قدس انلاین: آیا پناه دهنده‏ اى هست كه ما را پناه دهد؟ آیا فریاد رسى هست كه به فریاد ما رسد؟ آیا جویاى حقى هست كه ما را یارى كند؟ آیا خدا ترسى هست كه از ما دفاع كند؟ آیا به این كودك - كه تاب تشنگى ندارد - كسى آب مى ‏دهد؟

تیری سه شعبه جواب رفع عطش نوزاد شش ماهه!

به گزارش قدس انلاین، در واپسین لحظات روز عاشورا امام حسین (‏علیه السلام)، چون داغ شهادت خاندان و فرزندان خود را دید و جز زنان و كودكان و فرزند بیمارش كسى نماند، ندا داد: آیا كسى هست كه از حرم رسول خدا (صلى الله علیه وآله)، دفاع كند؟ آیا خدا پرستى هست كه درباره ما، از خدا بترسد؟ آیا فریاد رسى هست كه در راه خدا، به فریاد ما رسد؟ آیا یارى كننده‏ اى هست كه به امید پاداش خدا، ما را یارى كند؟ پس ناله بانوان حرم برخاست. امام‏ به خیمه ‏ها آمد و فرمود: كودكم على را بیاورید تا وداعش گویم. كودك را آوردند. حضرت‏ سیدالشهدا (علیه السلام) او را در آغوش گرفته، مى‏ بوسید و مى‏ فرمود: بدا به حال این مردم! آنگاه كه جدّ تو، با ایشان مخاصمه كند. او در آغوش امام‏ بود كه حرملة بن كاهل اسدى، تیرى افكند و گلوى او را درید. پس امام‏ حسین (علیه السلام) خون او را با كف دست گرفت، چون پر شد به آسمان افشاند و فرمود: بار خدایا! چنانچه اینك، پیروزى ما مقّدر نیست، آن را بهترین توشه ما بساز. سپس از اسب فرود آمد و با غلاف شمشیر، قبر كوچكى كند و بر او نماز خواند. همچنین آمده است که امام باقر (علیه السلام) فرمود: از آن خون كه بر آسمان افشاند، قطره ‏اى به زمین برنگشت. گفته‏ اند: سپس فرمود: خدایااین كودك پیش تو كم ‏بهاتر از بچّه ناقه صالح نیست. بارالها! چنانچه اینك، پیروزى ما مقدّر نیست، آن را بهترین توشه ما بساز.

در این زمینه ابومخنف از عقبة بن بشیر اسدى، نقل كرده كه گفت: امام باقر (علیه السلام) به من فرمود: اى بنى اسدى! ما را حقّ خونى بر شماست. عرض كردم: یا ابا جعفر! آن چیست و با من، چه ارتباطى دارد؟ فرمود: وقتى كودك امام حسین (‏علیه السلام) را برایش آوردند، او در آغوش حضرت‏ بود كه شخصى از اسدیان، تیرش افكند و گلوى او را درید. پس امام‏ حسین (علیه السلام) خون گلوى او را با كف دست گرفته، چون پر شد، آن را افشاند و فرمود: پروردگارا! چنانچه اینك، پیروزى ما مقدّر نیست، آن را بهترین توشه ما بساز و از این ستمگران، انتقام ما را بگیر و در روایتى آمده است كه: چون كف دست حضرت‏ پر از خون شد، آن را به آسمان افشاند و فرمود: هر مصیبتى كه بر من فرود آید آسان است؛ زیرا كه كه در محضر خداست. بارالها! این كودك پیش تو كم‏ بهاتر از بچّه ناقه صالح نیست. معبودا! چنانچه پیروزى ما مقّدر نیست، آن را بهترین توشه ما بساز و از ستمگران، انتقام ما را بگیر و آنچه در دنیا بر ما فرود آمد، توشه آخرتمان قرار ده. خدایا! تو گواه بر قومى هستى كه شبیه ‏ترین مردم، به پیامبرت محمّد (صلى الله علیه وآله ) را كشتند.

همچنین روایت شده است كه چون عبّاس (‏علیه السلام) به شهادت رسید، سپاه ابن سعد باقیمانده اندك اصحاب امام‏ را در فشار و سختى قرار دادند. امام‏ حسین (علیه السلام) كه چنین دید و تشنگى اطفال خود را نگریست، ندا داد: آیا پناه دهنده‏ اى هست كه ما را پناه دهد؟ آیا فریاد رسى هست كه به فریاد ما رسد؟ آیا جویاى حقى هست كه ما را یارى كند؟ آیا خدا ترسى هست كه از ما دفاع كند؟ آیا به این كودك - كه تاب تشنگى ندارد - كسى آب مى‏دهد؟ فرزند بزرگ و هفده ساله او - على‏ (علیه السلام) - برخاست و عرض كرد: سرورم! من آب مى‏آورم. فرمود: خدا فزونى ‏ات بخشد، بیاور. على اكبر (علیه السلام) مشك را به دست گرفته، رفت و با مشكلات فراوانى به شریعه فرات در آمد و آن را پر كرده، به سوى پدر آورد و عرض كرد: پدر جان! این آب. آن را به برادرم بنوشان و اگر چیزى ماند، آن را به من ده كه من نیز تشنه‏ ام. امام‏ گریست و فرزند شیرخوار خود را بر دامن نشانده، با دقّت و مراقبت لب مشك را به دهان او نزدیك كرد. كودك تلاش كرد تا آب بنوشد كه تیر زهر آگینى آمد و در گلوى او نشست و آن را پیش از آنكه آبى بنوشد درید. پس امام حسین (‏علیه السلام) مشك را انداخت و با حال گریان، رو به آسمان عرض كرد: بارالها! تو خود بر اینان كه شبیه‏ ترین مردم به پیامبر و حبیبت را كشتند، شاهد باش.

ابومخنف، پس از بیان چگونگى شهادت على‏ اكبر (علیه السلام)، آورده است: سپس امام‏ حسین (علیه السلام) به امّ كلثوم رو كرد و فرمود: خواهرم! به تو، درباره این كودك شیرخوارم به نیكى سفارش مى‏كنم. زیرا او نوزادى است كه بیش از شش ماه ندارد. امّ كلثوم عرض كرد: برادر جان! این كودك، سه روز است كه آبى ننوشیده. براى او كمى آب بطلب. امام‏ كودك را گرفت و رو به آن مردم آورد و فرمود: اى مردم! برادر و فرزندان و یارانم را كشتید و جز این كودك، كسى نمانده است. این نیز بى‏ هیچ گناهى از تشنگى به خود مى‏پیچد. آبى به او دهید. در همین حال كه امام‏ با آنان سخن مى‏گفت، تیر شومى از جانب ستمگر وحشى - حرملة بن كاهل اسدى - آمده، رگ تا رگ یا گوش تا گوش اصغر (علیه السلام) را درید. امام‏ حسین (علیه السلام) كف دست خود را از خون گلوى او، پر مى‏كرد و بر آسمان مى‏افشاند. ابن جوزى گفته است كه امام‏ فرمود: اى مردم! چنانچه به من رحم نمى‏كنید، به این كودك رحم كنید. پس مردى از آنان، تیرى افكند و گلوى او را شكافت. سپس امام حسین (‏علیه السلام) گریه كنان فرمود: خدایا میان ما و گروهى كه ما را دعوت كردند تا كمك كنند، ولى ما را كشتند، داورى فرما. پس ندایى از آسمان آمد كه: اى حسین! رهایش كن كه او را در بهشت، شیرِ دهنده ‏اى است.

منابع:

1-خوارزمی، مقتل الحسین، ج 2: 32.

2-ابن اعثم، الفتوح، ج 5: 131.

3-علامه مجلسی، بحار الأنوار، ج 45: 46.

4-امین، اعیان الشیعة، ج 1: 609.

5-طبری، تاریخ الطبری، ج 3: 332.

6-ابن اثیر، الكامل فی التاریخ، ج 2: 570.

7-مقرم، مقتل الحسین: 343.

8-طریحی، المنتخب للطریحی: 431.

9-حائری مازندرانی، معالی السبطین، ج 1: 423.

10-دربندی، اسرار الشهادة: 402.

11-یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 2: 245.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.