وقتی عطر یاس جانمازم، کوی و برزن را پُر کرد و نشانی خانه شما را دوباره یاد همه انداخت. تا بیایند و روزهای خوب و ناخوب شان را، چند مُشت جمله کنند در بارگاه امام رئوف شان.
آقاجان! شادِ شادم و زیارتنامه خوان باز به نقل قول خودم آمده ام. هوس عاشقی و اشک دارم. آمده ام باز قطره های شوق را در صحن شما رها کنم تا خوشبخت شوند. تا کبوتر دلم پَر باز کند و تا گنبد طلایی تان، صلوات های سبزم را بالا ببرد. ببرد تا آسمان هفتم.
چه زائرانه آفتاب عالمتاب باز در من طلوع کرده و چادر گلدارم را رسانده است به عطر زیارت.
نظر شما