۳ تیر ۱۳۹۵ - ۰۸:۲۲
کد خبر: 395498

سیدمحمد سادات اخوی

بر من بتاب ای آفتاب!


1ـ بست بالا: آن سه «نه»
«علی‌بن ابراهیم» ـ به نقل از چندین کس ـ گفته:
-(ادامه) پس از اینکه امام‌رضا(ع) «ولیعهد»ی را پذیرفت، مأمون، مسأله را به آگاهی سرداران لشکر، قاضیان و خادمان رساند... مخالف بودند... پاداش فراوانی به آنان داد و راضی‌شان کرد... سه سردار (جَلودی، علی‌بن عمران و ابن مونس) بیعت با امام را نپذیرفتند... دستور داد زندانی‌شان کردند... پس از این‌ها بیعت‌گرفتن از مردم را آغاز کرد... (ادامه دارد)
از ترجمه جلد «دوازدهم» کتاب شریف «بحارالانوار»/ ترجمه موسی خسروی/ چاپ 1377/ صفحه 122ـ با تلخیص و بازنویسی
2ـ سقاخانه: سفرنامه یه عمر (66)
اول که «وانت» رو پارک کرد و پیاده شد و «هِنّ و هِنّ» دو کارگر رو دیده، یادش اومد که پشت تلفن، به «صاحب بارها» یادآوری کرده بود «فقط» حمل بار رو قبول کرده... (برای همین هم عذاب وجدان نگرفته(... اما وقتی صاحب بارها ـ که معلومه از «خسیسی»ش، نخواسته پول «چند کارگر» رو بده ـ صداش دراومده و... (وسط کوچه و جلوی چشم جماعت)، سر کارگرها داد و فریاد کرد؛ دیگه نتونست صبر کنه...شرط و مَرط رو گذاشت کنار و آستین‌ها رو بالا زد و رفت به کمک دو کارگر... (که نفس‌شون کم اومده و کُند شد‌ن)... شاید برای همینه که صاحب‌بارها ساکت شده و نشسته لب پله‌های ورودی ساختمون... تا دو کارگر زیردست و یه کارگر «مُفتی»ش، اثاث خونه‌ش رو منتقل کنن! راننده که (به‌اجبار و از سر «دلسوزی») رفته به کمک دو کارگر، زورش می‌آد... اما دلش آرومه.  
برگرفته از ترجمه جلد «اول» کتاب شریف «عیون اخبارالرضا(ع)»/ ترجمه علی‌اکبر غفاری و حمیدرضا مستفید/ چاپ 1380/ صفحه 598 ـ امام‌رضا(ع) از پدران بزرگوارش تا امیرمؤمنان علی(ع) روایت کرده و به نقلِ «مولا» از پیامبراکرم(ص)... که (پیش از رسیدن «ماه رمضان») در سخنانی برای گروه مردم، فرمود: « (ادامه)... کسی که در این ماه، بر زیردستانش آسان بگیرد، خداوند در حسابرسی او آسان خواهد گرفت... (ناتمام)». ـ با تلخیص و بازنویسی
3ـ نقاره‌خانه: زائران و خادمان (66)
تا «پسره» می‌گه: «شش‌تا»، صدای همه آدم‌های توی صف درمی‌آد...!
یکی از پشت سرش غُر می‌زنه: «بی‌خیال بابا!... می‌خوای کل نونوایی رو به نامت بزنن بره... !» دومی هم از کمی عقب‌تر می‌گه: «خوبه نوجوونه، بزرگ بشه لابد بابای هفت تا کور و کچل می‌شه... از حالاش که این‌جورین، وای به آینده‌ش... !»
یه زن جوون هم که تازه از خودروی شخصی‌ش پیاده شده و خودش رو به صف رسونده ـ جوری که پسره نشنفه ـ می‌گه: «خب شاید جمعیتی‌ن طفلی‌ها...!»
اما پسر نوجوون، در سکوت (و انگار که عادت کرده باشه به این حرف‌ها)، پشت نون‌هاش رو برس می‌کشه و بقیه پولش رو می‌گیره و می‌ره... تا زودتر به واحد بالایی و کناریش که دو تا پیرمرد و پیرزنِ «از کار افتاده»ن، نون برسونه... تا رسم «یه روز در هفته»ش که به نیَّت امام‌رضا(ع) کار خیر می‌کنه، برقرار باشه.
4ـ بهشت «ثامن‌الائمه(ع)»: زیارت (11)
روز را «خورشید» آغاز می‌کند... خورشید... اگر به نیم‌رخ زمین خدا نتابد و ندرخشد، «روز» نخواهد رسید. میان من و خورشید، عهدهایی است...  وقتی لبخند صبحش را به پنجره‌ها هدیه می‌کند؛ پرده‌ها را کنار بزنم...  گلدان‌های دلم را مقابل سلامش بچینم...  ساکنان مهربان لب‌هایم را (ذکر و صلوات) را به پیشبازش بدرقه ‌کنم...  و چشم‌هایم... این آینه‌های روشن بیدار را... باز نگه‌‌دارم... تا خورشید... (چنان که بی‌پیرایه به زمین و زمان می‌تابد)... پستی و بلندی جانم را روشن کند. من... با خورشید... پیمانی دارم... پیمان روشنایی... عهد شباهت. امام‌محمد تقی(ع): «به خدا سوگند که زیارت پدرم پاداش هزاران حج پذیرفته‌شده دارد... برای کسی که حق پدرم را بشناسد.» ـ دریافت، تلخیص و بازنویسی‌از کتاب شریف «مَفاتیح‌الجَنان»، چاپ اول (بی‌تاریخ) از شرکت «اسوه». صفحه 822.
5ـ بست پایین: دوگانه‌های طبع شوق
*** صلوات
من مانده‌ام و... خدا و... ذکر «صلوات»/ خاموشی در دعا و ذکر صلوات
حالا که دعای من شده خواسته‌ها/  انبوه دعا کجا و ذکر صلوات؟
*** قفل
مولا... مددی! که «ناامید»م نکنند/ درمانده و... «قفلِ بی‌کلید»م نکنند
(مانند همیشه) روسیاه آمده‌ام/  ای وای اگر که روسپیدم نکنند.
ادامه دارد

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.