قدس آنلاین - راحله ندافی مقدم: موزه مسجد النبی و نامه های پیامبر به پادشاهان زمانه ...به خسرو پرویز...امیر بحرین و قیصر روم...

تصاویر اختصاصی قدس آنلاین از نامه های منسوب به پیامبر اعظم (ص) در موزه مسجدالنبی

به گزارش قدس آنلاین ،قرار است جايي برويم. جايي كه حتي از شنيدن نامش ذوق زده مي شوم. من هميشه عاشق بازديد از اين اماكن هستم! قرارهمه جلوي درب هتل است.

وقتي پايين مي روم بيشتر كاروانيان آمده اند. پياده راه مي افتيم. مسجدالنبي(ص) نزديك است. دست ها بر سينه مي رود تا خدمت پيامبر(ص) سلام دهيم و اذن دخول بگيريم. روحاني كاروان كه هماهنگي اين ديدار با اوست قافله سالار ماست و جلوتر از همه مي رود. قدم هايم را تند مي كنم. هم قدم كه مي شويم با ذوق مي پرسم:كي مي رسيم؟ مي ايستد.لبخندي مي زند و مي گويد:جاي دوري نيست. همين جاست.رسيديم!

با تعجب نگاهي به اطراف مي اندازم و زيرلب مي گويم:اين جا كه صحن مسجدالنبي(ص) است! مي گويد: آري...درست آمده ايم! به يكي از اتاقك هايي كه در صحن است اشاره مي كند و مي گويد:آنجاست...! هرچه مي نگرم تابلويي نمي بينم.

روحاني كاروان رو به كاروانيان مي كند و مي گويد:آماده ايد تا به قعر تاريخ سفركنيم؟همه با فرستادن صلواتي آمادگي خود را اعلام مي كنند. روحاني جلو مي رود و در مي زند. كسي مي آيد و به عربي چيزي مي گويد. روحاني كه پاسخ مي دهد؛ در باز مي شود و روحاني ما را به سمت آسانسوري مي برد كه همه ي ما در آن جاي مي گيريم. در آسانسور كه بسته مي شود، ياد فيلمي مي افتم كه فردي با آسانسور به زمان سفرمي كرد!

پايين مي رويم. پايين تر...پايين تر...و در باز مي شود...و ما از زمان مي گذريم و وارد "موزه مسجدالنبي(ص)" مي شويم. تعجب و تحير را مي توان از نگاه تك تك همسفران خواند. هيچ فكرش را نمي كردم كه در زير صحن مسجدالنبي(ص) فضايي اين چنين ببينم!فردي كه راهنماي موزه است جلو مي آيد وچيزهايي مي گويد كه بعد مي فهميم خوش آمد است واينكه خيلي خوش حال است كه ما براي بازديد به موزه آمده ايم! همه به هم نگاهي مي كنند و سري تكان مي دهند. يكي نيست بگويد آخراگر راست مي گوييد چرا موزه را براي بازديد عموم باز نمي گذاريد؟! بگذريم...

راهنما ما را به سالني هدايت مي كند كه سالن آمفي تاتر آنجاست. همه كه در جاي خود مستقرمي شويم، سالن تاريك مي شود و تصاويري از احداث و مراحلي از بازسازي بناي مسجدالنبي(ص) و بناي كعبه بر پرده نقش مي بندد. سالن يكپارچه سكوت است و همه محو تماشاي تصاويري هستند كه هيچ جا نديده اند.با تمام شدن فيلم راهنما مي آيد و توضيحاتي درباره تصاويرمي دهد كه باز هم به مدد روحاني مي فهميم چه مي گويد! و در آخر ما را به سالن ديگري مي برد.

سعي مي كنم هيچ ثانيه اي از اين لحظات را از دست ندهم. همراه روحاني و راهنما قبل تر از همه واردسالن مي شوم. دور تا دور سالن را تصاويري قديمي از مسجدالنبي(ص) پوشانده است. سرگرم شنيدن توضيحات تصاوير هستم كه ناگهان قسمتي از سالن توجهم را به خود جلب مي كند. كنجكاوي امانم نمي دهد تا با بقيه پيش بروم! جلوتر مي روم و در محفظه هايي شيشه اي نامه هايي از پيامبر(ص) را مي بينم كه پادشاهان زمان خود را به اسلام دعوت كرده اند. وصف يكي را در كتاب هاي تاريخ دبستان خوانده ام. اولي نامه ي پيامبر(ص) به خسرو پرويز پادشاه ايران است. بعدي به قيصر روم. بعدي به اميربحرين و...تصوير زيباتري را كه چشمانم را نوازش مي دهد تصويري از مهر پيامبر(ص) است. همراهان به من نزديك مي شوند. كنار مي روم تا ان ها نيز بتوانند از ديدن اين تصاوير غرق در حيرت شوند!

*

بالاخره بازديد از موزه تمام مي شود  و ما از همان راهي كه آمده ايم باز مي گرديم.

درب آسانسور كه بسته مي شود، آخرين تصوير حك شده در ذهنم همان مهر پيامبر(ص) است. به حضور پيامبر(ص) سلامي دوباره مي دهم و روبروي  گنبد خضراء مي نشينم و خدا را سپاس مي گويم از حضورم در اين قطعه از بهشت.

 

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.