصه‌سرایانه که رمان را در میان آثار ادبی سالهای اخیر متفاوت و خواندنی کرده‌اند، در برخورد شخصیتها با هستی پیرامون و تصمیمات اخلاقی آنها در هنگامه دوراهی‌ها یا چندراهی‌های سرنوشت‌ساز، تاثیراتی شگرف بر جا می‌گذارند که مخاطب را درگیر کرده، به اندیشه و تأمل وامی‌دارند.‌
در بخشهای عمده رمان نگهبان این طبیعت سرد در قالب کاراکتری در مقابل کاراکتر اصلی رمان، سیامک، شکل می‌گیرد. دامنه‌های برف پوشیده که سردبادهایی بی‌امان بر آنها می‌وزند تصویر می‌شود که به طور توأمان لطافت و خشونت را در بر خویش دارد. خرگوشها و کبکها در آنها می‌جهند و می‌خرامند و دسته گرگها به دنبال بوی خون می‌دوند و می‌درند. درست همانند انسان که مهر و ددمنشی را هم زمان و به هم آمیخته درون خویش دارد. حال آنکه ممکن است برای انسان شهری و مدرن امروز این تعابیر به شکلی پیچیده‌تر و لاپوشیده‌تر در میان ارزشها و کنشهای گوناگون درآمده‌ باشند، اما گویا اصالت دوگانه این عطوفت و خشونت هنوز درون انسان باقی است؛ هر یک از آنها ممکن است لحظه‌ای بر دیگری چیره شده و منشأ هر یک از تصمیمات روزانه، عاطفی، اخلاقی و از همه مهمتر، کنشهای آنی آدمی باشد.
شخصیت اصلی رمان نگهبان، سیامک، در بدو امر یک انسان مدرن شهری است. تحصیلات دانشگاهی فنی-مهندسی دارد. دوست صمیمی‌اش هنرمندی است که به سرطان دچار است و مرگ قریب الوقوع را با شور زندگی انتظار می‌کشد. پدر و مادرش را در تصادفی در کودکی از دست داده و در همان تصادف عقیم شده است و رابطه‌اش با نامزدش پیچیده به نظر می‌رسد. مجموعه چنین مختصاتی این انسان مدرن شهری را از تهران به جنوب فراری می‌دهد. به بهانه کار در پروژه‌های نفتی در برهوتهای داغ و شرجی... در گیر و دار این زندگی دور از شهر است که نقطه عطف یا نقاط عطف داستان روی می‌دهند. برخورد با بومیان تهی‌دست، کشمکش بین آنها و سیامک به عنوان نماینده شرکت، دیدار با زن سردسته بومیان، آتش سوزی کپر‌های بومیان و قتل خواسته-ناخواسته سرکرده در شبی بارانی توسط سیامک... پس از این قتل سیامک به تهران می‌گریزد و پس از مشاجره‌های فراوان با نامزد و دوستش، صلاح، قرار بر این می‌شود که از طریق کوه‌های غرب کشور از مرز فرار کند... ولی در این کوه‌های برف گرفته و سرد برای مدتی طولانی تنها و گرفتار می‌شود و اتفاقات زمان حال رمان رخ می‌دهند.
گرچه روایت رمان به صورت غیرخطی است، اما در سیر منطقی رمان که در پارگراف بالا مطرح شد، چنانچه سیامک از شخصیت مدرن شهری خویش دور و دورتر می‌شود، اصالت دوگانه مهر و دد درون وی بارز‌تر، نمایانتر و بدوی‌تر رخ می‌نمایند و یکدیگر را به چالش می کشند؛ پیمان اسماعیلی می‌گوید: «رمان نگهبان در مورد سفر سیامک است. داستانی درباره گناه و تلاش انسان برای پشت سرگذاشتن آن. ... . نگهبان داستان سفر است و رسیدن به چیزهایی که در انتهای سفر برای آدم باقی می‌ماند. همان چیزهایی که باید برای نگه داشتنشان نگهبانی داد.» سیامک در امتداد این سفر انسانی انسانی‌تر می‌شود. انسانی‌تر نه تنها به معنای نیک‌سرشتی وی، بلکه به معنای بازیافتن و بازنمایاندن نیک‌خویی و ددخویی همزمان آدمی. سیامک از پیچیدگی‌ها و لایه‌های شخصیتی انسان شهری مدرن بتدریج رها می‌شود و سرانجام اتفاقات کوه‌های یخ‌زده قندیل، این سفر را به اوج می‌رسانند. برخورد وی با انسانی که کاملاً به حیوانی بدل شده و گرگها به راحتی وی را به جمع خویش می‌پذیرند، از یک سو و در سوی دیگر آشنایی او با پدری که از فرزند خردسالش در آن سوز و کوران، عزیزتر از جان خود مراقبت می‌کند؛ چنین تجربه‌های مهیبی حتی خود سیامک را گیج می‌کنند و کمال شخصیت‌پردازی وی در همین فراز‌ها اتفاق می‌افتد.
نکته قابل تامل در سیر این سفر رهایی نیافتن سیامک از گذشته است. با اینکه سیامک درگیر یک فرار مدام است، فکر گذشته، عقوبت گذشته و عذاب گذشته همیشه با او همراه است، حسرت لحظه‌های شیرین از دست رفته و رنجش تلخی‌های خواسته و ناخواسته. سیامک مدام با بازگشت به این گذشته به قضاوت می‌نشیند. بارزترین اتفاق در این میان فاجعه قتل سرکرده بومیان است. سیامک در درون اندکی هم رضایت از این اتفاق دارد. یا حداقل در گذشته داشته است، اما نارضایتی از عواقب آن تا همیشه گریبان‌گیر اوست. تردید‌هایی از این دست همه تصمیمهای آینده او را تحت تأثیر می گذارد. اخلاق وی را به چالش می‌کشد و تفسیر وی – و در مقام اولی، تفسیر مخاطب – را از انسانیت دگرگون می‌کند.
چنانچه پیشتر گفته شد، فاجعه قتل در فضای شرجی جنوب اتفاق می‌افتد. فضایی در کنتراست با اتمسفر برف‌گرفته و پرسوز ارتفاعات قندیل. اما به نظر، این فضا و اتمسفر - در مقابل فضای سرد و برفی کوهستان- به صورتی سرسری و شتاب‌زده پرداخت شده و آنچنان که فضای برفی به مقام کاراکتری از کاراکتر‌های کتاب می‌رسد، جنوب و طبیعت گرم و شرجی چنین نیست. پرداخت به این فضا، که خود سرچشمه بی‌پایانی از بستر‌های گوناگون برای وهم، خیال، خرافه و باور‌های کهن است، می‌توانست در خدمت گستردگی بیشتر پیرنگ رمان از دید زیباشناختی آن باشد؛ البته منظور آن نیست که رمان به فضا‌هایی مانند ترس و لرز غلامحسین ساعدی یا برخی کار‌های احمد آرام، یا حتی نوشته‌های محمدرضا صفدری شبیه شود زیرا که اسماعیلی فضای خود را شناخته و به خوبی آن را می‌سازد. اما با توجه به تمرکز این رمان علاوه بر فضا و هول ناشی از آن، به مسأله دوگانگی‌های درونی انسان و کشاکش‌های او، فضای گرم و شرجی در کنتراست با فضای برفی شناخته شده اسماعیلی می‌توانست جاندارتر بوده و از وهم و خیالهای پرشمار آن فضا استفاده می‌شد که در پیوند‌های زمانی گذشته و حال سیامک رشته‌های گسترده‌تری شکل می‌گرفتند.
در مجموع، رمان نگهبان پیمان اسماعیلی، رمانی پرکشش و خواندنی است. ضرباهنگ روایت حساب‌شده و گیراست و در این شکی نیست که اسماعیلی نویسنده‌ای خلاق با نگاهی شخصی شده به داستان و ادبیات است و سیاق داستان‌گویی او دوست‌داشتنی است. رمان نگهبان را نشر زاوش در زمستان 92 در 230 صفحه به قیمت 11 هزار تومان به بازار عرضه کرده و در هفته‌های اخیر این کتاب در فهرست کتابهای پرفروش بسیاری کتابفروشی‌ها بوده است.

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.