پذیرشش سخت بود، آن هم برای مردی که همه زندگیش قلم مو، رنگ و بوم نقاشی بود. دلش شکست . همان جا به امام رضا(ع) متوسل شد و نذر کرد اگر فلج دستش درمان شود، تابلوی «ضامن آهو» را بکشد...شب خواب دید بوم نقاشی را گذاشته پیش رویش، قلم مو و رنگ هم آماده است...صدایی خطابش کرد که :شروع کن... بی اختیار گفت: دستم مشکل پیدا کرده،نمی تونم... و همان صدا گفت: حالا میتونی ...شروع کن ...بیدار که شد از هیجان و شوق میلرزید. بدون معطلی کارش را شروع کرد...هیچ اثری از درد و ناتوانی نبود...!
تمرین نقاشی با گلهای قالی
سال 1312، هنوز چهار سال بیشتر نداشت . پدرش در اصفهان فرش های نفیس را خرید و فروش میکرد و محمود از همان چهار سالگی روی زمین مینشست و نقش قالی ها را کودکانه روی کاغذ میکشید. پدرش این کار محمود را دوست داشت و تشویقش هم میکرد. بعدها که اصرار محمود را به کشیدن نقاشی دید، فرزندش را به کارگاه نقاشی استاد«حاج میرزا آقا امامی» برد. روز اول، استاد نقشی از آهو را به محمود داد و گفت از روی آن نقاشی بکش. تا خانه یک نفس دوید و پیش از هر چیز رفت سراغ کشیدن نقش آهو...صبح روز بعد که به کارگاه آمد، 200 طرح مختلف از آهو را جلوی استاد گذاشت. حاج میرزا آقا امامی اول کارحیرت زده شاگردش را نگاه کرد و بعد با لحن رضایتمندانه ای او را تشویق کرد. تشویق هایی که سبب شد کودک علاقهمند به نقاشی، با تلاش و سرسختی بیشتر و با قلم بیفتد به جان کاغذ و رنگ و نقاشی.
ترکیب اصالت و نوآوری
مدتی نزد استاد «عیسی بهادری» شاگردی کرد و همزمان از مدرسه هنرهای زیبای اصفهان دانش آموخته شد. 21 ساله بود که برای گذراندن دوره هنرستان هنرهای زیبا به اروپا سفر کرد. درس میخواند و همزمان آثار هنرمندان غربی را در موزه ها بررسی میکرد. مطالعه و بررسی هایش سرسری و از روی تفنن نبود. بیشتر روزها، با بسته ای از کاغذ و کتاب و قلم، نخستین کسی بود که وارد موزه میشد و آخرین نفری هم که از آنجا خارج میشد محمود بود. شاید در همین دوره بود که تصمیم گرفت «اصالت» و «نوآوری» را با هم ترکیب کند و آرام آرام به سبک خاص خودش برسد. کنار هم گذاشتن هنر اصیل ایرانی و فنون کلاسیک نقاشی اروپایی کار ساده ای نبود.
اما فرشچیان موفق شد و سبکی را پایه گذاری کرد که حیرت همه را برانگیخت. در 27 سالگی اولین نمایشگاه مستقلش را راه انداخت و با فاصله کمی نخستین نمایشگاه خارجی اش را دراستانبول برپا کرد. استانبول نقطه آغازی بود که سبب شد کارهای فرشچیان در نمایشگاههای بعدی اش سر از میلان، رم، مونیخ، پاریس، کراچی، لاهور، نیویورک، واشنگتن و... در بیاورد. حالا محمود خود به استادی تبدیل شده بود که با سبک «فرشچیان» نقاشی میکرد. کارهایش حاصل تخیل قدرتمندی بود که از شعر و ادبیات اصیل و کهن الهام میگرفت و نتیجه کارش ترکیبی بسیار دل انگیز از اصالت و نوآوری بود.
... واما عصر عاشورا
«عصر عاشورا» انگار فقط یک تابلوی نقاشی نیست. حاصل ایمان، عقیده و حس و حالی است که توصیف کردنی نیست .
خود استاد فرشچیان در توصیف این تابلو نمی تواند زیاد حرفی بزند و به این نکته اکتفا می کند که :« تابلوی عصر عاشورا چیزی دارد که خود من را هم به گریه می اندازد...» شاید این حس بر می گردد به ماجرایی که سبب شد این تابلو خلق شود. سه سال پیش از انقلاب، روز عاشورا مادرش صدایش زد که: «محمود...امروز برو روضه امام حسین(ع) گوش کن تا چند کلام حرف درست و حسابی بشنفی» محمود اما گفت: حالا یه کاری دارم...بعداً میرم... . سرش را انداخت پایین و به
اتاقش رفت.
حرف مادر بدجوری حالش را عوض کرده بود... حال عجیبی داشت... ناگهان قلم را برداشت و شروع کرد... پیش از آن انگار توی دلش، توی سرش روضه ای برپا بود. ذکر مصیبت، مصیبت عصر عاشورا...قلم روی کاغذ حرکت کرد... انگار محمود نبود که نقاشی می کشید... یک بند و یک نفس ... و حاصل کار شد تابلوی عصر عاشورا... بدون هیچ تغییر و تصحیحی.
استاد معتقد است اگر الان دوباره بخواهد تابلویی از عصر عاشورا بکشد باز نتیجه کار همین اثر خواهد شد، بدون هیچ کم و کاستی.
ارادت به اهل بیت (علیهم السلام)
سالهاست که ساکن نیوجرسی آمریکاست، اما زرق و برق زندگی در غرب و هیاهوی فرهنگ غربی او را با خودش نبرده است. سالی چند بار به ایران و به پابوسی امام رضا(علیه السلام) می آید و در بیشتر کارهایش ارادت به اهل بیت (علیهم السلام) دیده می شود. موزه آستان قدس رضوی میزبان بیش از 16 تابلوی استاد است که از سال 1369 تا 94 به این موزه اهدا شده است.
نظر شما