قدس آنلاین -رقیه توسلی : برای همه آنهایی که اولین روز مدرسه شان است یا از اولین روز مدرسه رفتن شان سال ها می گذرد ، مشتی پاییز نوشته ام... از آن دست پاییزهایی که مهرماهش خاطره های تمام عمرشان را جفت و جور می کند و برایشان جز شکر و شوریدگی و شاعرانگی باقی نمی گذارد.

دوباره نیمکت های خالی ، به کودکان دل می بندند

چند خط از اولین روز مدرسه برای شش ساله هایی که نمی دانند قرار است بزرگ شوند و به جمع کلمات و واژه ها و اعداد بروند. کنار دوستانی که همه بوی مهربانی و کودکی می دهند.

برای آنهایی که می خواهند طعم فهمیدن را بچشند ، طعم مدرسه را ؛ بنویسم که از خوشبختی های پاییز ، دیدن روی ماه شماست. چهره معصومانه دخترکان و پسرکانی که نمی دانند مهرماه چقدر عاشق است. چقدر بلد است محبت کند و چقدر شمع های روشن دارد.

به آنهایی هم که سالهاست از نیمکت های چوبی فارغ شده اند بگویم من هم چون شما شیفته شهریوری هستم که هرسال آمدن رسول رنگ ها را فریاد می زند. شهریوری که در آن نمی شود دیوانه هوای مهرماهی اش نشد و کوله بار سفر به خاطره ها را نبست.

عاشق تابستانی که در خود پلی دارد رو به سرزمین نمناک پاییز که در آن یک احوالپرسی ساده هم می چسبد ، یک نفس عمیق و یک تصنیف خش دار...

آنهایی که مدرسه هایشان را رفته اند به خاصیت پاییز زیاد فکر می کنند. به بوی برگ های خیس ، به بارانی که سراغ شان را زیاد می گرفت و به کلاس هایی که بخاری هایشان ، گرمای خورشید داغ تیرماه را داشت.

مشتی پاییز آورده ام برای همه آنهایی که کودکند و می خواهند قد بکشند و آنها که بزرگ شده اند و می خواهند با این پاییز ، عاقل تر بشوند. مشتی کلمه که هزار رنگ دارند و چند کاسه آش پشت پایی که مادربزرگ های عاشق آن را ملاقه به ملاقه با عشق و نعنا تزئین کرده اند تا نوه هایشان از اولین روز مدرسه به خانه بیایند.

چقدر این پاییز شگفت انگیز است... وقتی معلم و دانش آموز و پیر و جوان را به باغ اسرارآمیز خود دعوت می کند. به آنجا که نمدار بودن هوا قرار است شور زندگی را دو برابر کند.

به آنجا که بچه ها در پچ پچ هوایی پرسوز به سمت خانه علم راه می افتند و بزرگترها دوباره به کتابخانه هایشان رجوع می کنند و تمام چشم ها یاد گذر عمر می افتند و تلاش می کنند روی همه جملاتشان چاشنی محبت بپاشند.

برای آنهایی که می خواهند اولین کیف مدرسه را بر دوش بیاندازند و راهی شوند ، می نویسم به خوب ترین جای دنیا می روید. به امن ترین خانه ای که سالها بعد می توانید با اسرارش ، کتاب ها بنویسید.

مشتی پاییز آورده ام برای همه... عطر خیابان هایی را که با کفش های تازه برق می زنند و دمنوش های معطری که با خاطرات خواندن و نوشتن می چسبد. با خاطره تمام سالهایی که رو به تخته سیاهی نشستیم که عاشق بود و اجازه می داد هرروز با دیدنش به جهانی روشن و بزرگ سفر کنیم.

حالا که روزها کوتاهتر می شوند و تقویم ، ماه طنازی را نشان می دهد که همه خانه های شهر دوستش دارند ، دوست دارم با مشتی توت خشک و دانه ای سیب رو به کودکی ها بنشینم و بعد با لبخندی که پاییزم را زیباتر می کند در بزرگسالی ام غرق شوم.

آنوقت مشتی شور و عشق و باران بردارم و بریزم به پای دانش آموزانی که می خواهند اولین روز مدرسه و اولین دوستی های واقعی را تجربه کنند و بعد دست دانش آموزان بازنشسته را بگیرم و در دست پادشاه فصل ها بگذارم.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.