راحله ندافی مقدم - حفیظ الله جلالی چالشتری شاعر شهر کردی:یک روز حس کردم غریزه ی شعر در من گل کرده است و چنین شد که ناگهان شاعر شدم!

ناگهان شاعر شدم
 
 
"حفیظ الله جلالی چالشتری" در سال 1326هجری شمسی در چالشتر به دنیا آمده و در رشته معماری و بنائی در هنرستان های فنی و حرفه ای شهرکرد راهنمای دانشجویان می باشد. تحصیلات او تنها تا کلاس پنجم ابتدائی است اما خداوند به او قریحه ای عطا کرده که در کوتاهترین زمان ممکن می تواند صدها بیت شعر بسراید.
وقتی ازایشان می پرسم چطور شد که این استعداد و موهبت خدادادی را در خود کشف کردید ؟
با همان لهجه شیرینش می گوید: قبل ازاینکه درآموزش وپرورش کار خود را آغاز کنم نیز شعرهایی به سبک فردوسی می سرودم اما راستش خودم سبک ام را باور نمی کردم. چون شنیده بودم شاعری کارسختی است و هرکسی نمی تواند شاعر باشد.
یک سال از جنگ تحمیلی گذشته بود. امام خمینی (ره)" از شاعران و نویسندگان وهنرمندان خواستند تا از فداکاری های مردان جنگ هریک به سهم خود قدردانی نمایند و مـراحل مختلف پیـروزى ایــــــن حماسه آفرینان را با گفتار و نوشتار و کردار خود در معرض نمایـش بگذارنـد."
خیلی دوست داشتم تا به فرمان امام(ره) عمل کنم اما این توانایی را درخود نمی دیدم. تا اینکه یک روز حس کردم غریزه ی شعر در من گل کرده است. و بیت اول را چنین آغاز کردم : کرد چون صدام کافرعزم جنگ / سوی ایران حمله ورشد بی درنگ ... و همین را ادامه دادم تا اینکه حدودا 20 بیت شد. و چنین شد که ناگهان شاعر شدم!
چه شد که تصمیم به نوشتن کتاب گرفتید؟
دلم می خواست تاریخ انقلاب را به شعر درآورم و چون علاقه ی خاصی به فردوسی و سبکش داشتم به سفارش دوستان شروع کردم به مطالعه کتب تاریخی. البته این را هم باید بگویم که فرزندم صفحه به صفحه ی کتاب ها را برایم می خواند و من سریعا محتوای آن را به شعر درمی آوردم و چنین شد که "حماسه های انقلاب" یعنی کتاب اولم در سال 1370 دراصفهان به چاپ رسید.
و پس از آن به لطف خداوند کتاب های بعدی را به سرعت می نوشتم . اما برای مجوز و چاپ آنها به قم سفر کردم و به زیارت حضرت معصومه (ع) رفتم ونوشته هایم را تبرک کردم به ضریح مطهرشان و خدمتشان عرض کردم: فدایتان شوم می دانید که من سواد درستی ندارم اما آمده ام تا شما یاری ام کنید تا این نوشته هایم مجوز بگیرند. و جالب اینجا بود که کتاب هایم به سرعت مجوز می گرفتند و چاپ می شدند. "سروده های سحر، طلیعه داران نور، صفیر عشق، سالکان حق، و سرود پروانه ها " کتابهای بعدی من بودند.
چه شد که در سومین جشنواره انتخاب کتاب سال رضوی کتابتان جزو آثار شایسته ی چاپ شناخته شد؟
به ذهنم رسید تا سفرنامه تاریخی امام رضا(ع) را که از مدینه تا مرو است به شعر درآورم. چیزی که با وجود شاعران زبردست در تاریخ ازآن زمان تاکنون به فکر کسی نرسیده بود.
به توصیه دوست عزیزی تصمیم گرفتم این کاربزرگ را انجام دهم. به مشهد آمدم و کتاب را تهیه کردم و به شهرکرد بازگشتم. فرزندم وقتی کتاب را دید گفت: مبحث گسترده ای است با اظهار نظرهای متفاوت ، نمی توانی این کار را انجام دهی. کتاب را به پارک بردم و گوشه ای نشستم وشروع به خواندن آن کردم . ناگهان حس کردم کلمات دارند تندتند در ذهنم کنار هم چیده میشوند. دفترم را باز کردم واولین بیت را سریع نوشتم: به نام خداوند سعی و صفا / محب همه در سرای رضا و.....
و در مدت کمتر از دو هفته توانستم حدود 900 بیت را بسرایم. به مشهد آمدم و کتاب را برای بازخوانی به آستان قدس بردم و در آنجا به بزرگان و اساتیدی که خود اهل فضل اند نشان دادم. به لطف خداوند و کرم حضرت رضا(ع) و یاری وتلاش اینن دوستان بزرگوار و محترم کتاب " جغرافیای مسافرت امام رضا (ع)از مدینه تا مرو" در سومین جشنواره انتخاب کتاب سال رضوی جزو آثار شایسته ی چاپ شناخته شد . و این جز لطف حضرت رضا(ع) به بنده ی حقیر چه می توانست باشد؟!
می خواهم تا شعری برای حضرت رضا(ع) بخوانند . وایشان با زبان محلی شیرین خود این دوبیتی را به ثامن الحجج(ع) تقدیم می کنند:
اماما آنکه پاک و محترم بی
غنی از شهرت و علم و درم بی
چه حاجت تا نیازش را برآری
اگر دست منو گیری کرم بی
****
و بعد می گویند:
نظر گر کند شاه جن و بشر
همه کوه و صحرا شود سیم و زر
دوست دارید باز هم در رابطه با امام رضا(ع) بنویسید؟
بله. می خواهم 30قصیده درباره امام(ع) بگویم که هرقصیده 30 بیت شود که مانند ان کتابم همان 900بیت شود.
 از حضرت رضا(ع) چه می خواهید؟
اشک در جشمانش حلقه می زند و می گوید: دوست دارم باقی عمرم را درجوار امام رضا(ع) بگذرانم. اینجا آرامش خاطر عجیبی دارم. ازخداوندمتعال و امام(ع) می خواهم حال که به این بنده ی کمترین با سواد اندکم، این استعداد را مرحمت فرموده اند باز هم در این راه یاری ام کنند تا بتوانم درباره ی اهل بیت(ع) و مخصوصا حضرت رضا(ع) شعر بسرایم و در خدمتشان باشم.

بارها ذكر تو آرامش جانم گردید كرمت شامل و مفتاح زبانم گردید
رحمتت می‌طلبیدم مكرّر شب و روز ذرّه‌ی مهر تو دریای بیانم گردید
جام زرّین تو نوشیدم از آن باده‌ی غیر كه خریدار رخت روح و روانم گردید
لایق خوان تو كی بودم ایا خوان كرم! كه چنین سفره‌ی رنگین از آنم گردید
نكته‌پردازی من از دم رحمانی توست كه عجایب سخنش ورد زبانم گردید
شوكت و شأن تو در اوج كلامم آورد در بر عالمیان فرّ و كیانم گردید
به جلالی، چه جلالی ز جلالت بخشی كه پس از پیری دل، روح جوانم گردید
شادم از اين همه جود و كرم و احسانت كه بهار دگري فصل خزانم گرديد

 

 

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.