و شکایات و گرفتاریهای آنان را بشنوند، به یک شهرداری یک بخش کوچک از توابع تهران رفته بودم تا به شهردار محترم آن بخش عرض کنم به مأموران محترمش دستور دهد چالهای را که وسط خیابانی کنده و ناتمام رها کرده و رفته بودند پر کنند.
روز دوشنبه دیدار عمومی شهردار آن بخشداری کوچک بود. دیدم شمار زیادی از مردم در اتاق نشستهاند و انتظار شرفیابی را دارند (باور کنید بخش بود نه فرمانداری!)
پرسیدم: علت معطلی چیست؟ رئیس دفترش طلبکارانه گفت: جلسه شهردار محترم با مقاطعهکاران آسفالت است. گفتم دوشنبهها که قرار نیست مقاطعه کاران شرفیاب شوند و قرار است به مردم اجازه شرفیابی(!) داده شود. از گستاخی من خیلی تعجب کرده گویا قیافهام را به جا آورد.
رفتارش خیلی عوض شد. گفت: حضرتعالی فلانی نیستند؟ گفتم چرا، ولی حضرتعالی نیستم! آمدهام برای بازگویی یک امر عمومی حضور ظلالسلطان عصر شرفیاب شوم. (پسر از خود راضی ناصرالدین شاه و حکمران اصفهان) منشی خیلی ادب به جا آورد و رفت و بیدرنگ ما را به حضور حضرت شهردار که دبدبه و کبکبه و اتاق کار و اتاق رئیس دفتر و اتاق منشی اول و دوم و بادیگاردش، باور کنید مفصلتر از شهردار لندن بود برد. وارد شدم. دیدم جلسه رسمی نیست. مجلس دوستانهای است. عدهای دل دادهاند و قلوه گرفتهاند و خنده و شوخی و چای و شیرینی دانمارکی و ناپلئونی است و بیچاره مردم که بیرون در اتاق ساعتها مینشینند و چشم به راهند. دستور یک دقیقهای داد و چاله را پر کردند و قضیه تمام شد.
اکنون که آن دستورها تق و لق شده وضعیت به مراتب بدتر شده است. یک شاکی در روزنامه نوشته بود: «در فلان اداره محل ... به مردم نمیگذارند، خمیازه میکشند و به بهانه ماه رمضان استراحت میکنند.» اسم اداره را هم ننوشته بودند.
بیچاره مردم این گلایهها را در ستونهای پیامها و تلفنهای جراید مینویسند. آیا شنیدهاید ریاست محترم جمهوری یا معاونان ایشان یک بخشنامه صادر کنند که کمیسیون در ساعات صبح ممنوع است یا حدود ساعت آن باید محدود باشد؟
سالها پیش روزی در وزارتخانه رئیس ادارهای شدم. تلفنها را خودم پاسخ میدادم و همه را میپذیرفتم. شخصی که معاونم بود روزی نزدم آمد و گفت: ضابطهها را از بین نبرید. در اتاق شما به روی همه باز است تلفن را تا زنگ میزند برمیدارید. گفتم: برندارم؟ گفت بگذارید شش بار زنگ بزند! یکی از این ماشین نویسها را منشی خودتان بکنید که پاسخ تلفنها را بدهد و ابهت شما کاسته نشود. همیشه هم در اتاق حاضر به پذیرفتن مردم نباشید! اگر قرار است به کسی وعده دیدار بدهید سه روز بعد را تعیین کنید. گفتم من بر این روش احمقانه عقدهگشایی اعتقاد ندارم. من بیمار روانی که نیستم! حقوق میگیرم که کار مردم را راه بیندازم.
در هر حال این روزها برخی نارسیست یا خود شیفته شدهاند. وزیر، معاون وزیر، استاندار، مدیرعامل، فرماندار از خودشان تعریف میکنند.
پیشترها دیدن وزیر یا معاونان و مدیران عامل مشکل بود. در دولت قبلی که این روزها همه به آن ایراد میگیرند دیدن آن مقامها آسانتر بود و در روزهای معین مردم را میپذیرفتند. اکنون دیدن یک رئیس دست هشتم نیز دشوار شده است.
هر جوان تازه به دوران رسیدهای به محض دریافت یک ابلاغ، خودش را میگیرد. دیدهام عدهای بیکار دور خود جمع میکند که سابقاً حاج آقا حاج آقا و بتازگی جناب مهندس و پروفسور و یا جناب دکتر به ناف آن جوان میبندند.
در کشوری که 36 سال پیش مردم انقلاب آفریدند و طاغوت زدایی کردند و همه شاه را به جنون خودپرستی متهم میکردیم، این همه آدم که خیال میفرمایند از دماغ فیل افتادهاند، در به روی خود بسته و مردم را ناراضیتر میکنند. آیا این حرکتی طاغوتی نیست؟
فرض کنید امروز به ادارهای رفتید و شخصی خطاکار و نادرست برای انجام کار، از شما رشوه خواست یا مشکل تراشی کرد و خواست ارتشا کند یا آن قدر آزارتان دهد و گره در کارتان بیندازد که از خواست خود پشیمان شوید. باور کنید هیچ راهی وجود ندارد به اداره بازرسی یا وزیر یا معاون یا مدیرعامل یا مدیرکل یا مقام بالاتر از آن عضو خاطی شکایت کنید. این را شخصی مینویسد که در این کشور اغلب مردم او را میشناسند و به او احترام میگذارند.
آقای رئیس جمهور! لطفاً در این مورد بخشنامهای صادر کنید که دست کم رؤسای دوایر، مردم را بپذیرند و هیچ رئیس دایره و اداره، مدیر دفتر و رئیس دفتر و منشی اول و دوم و سوم نداشته باشد. دولت این همه نان خور برای چه میخواهد؟!
نظر شما