قدس آنلاین/ خدیجه زمانیان : یکی از آثاری که نشر چشمه در نمایشگاه امسال به مخاطبانش عرضه کرد اولین رمان یک نویسنده زن بود با عنوان «پاییز از پاهایم بالا می‌رود» نوشته لیلا صبوحی خامنه. صبوحی خامنه پیش از این به عنوان نویسنده داستان کوتاه و برنده جوایز متعدد ادبی نام خودش را در میان جامعه ادبی و کتابخوان ثبت کرده بود.

نویسندگان جوان به درختان رحم کنند!

او در سال1353 در تبریز به دنیا آمده است، کارشناس ارشد زبان فارسی است و از سال1378 به خراسان آمده و در آموزش و پرورش مشغول بکار است. این نویسنده در حال حاضر در حال نوشتن رمان «رج به رج» است.  

 چطور می‌شود که در فضای این روزهای نشر اولین رمان یک نویسنده توسط نشر چشمه منتشر می‌شود؟
سؤال خوبی است و شاید کمی ‌هیجان‌انگیز برای نویسندگان جوان. برای یک نویسنده جوان، شاید خیلی آرمانی و رؤیایی باشد که با ناشری مثل مرکز، چشمه، افق و... کار کند، اما موضوع این است که من یک نویسنده جوان حداقل از لحاظ سن و سال نیستم. آدمی‌ که چهل سالگی را پشت سر گذاشته دیگر جوان محسوب نمی‌شود. البته که تا این سن، علی‌رغم پیشنهادهایی که گاهی از برخی ناشران داشتم، ترجیح داده بودم کتاب مستقلی چاپ نکنم. ترجیح دادم تا زمانی که کاری ننوشته‌ام که فاصله نسبتاً قابل توجهی از حد متوسط داشته باشد، بابت یک کار ضعیف یا متوسط، به درختان جنگل و جیب مردم و سلیقه خوانندگان آسیب نزنم.

 مشکلات چاپ و نشر نویسنده‌ای که در شهری غیر از پایتخت زندگی می‌کند و البته رفاقت‌های معمول را هم با نویسنده‌ها و ناشران ندارد، چیست؟  
من می‌توانم از تجربه خودم و همسرم حسین لعل بذری برای دور زدن این مشکلات واقعاً طاقت‌فرسا و ناامید کننده بگویم. حضور فیزیکی در پایتخت اگرچه مهم است ولی کاملاً تعیین کننده نیست. نکته اصلی در همان ارتباط با نویسندگان و ناشران است که اشاره کردید و زندگی در پایتخت هم بدلیل سهولت ایجاد این ارتباط است که اهمیت پیدا می‌کند.  من این رفاقت‌ها و دست‌کم آشنایی‌ها را اصلاً چیز بدی نمی‌دانم. هرکدام از ما هم جای یک ناشر بودیم که می‌خواهد خودش روی یک کتاب سرمایه‌گذاری کند و خودش آن را بفروشد، ترجیح می‌دادیم بر کارهایی وقت بگداریم که دست‌کم شناخت اولیه‌ای از نویسنده‌اش داریم. من معتقدم اقدام به چاپ کتاب پیش از ایجاد این رفاقت‌ها و ارتباط‌ها یک جور اتلاف وقت و انرژی و سرمایه است. نویسندگان جوان عجله نکنند و کمی ‌به درختان رحم کنند. کار را از مجله‌ها و مسابقات ادبی شروع کنند و اگر در این زمینه علی‌رغم تمام تلاش‌ها توفیقی به دست نمی‌آورند، مطمئن باشند که کتاب موفق و ماندگاری هم نمی‌توانند چاپ کنند.  

 شما پیش از انتشار رمانتان داستان‌های کوتاه زیادی نوشتید که توانسته‌اند جوایز ادبی جشنواره‌ها را از آن شما کنند.  تجربه کوتاه‌نویسی چقدر در نوشتن این رمان به شما کمک کرد؟  
تقریباً اطمینان دارم که تا وقتی مشاعرم درست کار می‌کند، مجموعه داستان چاپ نخواهم کرد. داستان‌های کوتاهی که به عنوان تمرین و سیاه مشق نوشته‌ام در نوشتن این رمان خیلی به من کمک کرده‌اند. آن‌ها به من کمک کرده‌اند که نوع نگاه و شیوه نگارشم را بطور عمومی ‌در معرض قضاوت بگذارم و تا حدودی چشم و گوش مخاطبانم را با اسمم آشنا کنم. اما تأثیر این کوتاه نوشتن‌ها در کارهای بعدی من حتی بیشتر از این هم هست. کار دوم و سومی ‌که در حال نگارششان هستم، ایده‌هاشان برگرفته از چند تا از داستان‌های کوتاهی است که قبلا نوشته‌ام.

 در اولین رمان رفته‌اید به سراغ منطقه جغرافیایی اهر و روستای ایتگین. چطور نوشتن از فرهنگ، باورها و  آداب و رسوم یک منطقۀ جغرافیایی دغدغه نوشتن شما شد؟  
روستای ایتگین که در کار دوم من هم دستمایه قرار گرفته، یک جغرافیای کاملاً ذهنی است که در بافت یک جغرافیای کاملاً عینی قرار گرفته است. منطقه ارسباران، قره‌داغ، اوچ‌هاچا و حتی روستاهای همجوار مثل قلندر کاملاً عینی هستند، اما در آن منطقه، روستایی به نام ایتگین(گمگشته) وجود ندارد. اگر هم داشته باشد، من از آن بی‌اطلاع بوده‌ام. باید بگویم که نه ایتگین و نه هیچ مسأله بومی ‌و جغرافیایی دیگری دغدغه من برای نوشتن نبوده و فقط بافت جغرافیایی کار من است.

 زبانی که شما در داستان استفاده کرده‌اید بسیاری از مشکلاتی را که داستان‌های اقلیمی ‌دارند برطرف کرده، اما وقتی در بعضی از قسمت‌ها از لهجه در دیالوگ‌ها استفاده می‌کنید نگران دلزدگی مخاطب نشدید؟
من چندان به اقلیمی ‌بودن این کار معتقد نیستم. اگر هم اقلیمی ‌مطرح باشد، بیشتر اقلیم خود تبریز است تا روستایی که اغلب فصل‌های داستان در آن روایت می‌شود.  کار اصلی من در تلاش برای تشخّص دادن به زبان این کار به عنوان داستانی که در منطقه آذربایجان روی می‌دهد، در جایی غیر از این دیالوگ‌ها صورت گرفته است. این تشخص که باعث شد تا چالش‌های زیادی بین من و ویراستار کار هم به وجود بیاید، در سراسر سطح کار و روایت وجود دارد. غلط‌های عمدی در کاربرد حروف اضافه، فعل‌های کمکی و... مثل «از کسی قهر کردن» به‏جای «با کسی قهر کردن» یا «سلام دادن به کسی» به‏جای «سلام کردن به کسی» و... که جای جای روایت این داستان به چشم می‌خورد، در واقع یک‌جور گرته‌برداری مستقیم از عبارت‌های ترکی هستند که ترک زبان‌ها معمولاً بطور سهوی در گفتار فارسی‌شان بکار می‌برند. سر این غلط‌های عمدی همان طور که گفتم خیلی با ویراستار کلنجار رفتیم.

 

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.