افزون بر اینکه اگر مقوله «وحدت حوزه و دانشگاه» را از پوسته یک شعار ایدئولوژیک خارج کنیم و از منظر وحدت علوم به آن بنگریم، شاید بتوان «این نخستین» رویارویی علوم جدید با منظومه علوم دینی را نخستین بهانهها برای احساس نیاز به وحدت آنها دانست.
وقتی از رویارویی «حوزه علمیه» سخن در میان است، بی تردید مراد ما نه یک ساختار آموزشی، بلکه عالمان دینی به عنوان حاملان علوم اسلامی است؛ زیرا نقش علمای شیعه در تحولات تاریخ معاصر آن قدر پر رنگ بوده که در مراجعه به متون تاریخی برای پاسخ به پرسشهای مطرح شده، ناخودآگاه توجهها را به خود جلب میکند، اما تأکید بر عنوان «علما» و تفکیک آن از طلاب و روحانیون درجه چندم، آن زمان از اهمیت بیشتری برخوردار میشود که در تاریخ نگاری معاصر کشورمان با نسخههای بدلی همچون امثال ملک المتکلمین، سید جمال واعظ یا شریعت سنگلجی مواجه میشویم.
نکته دیگر این است که بدون هرگونه کند وکاو عمیق و مطالعه ریز بینانه درباره نخستین رویاروییهای علما با علوم انسانی، به اجمال میتوان فهمید که جنس این رویارویی «تدافعی و واکنشی» بوده است. واکنشی بوده؛ زیرا از زمان تعامل دولت ایران با غرب جغرافیایی، غرب اندیشه ای هم برای علما به یک مسأله تبدیل شد، اما نه در فضای آرام و آزمایشگاهی، بلکه در برهه ای که غرب را در صدد سلطه بر مُلک و ملت میدیدند و همچنین تدافعی بوده؛ زیرا مشخصاً یکی از اقدامها و وجوه پررنگ غرب در اوان ورودش به ایران از طریق مبلغان مسیحی و البته با اهداف سیاسی بوده که همین امر علمای دینی را برای حفظ اسلام به یک رویارویی کلامی وا میداشت. ضمن اینکه تلاشهای علما برای حفظ اسلام به این نقطه منحصر نمیشود و در سیاسی ترین نامهها و بیانیههای دوران مشروطه نیز سخن از حفظ دین و اساس اسلام در میان است.
اما نکته مهم توجه به یک واقعیت است که مغرب زمین، در بدو امر، خودش را با فناوری و پیشرفتهای علوم طبیعی به ایرانیان معرفی کرد، اما جالب است که حتی در همان بحبوحه جنگهای ایران و روس و زمانی که نداشتن سلاحهای جنگی مدرن برای سپاه ایران مسأله ساز شده بود و البته از این سو علما، رسالههای جهادیه مینوشتند و مردم را به جنگ با روسیه فرا میخواندند؛ در همان رسالهها رگههای شناخت خود را از زیرساخت معرفتی این پیشرفتهای تکنولوژیک به نمایش میگذاشتند که نمونه اش را میتوان در «جامعه الشتات» میرزای قمی و «کاشف الغطا» آیت الله شیخ جعفر کاشف الغطا مشاهده کرد. هر چند این شناخت از مبانی فلسفی علوم جدید در ابتدا بسیار سطحی و در اجمال بوده، اما به مرور پخته تر شد. در مقاطع بعدی مانند مشروطه نیز که این بار محل نزاع مشخصا بر پایه مفاهیم علوم سیاسی و اجتماعی مدرن بود و از «دموکراسی، آزادی و پارلمان» سخن به میان میآمد، درباره مخالفانی مانند شیخ فضل الله نوشتهاند که: «اوراق و نشریاتی که در خارج از کشور نشر یافته و ربطی به اسلام و ایران داشت، به وسیله مرحوم نجم الدوله (دانشمند ذو فنون عصر قاجار) ترجمه و تحویل شیخ میگردید. شیخ همچنین برای تهیه و ترجمه مندرجات جراید اروپا درباره ایران، از میرزا محمد خان قزوینی معروف بهره میگرفت که نزد شیخ درس خوانده بود و در صدر مشروطه در اروپا به سر میبرد.»
نکته بعد این است که رویاروییِ حوزویان با علوم انسانی جدید همان طور که به پختگی رسیده، از شاخهها و تفاوتِ مشرب هایی نیز برخوردار شده که البته گاهی در تقابل با یکدیگر نیز قرار گرفته اند. رویکرد «تهذیبی» به علوم انسانی یکی از انواع آنهاست که البته قدمت بالایی هم دارد و به نوعی از نخستین رویکردها به علوم غربی است؛ از همین رو در این پرونده بخشی نیز به تبیین آن اختصاص یافت. هدف اصلی در این رویکرد پالایش گزارهها و نظریههای علم، بر پایه دیدگاه دینی است؛ یعنی دریافت نظریههای دانش مدرن و نقد آن با ترکیبی از منابع اسلامی که به نوعی به غنابخشی و بهینه سازی آنها منجر گردد.
هر چند این اقدام به عنوان نخستین تلاشهای «ایجابی» در رویارویی با علوم جدید قابل ستایش است، اما به نظر میرسد، تاریخ مصرف آن، تنها برای همان دوران یا به نوعی در دوران گذار قابل تعریف است.
به نظر میرسد، قائلین به این رویکرد، «پیوستگی یک دانش» از مبانی و مبادی تا نظریهها را نادیده انگاشته اند و با تجویز نوعی حق انتخاب! مجوز گزینش از میان گزارههای آن علم و گردگیری آن را صادر کرده اند، یا حتی پیشنهاد میکنند در صورت نیاز، گزارههایی را که صلاح میدانید، جایگزین برخی دیگر کنید تا به علوم انسانی اسلامی دست پیدا کنید!
سخن این است که اولاً مگر آنچه به عنوان مجموعهای از گزارههای یک دانش با آن روبه رو هستیم، صرفا چینشی موزاییکی در کنار هم دارند؟ یعنی اگر ربا را به خاطر مخالفت شرع، از نظام اقتصادی لیبرال جدا کردی، بقیه این دستگاه بدون نقص و به طور طبیعی به کار خود ادامه میدهد؟ و دوم اینکه اساساً در این رویکرد چه جایگاهی برای زیرساختهای یک علم در نظر گرفته شده که روح حاکم بر آن علم است و با پالایش روبنایی قابل تطهیر نیست؟ مثلاً سایه عقلانیت مدرن چگونه با رویکرد تهذیبی از سر علوم مدرن برداشته میشود؟
نظر شما