۵ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۷:۳۰
کد خبر: 384129

سیدمحمد سادات اخوی

ای امیدِ جان... دست من بگیر!

1ـ بست بالا: دوستداری مدام
آسمان، چتری از سکوت بر سرت کشیده است...
نیمه‌شبِ «صحن آزادی»، شورانگیزی خاموشش را فرش راهت کرده است...
از یک‌سوی حرم، به سویی دیگر می‌روی و مدام سال‌های گذشته از زیارت را مرور می‌کنی...
آدم‌هایی که دیده‌ای، از پیش چشم‌هایت می‌گذرند و یادت می‌آید که آدم‌ها... از همه‌گونه و همه‌شیوه... از همه شهرهایی که شناخته یا نشناخته‌ای... به آستان حرم آمده‌اند و گوشه‌ای از زندگی‌شان را به مولایت حضرت «علی‌بن موسی‌الرضا(ع)» گره زده‌اند.
خدای مولایت... به خاطر وفایی که روزی نثار خدایش کرده... (پس از قرن‌ها)... دل‌ها را دوستدار او کرده است.
همین را برای خودت می‌خواهی... از «وفا»... تا دوستداری دیگران را.
برگرفته از ترجمه جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمه موسی خسروی/ چاپ 1377/ صفحه 113ـ ابوصلت هروی گفته: امام‌رضا(ع) روزی در مسیر «مرو» ـ خراسان ـ و وقت نماز ظهر، به دهستان «ده‌سرخ» رسید و آب خواست تا وضو بگیرد. گفتند: «آب پیدا نمی‌شود»... با دستش مقداری زمین را گود کرد. چشمه آبی پیدا شد و همه وضو گرفتند. ـ با تلخیص و بازنویسی
2ـ سقاخانه: سفرنامه یه عمر (42)
 اول‌ها که می‌اومد و چند دور، دور حوض بزرگ «صحن آزادی» می‌گشت و سر به صحن «انقلاب اسلامی» می ذاشت و پشت پنجره پولاد می‌ایستاد به «سلام» و «مناجات»... تا کسی بچه‌ش رو صدا می‌کرد و بچه طرف، هم‌اسمِ خودش بود؛ سرش رو برمی‌گردوند و خیره ـ خیره نگاهش می‌کرد...
اما بعدها حواسش جمع‌تر شد و یاد گرفت که با هر صدایی برنگرده و حواسش از زیارت، پرت نشه...
بعدها که بزرگ‌تر شد و آدم‌ها رو بیشتر شناخت؛ فهمید که آدم‌های هم‌اسمش زیادن و اگه بخواد فقط با هم‌اسم‌های خودش رفیق بشه، دوتا عمر اضافه لازم داره...
بعدترها که فهمید آدم‌های هم‌اسمش زیادن (اما مثل خودش «هم‌رسم» صاحب اسمش نیستن)، دلش شکست و تصمیم گرفت که «شباهت به هم‌اسم»ش رو از «خودش» شروع کنه... و به جای شعار و هزار حرفِ بی‌عمل، بره و بشینه یه گوشه زندگیش و... «نَهجُ‌البَلاغِه» رو از اول تا آخر بخونه... تا بفهمه رسمِ هم‌اسمش چی بوده...
شاید برای همینه که الان... اینجا... وقتی به عنوان یه آدمِ خَیِّرِ مشهور شهر، صداش می‌کنن: «حاج‌علی‌آقا!...» دلش می‌لرزه.
برگرفته از ترجمه جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمه علی‌اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ 1380/ صفحه 595 ـ امام‌رضا(ع) به روایت پدران بزرگوارشان از مولا امیرالمؤمنین علی(ع) نقل فرموده است: پیامبر خدا(ص) به من فرمود: «ای علی!... در دنیا و آخرت، برادر، وزیر و پرچمدار منی... و صاحب حوض کوثری... و کسی که تو را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته... و اگر کسی از تو بدش بیاید، از من بدش آمده است». ـ با تلخیص و بازنویسی
3ـ نقاره‌خانه: زائران و خادمان (42)
راننده‌های دور «میدون» ـ از وقتی اومده ـ توی دل‌شون قند آب می‌شه...
خودشون می‌گن قبل‌ها که «اون» بوده، هم خُلقِش تنگ بوده و چپ و راست همه رو جریمه می‌کرده... هم مردم از رفتارش ناراضی بودن...
حتی یکی از راننده‌ها تعریف کرده براش... که یه شب از ماه مبارک «رمضان»... (درست قبل از شروع برنامه اِحیای حرم)... یه پیرزن زائر خواسته سوار یه تاکسی بشه... اما «اون» نذاشته و با سوت پلیسیِ خودش، هم راننده رو مجبور به دورشدن کرده...
هم پیرزن رو مجبور کرده که با اون پای لنگون و خِس ـ خِسِ سینه «آسم»یش، صد ـ صد و پنجاه متری رفته دورتر تا برسه به جایی که برای سوارشدن مسافرها مُجاز بوده...
اما راننده‌ها می‌گن از وقتی که «این» اومده، هم اخلاقش با راننده‌های «خطی» و تاکسی‌های عبوری بهتره... هم اگه زائری... «مجبور»ی... بخواد سوار تاکسی‌ای بشه، خود «این»، کمک می‌کنه که ترافیک درست نشه...
آرزوی این، اینه که «آقا» به «این» خادم دور میدون حرمش نظر کنه.
4ـ بست پایین: دوگانه‌های طبع شوق
*** پروانه
اوضاع دلم ـ دوباره ـ ناجور شده   /  در گرد و غبار (چشم دل) کور شده
از دور چراغ لاله را روشن کن!   /  پروانه‌ات از باغ حرم دور شده....!
*** ایثار
ای چشم!... در انتظار آغاز توام!...   /  با حنجره سکوت، آواز توام
مولای من... ای که بال شوقم دادی!...  /  خاکِ قدمِ زائر «جانباز» توام.
ادامه دارد

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.