و همان رؤیاها را شفاهی کند. میتواند چنین شبی، یک شب پیش از بازی با بنیادکار ازبکستان باشد. شبی که همه بازیکنان برای بازی فردا توجیه شدهاند و حالا حمید درخشان، همان شخصیت اول و رؤیاپرداز داستان ما، در جمع دوستانش، می تواند آیندهاش را ببیند. حالا درخشان رؤیاهایش را یکی یکی شفاهی میکند:
«همانهایی که میگفتند برانکو و قطبی قطعی شده و دارد میآید، حالا ساکت شدهاند. نه اینکه فقط ساکت شده باشند و در خفا کارشان را بکنند... نه! خب خبر دارم که فعلاً روند مذاکرات را متوقف کردهاند. حتی از بالا هم شنیدهام که دستور آمده فعلاً سراغ گزینههایتان نروید. میدانید چرا؟ برای همان بازی جلوی لخویا. حالا هم همه نشستند ببینند این بازی را چکار میکنیم. میدانم ببازیم باز فردا برانکو و قطبی زنده میشوند. نه اینکه فقط این دو نفر باشند... نه! اشتباه نکنید. اتفاقا گزینههای داخلی خیلی جدیتر دنبال این هستند که بیایند جای ما. اما مطمئنم که این بازی همه چیز را برای ما عوض میکند. ببریم، در امنیت کامل هستیم. مساوی کنیم، باز حرف درست میکنند که بازی قبل را شانسی بردیم. ببازیم هم... باز شروع میشود. برای من یک مسأله عین روز روشن است. ما اگر از این گروه صدرنشین صعود کنیم و بعد من دوباره داربی آخر سال را ببرم، میآیند سراغم. حتی اگر نه سهمیه آسیا بگیریم و نه به جز آسیا و داربی در هیچ بازی دیگری ببریم. همین دو تا ما را تضمین میکند. فقط خوبی بازی فردا (همان بازی سه شنبه شب مقابل بنیادکار) برای ما این است که اگر ببریم، باز بدون حاشیه و جنگ روانی کارمان را میکنیم. این یک بازی را ببریم، بعد در لیگ ببازیم. باور کنید هیچ کس کاری به کارمان ندارد. اما فردا ببازیم، تمام لیگ را ببریم، سهمیه آسیا بگیریم، ولی در آسیا و داربی ببازیم باید جمع کنیم برویم. مطمئن باشید...»
رؤیاپردازیهای درخشان همچنان ادامه داشت. میشد در چهره اطرافیانش که خیلی خوب به حرفهایش گوش جان داده بودند، هم میتوان امیدواری را دید، هم ترس را و هم بازخوانی یک خاطره را. درخشان دقیقاً یک روز پس از داربی و آن پیروزیاش مقابل استقلال، عین همین جملات را به زبان آورده بود: «داربی را بردم. هیچ کس نمیتواند اخراجم کند. تا آخر فصل تضمین شدم...»
اما همین حمید درخشان با پنج شکست در لیگ، تا آستانه خروج از در باشگاه هم پیش رفت و شاید بتوان قبول کرد که بقا در وضعیت او، زیر آن فشار عمومی و آن بدبینیهای جامعه و البته فشاری که از سوی وزارت ورزش و باشگاه به او وارد میشد، مثل مأموریت غیرممکن مینمود. اینکه چرا استعفا نداد، در نوع خود عجیب بود، اما ماند و شب پیش از داربی باز سراغ همان رؤیاپردازیهایش رفت. رؤیاهایی که در شکست دادن بنیادکار، صعود به عنوان تیم اول، بردن داربی و فراموش کردن سایر بازیها خلاصه میشد.
حمید درخشان را شاید بتوان در این سبک تقسیم بندی بازیها هم محق دانست. مردی که همان شب وقتی با تعلل یکی از همکارانش در تأیید حرفهایش روبهرو شد، گفت: «اینجا کسی از تیمی که من نبستم نباید انتظار قهرمانی داشته باشد. قبلاً روی حذف شدن این تیم شرط میبستند. حالا دارند روی صعودش سکه میریزند. چرا نباید امیدوار باشیم؟» این سطح از امیدواری درخشان شاید زاده همان سیاقی است که او از راهش وارد باشگاه شده. به عنوان یک مربی موقت و البته بدون هیچ ضمانتی و هیچ پشتوانه انسانی! کدام یک از مردانی که او را وارد پرسپولیس کردند، هنوز در باشگاه نقش تصمیم گیرنده دارند؟!
هنوز در جهنم هستم
درخشان می گوید: شرایط سختی داریم و اصلا به ورود به بهشت فکر نمی کنم. شاید هنوز هم در جهنم باشم. دیدارهای آینده برای پرسپولیس سخت و سنگین است و باید با تمرکز بالا به مصاف رقیبان برویم. این پیروزی آسان به دست نیامد و حاصل تلاش تمام بازیکنان در زمین بود. از اینکه آنها روحیه جنگندگی و طلب پیروزی را اینگونه در وجودشان دارند، خوشحالم و به آنها افتخار می کنم. شرایط سختی داشتیم و هر روز نام های زیادی گفته میشد اما اکنون همه دیدند با صبر می توان خیلی چیزها را به دست آورد.
نظر شما