۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۵
کد خبر: 378465

رقیه توسلی

كهكشان نام تو را بُرد به لكنت افتاد...

  کافیست چهارم شعبان باشد تا با تمام ذرات وجودم رو به کربلا بایستم و سلام بدهم. بگویم درود خدا بر ماه هاشمی...

بگویم به اندازه دلاوری و وفا، با شما حرف دارم... از مَشک، از نهر علقمه، از علمدار جانثار... آنوقت رو کنم به مدینه و نخلستان های آفتاب خورده و نوزادی که نامش می خواهد تا ابد از همه عاشقانه های زمین، عاشقانه تر باشد...

ساعت ها رو  به بین الحرمین، از امان نامه ها بگویم. از دست ها و چشم ها. بگویم یا باب الحوائج! کدام دلباخته ای جز شما می تواند عطش را کنار بَحر، قربانی کند؟ و کدام سقّایی دست ها را فراموش کند و مَشک بر دندان معرفت بکشد؟

با شما حرف دارم از عطش، از ادب. حرف دارم به اندازه جرعه های ننوشیده دشت عاشورا. از میلادتان که آدم را نمی برد به مدینه، که می کشاند به کارزار کربلا...

سرورم، عباس بن علی! چهارم شعبان که می آید، در من، جمع زیبایی و جراحت است. جمع آفتاب و آب. جمع لبخند و اشک... دوست دارم رو به ساحت تان ساعت ها بایستم و بگویم می دانم که سپه سالار کیست اما هیچ نمی دانم! می دانم ام البنین، مادر طیّار است اما هیچ نمی دانم!

بگویم می دانم و انگار هیچ از جانبازی و بصیرت و رشادت برادر اباعبدالله نمی دانم بگویم اما شعبان که بیاید؛ سلام مشک ها را می شنوم، صدای ضجه فرات و همه اقیانوس های عالم را...

و به شما درد و دل کنم که ای حضرت آب و آبرو! روز میلادتان آدم را با خود می برد پیشِ ارباب، پایِ خیمه گاه، کنار نیزار تیر خورده. می برد به آن ظهرگاهی که عاشق ترین عموی تاریخ می خواهد در ایثار و انسانیت، سنگ تمام بگذارد.

کافیست چهارم شعبان باشد تا با تمام ذرات وجودم رو به بین الحرمین بگویم: السلام علیک یا ابا عبدالله و السلام علیک یا قمر بنی هاشم و یکبار دیگر زیارت عاشورا را تمام کنم...

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.