قدس آنلاین- آمنه مستقیمی: شاید تا کنون بیست و ششم خرداد برای ما روزی معمولی از روزهای خدا بود که برچسبی دینی و یا ملی نداشت، اما از این به بعد این روز برای آنها که بودند و دیدند و دهان و به دهان نقل خواهند کردند سالروز حماسه ای بزرگ است.

این حماسه باید قصه شب کودکان ایرانی شود

به گزارش قدس آنلاین، بیست و ششم خرداد ماه یک بار دیگر ثابت کرد دوران دفاع مقدس برای ملت ایران به اتمام نرسیده و حضور اقیانوس وار آنها برای تشییع شهدای تازه تفحص شده که 175 نفر از آنها از غواصان عملیات کربلای چهار بوده و به طرزی فجیع به شهادت رسیده بودند، برگ زرینی شد بر دل کتاب تاریخ این سرزمین تا به همگان نشان دهد، شهادت و ایثار با گوشت و پوست این مردمان عجین است و از آن جدا نمی شود.

 

از یکی دو هفته قبل از طریق رسانه ها، فضای مجازی، نرم افزارهای تلفن همراه و ... خبر تشییع این شهدای تازه تفحص شده دهان به دهان می چرخید اما هیچ کس گمان نمی کرد چنین محشری برپا شود.

 

علی رغم گرمای هوا مردم قبل از ساعت چهار که برای آغاز مراسم اعلام شده بود در میدان بهارستان و خیابان های اطراف جمع شده بودند، رفت و آمدها و حجم جمعیت رقم خوردن حماسه ای بزرگ را نوید می داد.

نکته جالب حضور مردم از اقشار و سنین مختلف بود از کودک و بزرگ، زن و مرد همه با شور و شوق سعی می کردند خود را به میدان بهارستان برسانند تا از آنجا کاروان شهدا را تشییع کنند.

 

حکایت اشک های روان...

دیدن برخی چهره ها حتی از دیدن شخصیت ها و چهره های مشهور هم جالب تر بود، چراکه شاید اگر آنها را در جای دیگر می دیدی با قضاوتی سطحی و از روی ظاهر، هرگز به ذهنت خطور هم نمی کرد که آنها نیز برای تشییع شهدا آمده باشند اما اشک های روان روی گونه هایشان حکایت از حس و حال دیگری داشت...

مادران کودک در بغل، پیرزنان عصا به دست، افراد نشسته روی ویلچیر، مغازه دارانی که دست از کار کشیده و نظاره گره جمعیت بودند، وانت هایی که حکم ایستگاه صلواتی را یافته و بین مردم آب خنک و شربت توزیع می کردند، همه و همه یکی از زیباترین شاهکارهای هنری را پیش چشم تصویر می کرد که نمی توانستی لحظه ای از آن چشم برگیری.

نوای مداحی هم از گوشه و کنار بلند بود و ذکر یا حسین یا حسین (ع) آنها شور و شوق مردم چشم به راه را شدت می بخشید.

 

جبران شرمندگی 29 ساله

اما گویی 29 سال برای چشم انتظاری کافی نبود، دو ساعتی می گذشت و هنوز خبری از ماشین های حمل تابوت های مطهر شهدا نشده بود. خبر رسید که ازدحام جمعیت مانع از حرکت سریع کاروان شهدا شده است انگار مردم می خواستند شرمندگی 29 ساله را یکباره جبران کنند!

کم کم قافله شهدا از راه رسید دیگر هیچ کس حال خود را نمی فهمید، اشک های روان می رفت که ژرف ترین اقیانوس را برای غواصانِ بی ادعا فراهم کند.

مردم هر یک به امید شفاعت و تبرک چیزی را می دادند تا به تابوت مطهر شهدا متبرک شود. نوای برخاسته نوحه ها در نغمه های های گریه ها گم می شد و هر کس فارغ از اطراف و اطرافیان، زیر لب ذکر و شعری را زمزمه می کرد.

بدون آنکه نیاز به هماهنگی و مدیریت باشد مردم دنبال کاروان روان شدند و در همان حال دست هایشان بر سینه می خورد و ترسشان از این بود که مبادا از قافله جا بمانند.

ساعت ها طول کشید تا کاروان به معراج شهدا به عنوان مقصد مراسم تشییع رسید آنجا هم جمعیتی کثیر چشم به راه بودند و استقبالی درخور غیورمردان شهید انجام دادند تا به همگان ثابت شود مردم ایران معنا و ارزش ایثار را می دانند و همراه شدن با مسیر زندگی از یادشان نبرده که آرامش و آسایش همین روزمرگی هایی که بعضا از آن گله و شکوه دارند را مدیون مردانی از دیار خدا هستند.

شاید تا کنون بیست و ششم خرداد برای ما روزی معمولی از روزهای خدا بود که برچسبی دینی و یا ملی نداشت، اما از این به بعد این روز برای آنها که بودند و دیدند و دهان و به دهان نقل خواهند کردند سالروز حماسه ای بزرگ است به یُمن وجود شهدا رخ داد و باید به قصه شب کودکان این مرز و بوم تبدیل شود.

چراکه داستان این شهدا و دست های بسته شان، ما را یاد مظلومیت های مولایمان امیرمومنان (ع) و مصائب کربلا می اندازد که بهترین حکایت از آن این بیت است:

با کنایه مصرعی می گویم و رد می شوم           دست حیدر، دست زینب، دست این غواص ها!

انتهای خبر/

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.