ترجمه این آثار که توسط محسن سلیمانی انجام شده نسبت به متون اصلی کوتاه ترهم هستند. در خصوص ضرورت ترجمه دوباره آثار کلاسیک و این که کوتاهی متون بر چه اساسی انجام شده با مترجم گفت وگویی انجام داده ایم که میخوانید.
محسن سلیمانی متولد 1338 در تهران و دانش آموخته رشته زبان و ادبیات انگلیسی است. وی در حوزه ترجمه، نقد ادبیات داستانی و داستان نویسی فعالیت دارد.
چه شد که به سمت ترجمه دوباره آثار کلاسیک رفتید؟
- 15 سال است در حال ترجمه دوباره آثار کلاسیک هستم. پیشتر هم این کار توسط انتشارات «مریم» انجام میشد، اما مترجمان این آثار را از روی متون کوتاه شده انگلیسی و آمریکایی ترجمه میکردند، در حالی که من هم آثار را ترجمه دوباره کردم و هم آنها را نسبت به متن اصلی کوتاه کردم. اگرچه این کار خیلی پر زحمت بود، اما نتیجه اش بهتر بود، ضمن اینکه باز از روی این متون ترجمه مجدد هم میکردم.
یعنی فقط به صرف بلند بودن رمانهای کلاسیک به سمت ترجمه دوباره این آثار رفتید؟
- بیشتر طولانی بودن متون مرا وسوسه میکرد این آثار را دوباره ترجمه و کوتاه کنم. در قرن 19 فرصتها و دغدغهها چیز دیگری بود. رمان در مرکز توجه و فرهنگ مردم بویژه اروپاییان بود. مانند رسانهای مثل تلویزیون یا شبکههای ماهوارهای و اجتماعی در دنیای امروز. در آن زمان رمان این نقش را داشت،هم نقش روزنامه نگاری داشت و هم نقش اطلاع رسانی و سرگرم کنندگی داشت.
مردم هم وقتشان را میگذاشتند و مدتها با یک رمان زندگی میکردند. این نقش در قرن 20 از رمان گرفته شد و از آن زمان تا به امروز دیگر مردم فرصت ندارند رمان بخوانند. البته این کار سختی است که بخواهیم طوری به رمان توجه کنیم که اثر ضربه نخورد این هدف اصلی من بود، اگرچه در کنار اینها در بسیاری از ترجمههای قبلی سبک نویسنده در نیامده. به هر حال امکانات زبانی اکنون زیاد است.
منظور شما چه امکاناتی است ؟
- مترجم امروز دسترسی به همه جور لغتنامه را دارد، اما مترجمهای قدیم این امکان را نداشتند. امکانات زبانی ما هم زیاد شده است. در حال حاضر در زبان فارسی مقابل بسیاری از واژه ها، واژه داریم، ولی 40 سال پیش نداشتیم. مثلا کلمه روتختی در زمان مستعان نبوده و او نمیدانسته چه کلمهای باید به جای این واژه بگذارد تا بتواند این کلمه را در«بینوایان» ترجمه کند یا مثلا نمیدانسته به جای سوسیس چه چیزی بگذارد چون احتمالاً ایرانیها در آن زمان سوسیس را نمیشناختند. یا مثلاً نسخه اصلی بعضی آثار به زبان انگلیسی بوده، اما مترجم از روی متن فرانسه، اثر را ترجمه کرده است و فرانسویها در ترجمه آثار انگلیسی بسیار نامنظم بوده اند. در بعضی ترجمهها هم مترجم بسیاری از قسمتها را متوجه نشده و حذف کرده و یا غلط ترجمه کرده است. همه اینها باعث سوء تفاهم فرهنگی میشود و شناخت کامل از نویسنده برای مخاطب میسر نمی شود.
همه این کاستیها در ترجمههای جدید برطرف شد ؟
- بله مثلاً یکی از دوستانم دیوید کاپر فیلدی را که سالها پیش ترجمه شده بود خوانده بود و ترجمه مرا هم (که البته متن کوتاه شده بود) خوانده بود و میگفت در دیوید کاپر فیلد طنزی وجود دارد که این طنز در ترجمه قبلی درنیامده. چون به هر حال دیکنز در نوشته هایش نوعی طنز دارد که مترجم باید متوجه این طنز در تبدیل زبانی باشد، در غیر این صورت غرض نویسنده تأمین نمی شود. من سعی کردهام این ظرایف را در ترجمههای مجدد لحاظ کنم. همچنین در ترجمههای مجدد بر سبک و لحن نویسنده توجه ویژهای داشتم. البته این مساله را مترجمانی مانند قاضی و یا دریابندری رعایت کردهاند، ولی بعضی مترجمان به این ظرایف زبانی توجه نمی کردند. تغییرات اعمال شده در ترجمههای جدید آن قدر زیاد بود که نشر «افق» از من خواست اصل همه این متون را دوباره ترجمه کنم که من گفتم اگر اصل متن را ترجمه کنیم مخاطب نادیده گرفته میشود، چون خواننده دیگر حوصله ندارد این کتابهای قطور را بخواند. بنابراین ما تصمیم گرفتیم این متون را دوباره ترجمه کنیم، اما به صورت خلاصه و کوتاه به طوریکه مناسب مخاطب امروز باشد.
شما برچه اساسی متون را کوتاه میکنید، آیا این کوتاهی باعث نمی شود به تکنیک و سبک نویسنده آسیب برساند؟
- خیر، تصویر جدیدی شکل نمیگیرد بلکه تصویر مینیاتوری تر و ابعادش کوچکتر میشود. من مسایل بی ربط با داستان را حذف میکنم مثلاً در رمان بینوایان وقتی ویکتورهوگو در جایی از داستانش میرسد به اگو(فاضلاب)های پاریس و در 40 صفحه درمورد اگوها توضیح میدهد.
خواننده امروز اصلاً دوست ندارد در مورد اگو در وسط داستان مطلبی بخواند، طبیعتاً خود خواننده هم وقتی به این قسمتهای داستان میرسد رد میشود، مگر اینکه بخواهد تحقیقی بکند و مجبور باشد همگی داستان را بخواند. بدین صورت من تفسیرهایی را که در روند داستان تغییری ایجاد نمی کند حذف کردهام .
مساله دیگر این است که اکنون در داستان نویسی مسالهای مطرح میشود که خیلی از صحنهها ارزش صحنهای ندارد مثلاً مقصودتان از صحنه 20 صفحهای این بوده که اطلاعاتی به خواننده بدهید البته کوتاه کردن متن نیاز به سواد تکنیکی هم دارد تا متوجه شویم مثلاً صحنهای که دیکنز در داستان گذاشته کارکردی برای رمان ندارد غیر از اینکه چند خط اطلاعات به مخاطب بدهد. به هر حال صحنه کشش ندارد خسته کننده است.
پس آشنایی با تکنیکهای داستانی افزون بر مترجم بودن به کمک شما آمده در کوتاه کردن متن؟
- بله چون این مساله اصلاً سلیقهای نیست. مترجم باید دلایل تکنیکی برای کوتاه کردن متن داشته باشد.
پس میشود این امید را داشت که مخاطب امروز هم میتواند مثلا اثری مثل
«بربا درفته» را بخواند؟
- بله بدین صورت مخاطب میتواند بسیاری از رمانهای قطور و چندجلدی کلاسیک را بخواند البته صرف نظر از رمانهای تاریخی که نمی شود کوتاهشان کرد.
در حال حاضر بسیاری از آثار روز نویسندگان امروز هنوز برای ما ترجمه نشده اند. سه دوره پیشین جایزه نوبل گویای این مساله بود، چون بسیاری از مردم این نویسندگان را نمی شناختند و البته از بعضی از آنها هیچ اثری در ایران ترجمه نشده بود. با توجه به این شرایط مترجم باید به دنبال ترجمه این آثار باشد یا کوتاه کردن و ترجمه دوباره آثار کلاسیک؟
- ببینید من هم قبول دارم که ما باید به دنبال ترجمه آثار روز دنیا باشیم. اگر بخواهیم به صورت دولتی این کار را بکنیم باید آثار روز دنیا را شناسایی کرد و به دست مترجمان داد.اتفاقی که در ادبیات ترکیه رخ داده است. اما اکنون رویکرد وزارت ارشاد چیز دیگری است و این طرح به صورت ملی اجرا نمی شود. چون اصلاً اعتقادی به ترجمه آثار ندارند حتی معتقدند ترجمه این آثار در بعضی موارد باعث دردسر شده است و مروج فرهنگ غربی است.به طورکلی ترجمه در کشور ما اصلاً با برنامه نبوده است مترجمان ما در سفرهایشان تصادفی یک اثر میبینند و ترجمه میکنند. زمانی روسها آثار چپ و سوسیالیستی را به دست مترجمان میدادند و مترجمها هم ترجمهاش میکردند و گاهی سرمایه دارهای آمریکایی آثارشان ترجمه میشد کاری به بدی و خوبی اینها ندارم، اما سهم ما در این میان چیست و چرا ما نباید حق انتخاب داشته باشیم؟ هیچ نهادی مسؤولیت این مسایل را قبول نمیکند .
چرا شما به عنوان یک مترجم که توان و ابزار لازم را در اختیار دارد انرژی تان را برای ترجمه و معرفی یک اثر تازه نمیگذارید؟
- چون احساس میکنم اوج رمان نویسی دنیا در قرن 19 و اوایل قرن 20 است. من به این آثار علاقه داشته و هنوز هم علاقه دارم. این آثار دنیایی از جذابیت، حرف و معنا هستند.به نظر من آثار مدرن و داستانهای این دوره از نظر معنا و مضمون آثار قوی نیستند و درگیر ساختارهای مدرنیستی و پست مدرنیستی شدهاند این آثار واقعا مورد علاقه من نیست. مگر اینکه به رمانی بربخورم که واقعاً جذاب باشد در این صورت حتما ترجمه اش خواهم کرد.در واقع من انتخاب نمی شوم و انتخاب میکنم .اما مترجمانی هستند که میبینند کدام آثار پر فروش است و بعد در اینجا ترجمه شان میکنند بدون اینکه توجه کنند آیا این آثار در این جا هم مورد اقبال هستند یا نه. پشت جلد کتاب مینویسند این کتاب در آمریکا چند هزار نسخه فروش رفته و اصلاً به این مساله توجه نمیکنند که شاید اینها مورد پسند جامعه ما نباشد.من برای پژوهش هم همین دید را دارم و چیزهایی را پژوهش میکنم که به درد مردم کشورم بخورد نه هر چیزی که متناسب با آن است. در مورد رمان هم همین نگاه را دارم معتقدم رمان را باید ایرانیها بفهمند و لذت ببرند.
یعنی شما معتقدید مخاطب امروز ایران با همان آثار قرن 19 ارتباط بیشتری میتواند برقرار کند؟
- بله دوره رئالیستها حریم هایی حفظ میشد. این آثار از نظر اخلاقی سالم تر از رمانهای امروزند و بهتر ترجمه میشوند. من آدم اخلاق گرایی هستم و به این مسایل توجه خاص دارم.
نظر شما