گروه معارف/ صدیقه رضوانی‌نیا - چه کسی توان آن را دارد که درباره امام علی (ع) آن طور حرف بزند که شایسته این موضوع است.

خاطراتی خواندنی از تازه مسلمانان درباره امام علی(ع)

وقتی پیامبر اسلام (ص) در وصف او فرمودند:«حق با علی و علی با حق است» یا آن هنگام که علی(ع) از رسول خدا خواستند در حقشان دعا کنند، پیامبر (ص) در جمله‌ای رازآلود و تأمل برانگیز گفتند:«ای خدا! علی را به حق علی ببخش» حال چه کسی جرأت دارد که بگوید می‌تواند حق پسر ابوطالب را ادا کند و درباره او آن طور که خودش بوده و زندگی کرده، حرف بزند. زندگانی امام علی (ع) و شخصیت او و کلامش آنقدر بی‌نظیر و یگانه و پر از رازهای ناگفته است که هر انسانی را دچار شگفتی و هیجان و حسرت می‌کند. این شگفتی و اعجاب آور بودن بخصوص برای کسانی که تازه با شخصیت او آشنا می‌شوند، بیشتر به چشم می‌خورد. آن حضرت صاحب کتاب جاودانه ای به نام نهج البلاغه است که این کتاب بیشتر ما را با عمق اندیشه‌ها و باورهای این مرد بزرگ و یگانه تاریخ آشنا می‌کند. به همین منظور  و در آستانه عید سعید غدیر با چند تن از کسانی که بتازگی با دین اسلام و مذهب تشیع آشنا شده‌اند یا خود شاهد حوادثی از این دست بوده اند، گفت و گو کرده ایم که در ادامه می‌خوانید:

 

  با خواندن نهج البلاغه گویا مردی از فراسوی تاریخ با من حرف می‌زند

میلانی فرانکلین (مشهور به مرضیه هاشمی) گوینده و مستندساز آمریکایی شبکه انگلیسی زبان پرس تی وی است. او در ایالت لویزیانای آمریکا در یک خانواده کاتولیک متولد شد و در رشته رادیو و تلویزیون در دانشگاه ایالت کلرادو تحصیل کرد. در همان سالهای تحصیلش، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و قلب او را تکان داد. پس از آشنایی با انقلاب اسلامی و بحث و گفت وگو با دانشجویان مسلمان ایرانی مقیم آمریکا، مسلمان شد. فرانکلین بعدها با یک دانشجوی مسلمان ایرانی به نام احساس هاشمی ازدواج و چندین بار به کشور ایران سفر کرد. او اکنون گوینده خبر شبکه پرس تی وی است. وقتی از میلانی فرانکلین خواستم از احساسش نسبت به امیرالمومنین  بگوید و اینکه  وقتی اولين بار سراغ نهج البلاغه رفته و صفحاتش را ورق زده، چه حسي داشته، هیجان زده شد و با همان فارسی دست و پا شکسته که کلمات انگلیسی زیادی هم در آن به کار می‌رفت، گفت: امام علی (ع) برای من مثل رویا می‌ماند، انگار مردی است که از دل افسانه‌های دور آمده باشد اما آنقدر کلامش توأم با حقیقت و زیبایی است که وقتی نهج البلاغه‌اش را می‌خوانم، فکر می‌کنم مردی از فراسوی تاریخ با من حرف می‌زند.

من وقتی مسلمان شدم، از زندگي اميرالمؤمنين(ع) زياد می‌شنیدم، از نگاه يک انسان، ايشان را خيلي دوست داشتم اما وقتي که زندگي ايشان را خواندم، احساس مي‌کردم انديشه حضرت امام خميني(ره) به اميرالمومنين(ع) نزديک است. وقتي مي‌خواندم که امام علي(ع) مظلوم بود، صبور بود، مي‌ديدم که امام خميني(ره) هم اين طور است، سختي‌هايي کشيده و صبر کرده  تا انقلاب ایران پيروز شود . شجاعتهاي حضرت علي(ع) هم خيلي در خاطرم مانده، ولي صبوري‌هاي ايشان برايم معناي ديگري داشت. اين صبر در ذهنم از هر چيز ديگري پررنگ تر بود. اينکه مردي به بزرگي او براي جامعه اسلامي صبر کند؛ چون اسلام برايشان مهمتر بود. براي من به عنوان يک تازه مسلمان جذاب و مهم بود. در واقع من بزرگي ايشان را آن جا حس کردم. صبر و بصيرت اميرالمؤمنين(ع) قلبم را تکان مي‌داد و من ساعتها مي‌نشستم و به ايشان و به راهي که رفته بودند، فکر مي‌کردم.

اما درباره نهج البلاغه خوب است بگويم، وقتي تازه مسلمان شده بودم، بچه هاي دور و برم مي‌گفتند اول درباره اسلام به طور عميق مطالعه کن، بعد سراغ نهج البلاغه برو. مي‌گفتند در نهج البلاغه تعابيري وجود دارد که اگر اطلاعات عميق نداشته باشي، مفهومش را درست درک نمي کني. مثل حرفهايي که درباره زنان گفته مي‌شود. به همين دليل زمان برد تا من سراغ نهج البلاغه بروم، آن هم ترجمه نهج البلاغه. اما وقتي جملات نهج البلاغه را خواندم، واي که چقدر تازه بود!

مطالبش تازه بود ، وقتي متن هاي اين کتاب را مي‌خواندم، مي‌گفتم اين جمله ها را چه زماني اميرالمؤمنين(ع) گفته اند. گمان مي‌کردم همين حالا اين جملات بيان شده است. نهج البلاغه براي زمانهاي جاودانه و ابدي نوشته شده، انگار زمان بر اين کتاب      نمي گذرد. اين پرسش براي من همیشه هست که چرا نهج البلاغه اين قدر تازه و خواندني است و چرا هر وقت آن را مي‌خوانيم، برايمان آنلاین و به روز است. شايد برخي از جمله هاي نهج البلاغه را من ۱۰۰ بار خوانده باشم، ولي هر بار دريافت تازه‌اي از آن داشته‌ام، در حالي که در مسيحيت داستانهايي وجود دارد که زمان بر آن ها گذشته و قديمي شده است. تفاوت اسلام و مسيحيت در همين تازگي اسلام است.

 

 سرخپوستی‌ که نام پسرش را علی گذاشت

دکتر ادگاردو روبین مشهور به «سهیل اسعد» دورگه لبنانی- آرژانتینی است که در بوينوس آيرس متولد شد وبزرگ شده این کشور آمریکای لاتین است او در 23 سالگی براي تحصيل در حوزه علميه قم به ايران آمد و برای همین افزون بر زبانهای اسپانیولی، انگلیسی و عربی، فارسی را هم بخوبی حرف می‌زند. او بيش از يك دهه است كه  در كشورهاي آمريكاي لاتين حضور می‌یابد و به عنوان یک مسلمان درباره اسلام با ساکنان آمریکای لاتین در کشورهای مختلف به گفت و گو می‌پردازد. شرح خاطراتش این روزها از شبکه سوم سیما در قالب برنامه «جهان شهرها» روایت می‌شود. تخصص اصلی دکتر ادگاردو فلسفه و عرفان است و مدرك دكتراي الهياتش را از دانشگاه تمدن اسلامي بيروت پایتخت لبنان دريافت كرده است.

او که چندی پیش و در ایام میلاد امام هشتم(ع) برای حضور در جشنواره بین المللی امام رضا(ع) به مشهد سفر کرده بوده، ساعتی را با خبرنگار ما به گفت و گو نشست و در لابه‌لای حرفهای جذابش وقتی از او خواستم خاطره ای از یکی از غیر مسلمانهایی که بتازگی مسلمان شده برایم تعریف کند، ماجرایی را از رئیس یک حزب ماركسيستي  سرخپوست‌ که تحت تاثیر نهج البلاغه مسلمان شده بود، برایم تعریف کرد و گفت: در کشور پرو با رئيس يك حزب ماركسيستي كه از سرخپوستهاي منطقه بود، ملاقات كردم. او از من خواست تا درباره جمهوري اسلامي ايران و امام‌خميني(ره) اطلاعاتي در اختيارش بگذارم. در اين جلسه من درباره اين موضوع كه امام خميني(ره) بزرگترين مرد تاريخ معاصر اسلام است، صحبت كردم و ادامه دادم كه اگر امام خميني(ره) با تأسي از شخصيتهايي به نام اهل بيت(ع) انقلاب را به پيش نمي‌برد، اين انقلاب به پيروزي نمي‌رسيد و ادامه نمي‌يافت. پس از اين جلسه من نهج البلاغه‌اي به رئيس اين حزب هديه دادم.

وي پس از مطالعه نهج البلاغه چنان تحت تأثیر امام علی (ع) قرار گرفت که نام  فرزند تازه متولد شده‌اش را علي گذاشت و به من گفت، ما رهبراني همچون فيدل كاسترو، چه‌گوارا و هوگو چاوز داشتيم، اما عدالتي كه علي(ع) داشته است، هيچ يك از اين رهبران نداشته‌اند. پس از مسلمان شدن اين فرد 80 نفر ديگر نيز توسط وي مسلمان مي‌شوند و در حال حاضر نيز پنج نفر از سرخپوستان اين گروه طلبه شده‌اند.

 ماجرای خواندنی شیعه شدن بانوی کانادایی

خانم لین سرنا گوییب، اهل کشور کاناداست، ساکن شهر اوتادا. قبلاً کاتولیک مذهب بوده و بعد مسلمان شده و بعد هم شیعه. او معلم یک مدرسه در شهر ساحلی اوتاواست. او را در مشهد و در بارگاه امام رضا(ع) ملاقات کردیم.

خانم گوییب قصه اسلام آوردنش را این طور برای ما شرح داد: من همیشه از خداوند علم و دانش می‌خواستم و این خواسته را در دعاهایم مدام تکرار می‌کردم تا اینکه روزی شخصی کتابی به من داد، آن کتاب قرآن بود. آن موقع هیچ شناختی از قرآن نداشتم، اما در آن جمله‌ای دیدم که آغازگر تحولی عظیم برایم بود، آن جمله این بود: «این کتابی است که در آن علم و دانش است برای خردمندان».

وقتی قرآن را کامل خواندم و با اندیشه و تفکری که درباره آیاتش کردم، آن را راهنمای درستی برای زندگی کردن یافتم و تصمیم گرفتم که پیرو قرآن باشم و در نتیجه اسلام آوردم.

من حالا شیعه ام، اما در آغاز نبودم آن هم به دلیل اینکه همسرم فردی مراکشی و غیر شیعه بود، ولی بعد به واسطه شغلی که داشتم، با مذهب شیعه آشنا شدم و در نهایت پس از خواندن چند کتاب و تفکر درباره آنها، به انتخاب خودم شیعه شدم. البته شیعه شدنم هم برای خودش داستانی دارد.

گوییب داستان شیعه شدنش را این طور برایمان تعریف کرد: پس از اسلام آوردنم در مدرسه‌ای اسلامی در کانادا معلم بودم و کار اصلی‌ام هم تعریف کردن داستانهای مختلف از زندگی پیامبران و انسانهای بزرگ دینی بود. درباره زندگی پیامبر اسلام(ص) هم داستانهای آموزنده فراوانی در کتابهای متعدد دیده بودم و همانها را برای بچه‌ها تعریف می‌کردم. البته درباره حضرت علی (ع) داستانها کمتر و منابع محدودتری وجود داشت و من مجبور بودم برای پیداکردن منابع موثق همه جا را بگردم.

آن موقع شیخی یمنی بود که کتابها و منابع اسلامی را به من معرفی می‌کرد و من با کمک او داستانهای اسلامی را برای بچه‌های مدرسه تهیه می‌کردم. بعد از مدتی آن مرد بزرگ از دنیا رفت و کار من خیلی سخت شد؛ دیگر به هیچ منبع موثقی برای دریافت کتابهای اسلامی دسترسی نداشتم و بچه‌های مدرسه هر روز از من سراغ داستانهای تازه را می‌گرفتند. تصمیم گرفتم خودم به دنبال کتاب همه جا را بگردم.

روزی به کتاب فروشی محلی کوچکی در اوتاوا رفتم و از صاحب آن، سراغ کتابهای اسلامی را گرفتم. او به من گفت، بیشتر منابعی که دارد، منابع شیعی است. آن موقع من هیچ آشنایی با شیعه نداشتم و برای اولین بار بود که نام شیعه را می‌شنیدم. مشتاقانه یکی از همان کتابها را گرفتم و به خانه آمدم. خوب یادم می‌آید که کتاب را به پسر پنج ساله‌ام دادم تا بخواند؛ خودم هم آن کتاب را خواندم و باید بگویم خواندن همان کتاب مقدمه‌ای شد برای شیعه شدنم. آن کتاب درباره حوادث کربلا  بود و خواندن آن کتاب مقدمه‌ای شد برای علاقه‌مندی من به فرزندان پیامبر اسلام(ص) و مذهب شیعه و پیگیری بیشتر برای آشنایی با این مذهب. پس از خواندن آن کتاب دوباره به همان کتاب فروشی رفتم و سراغ منابع بیشتری از شیعه را گرفتم و در نهایت با خواندن کتابی با نام «آن گاه که هدایت شدم» از دکتر تیجانی که داستان زندگی خودش را نوشته بود و چگونه مسلمان شدن و شیعه شدنش را توضیح داده بود، بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم و تصمیم گرفتم شیعه شوم.

حالا یک پسر به نام مهدی دارم. من او را عاشقانه از خدا خواستم. وقتی هم متولد شد نامش را «محمد مهدی» گذاشتم. مهدی نام منجی شیعیان است و انگار شیعه بودن در تقدیر پسرم نوشته شده بود؛ البته شیعه شدنش هرگز تحمیلی نبود. من این انتخاب را برعهده خودش گذاشتم. روزی او از من پرسید: مذهب من چیست؟ از او پرسیدم: دوست داری روز قیامت در صف یاران علی(ع) باشی؟ او پس از کمی فکر کردن گفت: بله. مهدی خودش شیعه بودن را برگزید.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.