وقتی به پرده سینما آمد من را به سالن سینما کشاند، اما همان زمان با خودم گفتم «نوشته» طباطبایی کجا و «ساخته» علیرضا رئیسیان کجا!
بعد از آن بود که پیگیر داستانهای این نویسنده شدم؛ مجموعه داستانهای «جامه دران»، «برف و نرگس» و رمانهای «خنکای سپیده دم» و «آبی و صورتی» و حالا مجموعه داستان «ستاره سینما».
طباطبایی در همه داستانهایش روی زنان و مشکلات این قشر تمرکز بیشتری کرده است و شاید همین نگاه خاص اوست که مرا ترغیب به خواندن داستانهایش کرد؛ البته او ضمن ترسیم فضایی زنانه در همه آثارش از مشکلات مختلف اجتماعی غافل نمیشود و آنها را برای مخاطب بازگو میکند.
مجموعه داستانی کم حجم
بتازگی مجموعه داستان کم حجم «ستاره سینما» ناهید طباطبایی توسط نشر چشمه به بازار کتاب آمده است. مجموعهای از 12 داستان کوتاه که تأکید اصلی نویسنده در همه آنها انسان امروز و تنهایی انسان است که او را روز به روز بیشتر احاطه میکند. طباطبایی در این داستانها انسانی را تصویر کرده که محصور دو پدیده است: اضطراب و تنهایی.در همه داستانهای این مجموعه بر این مسأله تأکید شده که انسان امروز در هر شرایطی تنها و دلنگران است و نتیجه سالها زندگی روی این کره خاکی چیزی جز تنهایی و اضطراب نیست. همنشینهایی که با بالا رفتن سن، قرابتشان را با انسان نزدیکتر میکنند. مادری که فرزندش خارج از کشور زندگی میکند و به خاطر خواب بدی که دیده نگران او میشود، اما جرأت نمیکند با او تماس بگیرد تا از سلامتش مطمئن شود، دیدار دو دوست که بعد از سالها دوری یکدیگر را میبینند، اما به هم دروغ میگویند تا خود را خوشبخت نشان دهند، بازیگری که سالها ستاره سینما بوده و برای خودش بروبیایی داشته و حالا یک پیرزن افلیج است، آقای «صاد» که با همه مهربان است اما همکارانش او را دست میاندازند، دختری که پیر شده و فرصت ازدواج و تشکیل زندگی نداشته و حالا در تنهایی دچار توهم شده است، دوستی که میخواهد دوست دوران گرمابه و گلستانش را به خانه سالمندان بفرستد چون دیگر توانایی نگهداری از او را ندارد و... همه سوژههای داستانی این مجموعهاند، موضوعات رئال و به روزی که همه ما بارها در زندگی با آن مواجه شدهایم و نویسنده سعی کرده آنها را به دور از پیچیدگی روایت کند.
مجموعهای خوشخوان
خوشبختانه مجموعه داستان ناهید طباطبایی داستان خوشخوانی است که نویسنده نخواسته با استفاده بیجا از نثر به اصطلاح فاخر به مخاطبش فخر فروشی کند.
زبان داستان باید آنقدر روان باشد که به نظر نیاید که مخاطب در حال خواندن داستان است و به اصطلاح توی ذوق مخاطب نزند. یکی از دلایلی که باعث استقبال مخاطب از اثر میشود روان بودن زبان، استفاده از جملات کوتاه و ریتمدار است. معمولاً مخاطب وقتی در خوانش یک اثر داستانی با سکتههای خوانش مواجه شود اثر را پس میزند و نمیخواند.
زبان داستانهای این مجموعه به همان اندازه که سوژهها ساده و قابل دسترساند، روان و یک دست است و خوشبختانه اصلی که به عنوان زبان داستان تعریف میشود مبنی بر اینکه باید با متن، سوژه و زمان داستان همخوانی داشته باشد در این مجموعه داستان رعایت شده است. همانطور که گفته شد، نویسنده در این داستانها به انسان و مسایل درونی او توجه خاصی کرده است، اما در بعضی داستانها با نگاهی انتقادآمیز مسایل اجتماعی را وارد داستان کرده و باعث شده آدمهای قصه از لاک تنهایی شان خارج شوند. مثلاً داستان «خاله شوکت» در تقابل میان دنیای مینوی جوان و خاله شوکت پیر روایت میشود و همین تقابل، داستان را جذاب کرده است. نمونه دیگر داستان «خبرنگار» است. خبرنگاری که برای گفت و گو با یک هنرپیشه سینما وارد خانه او میشود و گپ و گفتی کوتاه میان خبرنگار و همسر این هنرپیشه شکل میگیرد و همسر اصرار دارد، هنرپیشه سینما را دروغگو جلوه دهد اما در انتهای داستان خبرنگار و مخاطب متوجه میشوند در حقیقت صحبتهای همسر دروغ بوده است و نه هنرپیشه.
این تقابلها و پایانهای شگفت انگیزی که برای بعضی داستانها در نظر گرفته شده آن را نسبت به داستانهای دیگر خواندنی کرده است و کاش نویسنده از این نوع ترفندها در داستانهای دیگر هم استفاده میکرد.
* تیتر مطلب سطری از شعری از لیلا کردبچه است
نظر شما