۲۴ خرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۱۲
کد خبر: 391791

سیدمحمد سادات اخوی

یکدل شوم و مرا خریدار شوی

1ـ بست بالا: یا مُدرِکَ‌الهارِبین!
«یاسر (خادم امام)» گفته:  
وقتی ماجرای قبول «ولایتعهد»ی از سوی امام‌رضا(ع) تمام شد و بازگشت به جایی که در آن ساکن بودیم؛ مقابل چشم‌های ما، دست‌هایش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «خدایا!... تو می‌دانی که مرا مجبور کردند تا بپذیرم... مرا مؤاخذه نکن!... همان‌طور که شرایط یوسُف نبی را هنگام حضور در حکومت مصر دانستی و مؤاخذه‌اش نکردی».
از ترجمه جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمه موسی خسروی/ چاپ 1377/ صفحه 118ـ با تلخیص و بازنویسی
2ـ سقاخانه: سفرنامه یه عمر (57)
از صبح که پشت درِ اتاق «رئیس» نشسته، هزار بار با خودش فکر کرده و هزار چیز از ذهنش گذشته...
می‌دونه که رئیسش هم می‌دونه با مادرش تنها زندگی می‌کنه...
می‌دونه که رئیسش می‌دونه مادرش همسرش رو در جوونی، از دست داده...
حدس زده که:...!
و هزار بار خودش رو به خاطر این فکر لعنتی سرزنش کرده... چون دلیلی برای اون همه لطف رئیسش پیدا نکرده شاید... چون هرچی به خودش و کارش توی اداره نگاه کرده، نکته ویژه‌ای (که به خاطرش این همه تحویل گرفته بشه)، ندیده...
اما تا یادش اومده، عزت و احترامی بوده که از رئیسش دیده.
و حالا که از اتاق رئیس برگشته، مدام حرفی که شنیده در گوشش می‌پیچه و از خودش شرمنده‌تر می‌شه: «پدر شما، وقتی فهمید پدر ما در کارخونه اون مصدوم شده، برادر بزرگ‌ترم رو استخدام کرد تا درنمونیم... من فقط دارم مهر پدر شما رو جبران می‌کنم؛ همین!... تشکرش رو هم از امام‌رضا(ع) کنین که هم‌اسمشین».
برگرفته از ترجمه جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمه علی‌اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ 1380/ صفحه 597 ـ امام‌رضا(ع) از پدران بزرگوارش تا امیرمؤمنان علی(ع) روایت کرده و به نقلِ «مولا» از پیامبراکرم(ص)... که (پیش از رسیدن «ماه رمضان») در سخنانی برای گروه مردم، فرمود: « (ادامه) ... با یتیمان مردم مهربان باشید تا پس از شما نیز با یتیمان‌تان مهربان باشند... (ناتمام)». ـ با تلخیص و بازنویسی
3ـ نقاره‌خانه: زائران و خادمان (57)
آینه‌ها همون آینه‌هان... اما تمیز شد‌ن...
شیرهای آب هم برق افتاد‌ن... حتی شیشه‌های رو به بیرونِ دستشویی «مسجد» هم تر و تمیز شد‌ن...
مرد «قدکوتاه» به چشم‌هاش شک می‌کنه... همین هفته پیش اومده به این دستشویی تا «وضو» بگیره و بره بالا و در شبستون مسجد نماز بخونه... اما دستشویی رو در وضعی عجیب و غریب دیده...
حالا هم اگه جوون «موفرفری» رو نمی‌دید؛ باورش نمی‌شد که اینجا، همون دستشویی هفته پیشه.
جوون موفرفری (که فکر نمی‌کرده پشت درِ دستشویی رو ننداخته باشه)، از دیدن مرد قدکوتاه جا خورده و با خجالت می‌گه: «هفته‌ای یه روز نیت کرد‌م که بیام اینجا و همه‌چی رو تمیز کنم و ظرف‌های صابون رو هم پُر کنم... آخه اینجا نزدیک‌ترین مسجد به حرم آقاست... پاتوق زُوّاره باهاس تمیز باشه».
بعد هم که چشم‌های گِردشده مرد قدکوتاه رو می‌بینه، می‌گه: «این هم کشیک خدمت من ناقابله... شما که به کسی چیزی نمی‌گین؟»
4ـ بهشت «ثامن‌الائمه(ع)»: زیارت (2)
زیر باران «تکه‌های سرب»ی رنج‌ها ایستاده‌ام...
صدایم در حصار سخت و سنگی آوازهای شوم روزگار، زندانی است...
گلویم را غبار «دروغ» می‌سوزاند و بغض... مانند لَخته‌ای که رگی را مسدود کند، شریان‌های «توسل»م را بسته است.
شاید سکته گناه، حرکت را از اعضایم گرفته باشد...
شاید «سکوتِ ناامیدی»، زبان را در کامم منجمد کرده است...
ای مهربان!... کدام سرب و... سنگ و... انجمادی است... که در گرمای نگاه «رؤوف»ت ذوب نشود؟
رسول اکرم(ص): «پاره‌ای از تن من در خراسان مدفون خواهد شد... اگر اندوهگینی او را زیارت کند، به‌یقین خداوند اندوهش را برطرف خواهد کرد... و اگر گناهکاری زائرش بشود، به‌یقین خدا گناهش را خواهد بخشید.» ـ دریافت و بازنویسی‌ از کتاب شریف «مَفاتیح‌الجَنان»، چاپ اول (بی‌تاریخ) از شرکت «اسوه». صفحه 821.
5ـ بست پایین: دوگانه‌های طبع شوق
*** بشناسی
کِی بوده نگاه «آشنا» نشناسی؟ / درماند‌گی پشت دعا نشناسی
روزی که همه غریبه با هم بشوند / ای وای اگر تو هم مرا نشناسی
*** روز خُدّام
«خُدّام» که روز تازه آغاز کنند/ در پرده خدمت «تو»، اعجاز کنند
در مشهد تو مشابه «رضوان»اند/ هر روز درِ بهشت را باز کنند.                ادامه دارد

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.