آنچه که برای ساخت فصل بعد باید اهمیت داشته باشد احساس نیاز مخاطب است. نیازی که میتواند برگرفته از تکامل یا بهبود کیفیت فصل قبلی آن باشد.
ولی چیزی که در این سری سازیها فراموش میشود خط اصلی داستان است که در فصل نخست آن گفته شده و باید با در نظر گرفتن آن به بسط و گسترش داستان پرداخت، اما آنچه دیده میشود چیزی غیر از این است. نمونه آن سریال «زیر آسمان شهر» بود که در روند دنبالهسازی به بیراهه رفته و شکستی تمامعیار را تجربه کرده است.
به این انگیزه با محسن شاهمحمدی اولین کارگردانی که در سالهای پس از انقلاب در عرصه تلویزیون به ساخت مجموعههای دنبالهداری چون آیینه عبرت، کلانتر و... پرداخت، نشستهایم که میخوانید:
دراین سالها برخی سریالها هستند که ساختشان به قسمتهای دوم، سوم و حتی بیشتر هم رسیده است، ولی متأسفانه نتوانستهاند در قسمتهای بعدی به درستی با مخاطبان ارتباط برقرار کنند، تصور میکنید اینگونه تولیدات باید از چه فاکتورهایی برای ایجاد این رابطه با مخاطب استفاده کنند.
قطعاً اگر فاکتور خاصی برای موفقیت وجود داشت، میشد آن را کپی کرد و در اختیار تمام سازندگان آثار هنری قرار داد، ولی چنین فاکتورهایی گردآوری نشده، به هر حال هیچکس نمیتواند هنگام خلق یک اثر هنری تضمینی برای موفقیت آن در نظر بگیرد، حتی اگر همه فاکتورهای موجود موفقیت آن را تضمین کند، تا اثر در معرض دید و قضاوت عموم قرار نگیرد، نمیتوان عکسالعمل تماشاگر و موفقیت آن را پیشبینی کرد.
پس چرا بعضی از سریالها با اینکه در سریهای بعدی نتوانستهاند با مخاطب ارتباط برقرار کنند باز هم تولید شدهاند؟
جواب این سؤال را باید ازمدیران تلویزیون پرسید، ولی اصولاً شما یک نکته را فراموش نکنید، ما دارای یک تلویزیون دولتی با اهداف مشخص هستیم و جذب مخاطب فقط یکی از اهداف تعریف شده سازمان است، نه همه آن.
خود شما با ساخت اینگونه آثار موافقید؟
بله، چون اکثر کارهای خودم هم از همین قاعده پیروی کردهاند، جای کارهای محدود و تک قسمتی فقط در سینماست نه تلویزیون، شما هرچند ماه یکبار به سینما میروید و خاطره آن تا سالها در ذهنتان باقی میماند، ولی تلویزیون یک جریان دائمی است و همیشه با شماست و آنچه را که در آن میبینید، بلافاصله با دیدن برنامه بعدی فراموش میکنید. قرارهم نیست این حجم وسیع اطلاعات را در ذهن خودتان ذخیره کنید، بخاطر همین وقتی قرار میشود یک برنامه، یک سخن یا یک سریال در ذهن بیننده ثبت و ماندگار شود، باید آن را یا مرتب تکرار کرد یا اینکه به ادامهسازی آن پرداخت.
آیا دنبالهدار شدن یک سریال واقعا دلیل موفقیت یک اثر است یا سیاست مدیران تلویزیون؟ آیا این امکان وجود ندارد که سوژهها و شیوه بیان بتدریج تکراری شوند؟
قطعاً این تکرار اتفاق خواهد افتاد، ولی باز این به صحبتهای اولم برمیگردد. در یک شبکه خصوصی استقبال مردم است که سرنوشت ادامه آن برنامه را مشخص میکند.
آنها بخاطر پولی که میدهند یا استقبالی که از یک برنامه میکنند، باعث میشوند که آن برنامه ادامه داشته باشد یا حتی قطع شود، چرا که استقبال تماشاگر برای سفارش دهندگان تبلیغات، مهم است، ولی در یک تلویزیون دولتی قبل از سلیقه مخاطب، مدیران فرهنگی هستند که تصمیم میگیرند چه برنامهای برای بیننده ساخته شود و ادامه پیدا کند. قطعاً بیتأثیر نیست ولی نمیتواند به عنوان یک اصل مبنای تصمیمگیری باشد، چون هزینه کامل آن برنامهها را دولت میپردازد.
به نظر میرسد دوگانهها و چندگانههای تلویزیون بعد از دریافت بازخورد مخاطبانشان است که ساخته میشوند، نه الزاماً برخورداری از قصهای جذاب که از ابتدا هم میتوان گفت قابلیت ادامه یافتن دارد. به نظرتان این روند اشتباه است؟
باید هم بعد از بازخورد در مورد آن تصمیمگیری کرد، بخاطر اینکه از ابتدا هیچکس نمیداند میزان موفقیت یک سریال تا چه اندازه خواهد بود. ممکن است یک قصه در فیلمنامه جذاب باشد ولی بعد از ساخت اصلاً قابل دیدن نباشد یا برعکس. به هر حال همیشه باید منتظر بازخورد تماشاگر بود، اگر از قبل بخواهید یک برنامهریزی درازمدت بکنید و یک سریال ادامهدار بسازید به امید آنکه تماشاگر آن را بپسندد، ممکن است اشتباه کرده باشید و جبران این اشتباه سخت و پرهزینه است.
در تولید اینگونه آثار، مخاطب کجای قضیه قرار دارد؟
مخاطب در آغاز نقش زیاد مهمی ندارد، ولی برای ادامه کار نقش پررنگتری به خود میگیرد. اگر شما به عنوان یک سازنده یا مدیرفرهنگی به سلیقه و نظرات بیننده اهمیت ندهید و کار خودتان را بکنید، تماشاگر این اختیار را دارد که شما را پس بزند و اگر خیلی بخواهید به سلیقه خودتان اصرار داشته باشید و نظرات و سلیقه بیننده را نادیده بگیرید نتیجه آن میشود که تماشاگر با شما قهر میکند و تنهایتان میگذارد و شما برای آشتی دادن او باید تلاش زیادی کنید.
نظر شما