۲۳ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۷:۳۹
کد خبر: 391337

سیدمحمد سادات اخوی

غریبم ولی آشنای شمایم

1ـ بست بالا: یوسُفانه
«رَیّان» گفته:  
_ وقتی به امام‌رضا(ع) گفتم که مردم داوری‌های ناحقی درباره پذیرفتن «ولایتعهدی» از سوی امام کرده‌اند و آن را با پارسایی امام در تضاد دانسته‌اند، فرمود: «خدا می‌داند که با میل نپذیرفتم... وقتی پذیرفتم که گفتند: یا بپذیر... یا کشته خواهی شد... وای بر مردم!... مگر فراموش کرده‌اند که یوسُف پیامبر نیز مجبور شد مسوولیت خزانه عزیز مصر را بپذیرد... برای همین هم به عزیز مصر گفت: بدان که مجبور شده‌ام... بدان که من نیز به‌اجبار پذیرفته‌ام. برای همین هم از همه امورش دور شده‌ام... و ترجیح می‌دهم دردِ دلم را با خدایم بگویم».
از ترجمه جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمه موسی خسروی/ چاپ 1377/ صفحه 118ـ ـبا تلخیص و بازنویسی
2ـ سقاخانه: سفرنامه یه عمر (56)
راه می‌رفت... مثل همه... حرف می‌زد... مثل همه... «نگاه» می‌کرد... مثل همه... تا همین چند ماه پیش (که وردست «اوستا»ش در آشپزخونه بیمارستان کار می‌کرد)؛ اگه ازش می‌پرسیدی که: «از کارت راضی هستی؟»... حتمی پاسخ می‌داد: «چه جور هم»... حالا و بعد از این چند ماه (از وقتی گاز چاه کف آشپزخونه یه‌دفعه زد بالا و چشم‌هاش رو کور کرد)، دیگه نطقش هم کور شد... اول گمون کرد با یکی ـ دو عمل جراحی و ـ فوقِ فوقش ـ یه رفتن به بیمارستانی در «خارج»، درست می‌شه... اما بعد از چند ماه و اطمینان از کورشدنش، راهی «اینجا» شد...  حالا هم که بعد از ده روز اقامت در «مشهد» و «بست‌نشستن در حرم»، خبری از شِفاش نیست؛ لبخند می‌زنه... نطقش هم باز شده!... خودش می‌گه: «ز دست دیده و دل هر دو فریاد/ که هرچه دیده بیند، دل کند یاد... انگار آقا خواسته چشم‌ و زبونم باهم بسته بشه!»
برگرفته از ترجمه جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمه علی‌اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ 1380/ صفحه 597 ـ امام‌رضا(ع) از پدران بزرگوارش تا امیرمؤمنان علی(ع) روایت کرده و به نقلِ «مولا» از پیامبراکرم(ص)... که (پیش از رسیدن «ماه رمضان») در سخنانی برای گروه مردم، فرمود: « (ادامه) ... زبان و چشم و گوشتان را از آنچه حلال نیست، حفظ کنید!... (ناتمام)». ـ با تلخیص و بازنویسی
3ـ نقاره‌خانه: زائران و خادمان (56)
هر کی ندونه، خیال می‌کنه مغازه مرد «سبیلو» سمساریه... بس که آت و آشغال داره... از تلویزیونی که دل و روده‌ش بیرون ریخته... تا «سه‌راهی سیمدار» عهد بوق... حتی یه «بخاری برقی» خراب هم افتاده یه گوشه که انگار مال یکی از پادشاهان «هخامنشی» بوده (!)... بس که کهنه‌س... برای همین هم «مرد جوون» ـ وقتی ناامید از همه‌جا ـ اومد به «این» مغازه‌، تردید کرد که مرد سبیلو (با اون همه کار «تعمیری»)، وقت تعمیر «سشوار»ش رو داشته باشه... و حالا که ـ بیست و چهار ساعتی ـ سشوارش تعمیر شده، ناباوره. مرد سبیلو هم فقط گفته: «مشتری‌هام می‌دونن که توی مغازه من، کار مسافران زائر آقا، مُقدَّم بر همه‌س... خدمتگزاری ما همین‌قدره دیگه جوون!»
4ـ بهشت «ثامن‌الائمه(ع)»: زیارت (1)
کدام آتش، «آب» را می‌سوزاند؟...
کِی دیده‌ایم که جنگلی «سوزان»، به «رود»ی برسد و شعله‌ور بماند؟... مرا که آتشم، به رودی رسانده‌اند که روزهای «مبادا»ی زندگی‌ام را خاموش خواهد کرد... «دوزخ»، همان «زندگیِ بی‌حرم تو»ست... که در نمایی از خارزار «دنیا»، محصور است.
زلالم کن آقای من!... چنانکه هرگز به مذاق آتشی خوش نیایم... چنانکه سیزده رود دیگر طهارت نیز (اجداد و فرزندانت)، مرا منتسب به خود بدانند... چنانکه (اگر زائر توام) از سر «تمنای بخشش» نباشد؛ به «سعادت دیدار» باشد.
رسول اکرم(ص): «بزودی پاره‌ای از تن من در زمین خراسان مدفون خواهد شد... و خدا، بهشت را بر مؤمنی که به زیارتش برود؛ واجب... و آتش جهنم را بر تنش حرام خواهد کرد.». ـ دریافت و بازنویسی‌ از کتاب شریف «مَفاتیح‌الجَنان»، چاپ اول (بی‌تاریخ) از شرکت «اسوه». صفحه 821.
5ـ بست پایین: دوگانه‌های طبع شوق
*** کویر
در سینه‌ام آرزوی پنهان دارم/ جانا! به عنایت تو، ایمان دارم
مانند «کویر»م و غبارآلوده/ از لطف تو، انتظار «باران» دارم
*** خدام حرم
«خُدّام» که ـ در حرم ـ نشانت شده‌اند/ پیوسته به رزق آب و نانت شده‌اند
از پیله سرد بی‌کسی آزادند/ پروانه باغ آستانت شده‌اند.                           ادامه دارد

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.