«من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه» چقدر انتظار زیباست وقتی بوی معشوق به مشامت میرسد. چقدر انتظار زیباست وقتی میفهمی لحظه دیدار نزدیک است و تو بر سر قرار با معشوق ایستادهای.
آه سردار! قهرمان روزهای دور و نزدیک. ای منتظِرترین مرد! ای همزاد الوند و ای سپیدموی کوههای سپید همدان. ای دریادل رودهای خروشان کردستان. لباس رزمت هنوز بوی خاکهای گرم شلمچه را میدهد. بوی کربلای چهار و پنج. بوی درختان سبز دامنههای کردستان.
«فمنهم من قضی نحبه» قافله در انتظارت بود و تو در انتظار دیدار قافله سالار. خبر رسید و چه اندوهناک خبری بود. از همان روزی که با حاج احمد متوسلیان پیمان خون بستی و به یاریاش شتافتی، روزی که لشگر پیروز محمد رسولا... (ص) را بنیان نهادی، و از همان روزهایی که شبش را به صبح پیوند زدی تا خاک میهنت زیر چکمه دژخیمان متجاوز ناله نکند، به فکر رفتن بودی. آری! «تکلیف است برادر» (1)
فرمانده! تو چه خوب تکلیف را فهمیدی و معنا کردی. برای تو «ماندن» معنا نداشت. تکلیف تو، «رفتن» بود و چه «زیبا رفتنی» داشتی با قافله یاران شهید.
اکنون تو رفتهای و من ماندهام با بغضِ در گلو، با اشکهایی که راه نگاهم را بسته است، با حسرت روزهای اعزام. روزهایی که سپاه محمد(ص) به فرماندهی تو به میدان عشقبازی میرفت و من هر روز جا میماندم.
چقدر انتظار کشیدی و به راستی که منتظر بودن چه سخت است. عاشقی که به وصال میرسد، پاداشش «وصل» است و عاشقی که سالیان سال در انتظار، روز و شب ندارد، پاداشش باید شیرینترین وصل باشد.
«و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلا». ای منتظر شهادت! ای قهرمان بیمانند میدانهای نبرد! ای که جان بر سر پیمان گذاشتی؛ گوارایت باد شهد شیرین وصال. تو آن غرنده شیرمردی، که کفتاران در برابرت یارای ایستادن نداشتند. نه ایستادن که حتی جرأت نگریتسن در نگاه مردانهات را. شانههایت به پهنای جولان و دستهایت به بلندای منارههای حرم زینب(س)، خواهر سالار شهیدان. همان حرمی که گلولههای دژخیمان، پیش از فرود بر گنبد نورانیاش بر دل و جان عاشق تو مینشست. تا تو بودی، حرم بود و مدافعان حرم هم بودند و کفتارها، یارای نزدیک شدن به یاران را نداشتند. حسینِ جبهههای سوریه! ما حسینها دادیم و زینبها داریم ...
اکنون اگرچه تو نیستی اما هستی! چرا که شاگردانِ عاشقت هستند، همانهایی که در میدان عاشقی و جانبازی، آموزششان دادی. همانهایی که فشردن قبضه سلاح را از دستهای قوی، و نشانه رفتن قلب دشمن را از چشمهای نافذ تو آموختند. سلاحت بر زمین نمیماند سردار!
چه بوی شهادتی میآید این روزها. از سوریه تا عراق، از یمن تا لبنان. چه بوی انتظاری میآید این روزها ... و دنیا آبستن حوادث بزرگ است ...
(1) نام کتابی از سردار شهید حسین همدانی
۱۷ مهر ۱۳۹۴ - ۲۲:۱۶
کد خبر: 314815
قدس:«از مؤمنان مردانی هستند که به پيمانی که با خدا بسته بودند وفا کردند، بعضی بر سر پيمان خويش جان باختند و بعضی در انتظارند و هرگز پيمان خود را دگرگون نکردهاند». سوره مبارکه احزاب/ آیه ۲۳
نظر شما