کسانی که قید می زنند و می گویند بشر شرقی و غربی و متدین و غیرمتدین ندارد اگر حتی کمی انصاف به خرج دهند ردپای مسیحیت و فرهنگ غربی را حتی در دانش های علوم انسانی تولید غرب خواهند دید.

ریشه فجایعی مثل هیروشیما را باید در علوم انسانی جدا از آسمان یافت

به گزارش قدس آنلاین به نقل از شبستان ، علوم انسانی مبتنی بر اقتضائات هر جامعه شکل می گیرد. در واقع هر رشته ای در گستره این علوم به نوعی از فرهنگ جامعه مادر تاثیر پذیرفته و بومی شده است. بنابراین نضج علوم در هر کشوری فارغ از اینکه پدیده علمی قلمداد می شود همواره با فرهنگ آن جامعه همراه بوده است.

این مساله در کشور ما نیز وجود دارد. سال هاست که صحبت از بومی سازی علوم به ویژه در حوزه علوم انسانی می شود. اما قاعدتا این رویکرد نیازمند به تحولی عظیم است. در راستای بررسی این مباحث با حجت الاسلام دکتر گلزاده، استاد حوزه و از دغدغه مندان تحول در علوم انسانی به گفت و گو نشسته ایم که حاصل آن را می خوانید:

 

اکنون بیش از هر زمان دیگری نیازمند تحول در بدنه علوم انسانی کشور هستیم، برای تحقق این مساله چه اقداماتی باید صورت گیرد و اساسا علت این نیاز چیست؟

سرفصل اساسی علوم و دانش ها، همان دانش های علوم انسانی هستند. اصولا دانش های نظری، عقلی، حکمتی عمدتا مبتنی بر باور و اندیشه و رفتار هستند. بنابراین به دلیل اینکه علوم انسانی به خود انسان و باورها و عملکرد او می پردازد در نتیجه از مهمترین دانش هایی است که در ساحت زندگی انسان نقش آفرینی دارند.

 

اما زاویه دومی که اهمیت علوم انسانی را روشن می کند وجود باورها و اندیشه های آن در سایر علوم است. چون دانش های تجربی نیز نقش مولد و بنیادی را برای پیشرفت در دانش های دیگر در خدمت انسان دارند و در نتیجه این تعامل بین این دو حوزه دانشی وجود دارد.

 

در این مجال مثالی می زنم به شخصیتی که دانش او دانش تجربی است اما از سوی دیگر دلبستگی های او به دانش های علوم انسانی وی را به شخصیتی ممتاز در ساحت دانش تجربی اش تبدیل می کند، شهید مصطفی چمران او فیزیک هسته ای خواند و عمدتا در ساحت دانش تجربی و دانش هایی جز علوم انسانی تحصیل و کار کرد اما این شخصیت بزرگ  در حوزه علوم دینی نیز وارد شد و ظرفیت بالایی در حوزه مباحث عرفانی و تربیتی داشت و در این زمینه مطالعه می کرد ساحتی که در حوزه علوم انسانی متبلور است در نتیجه این دانش شهید چمران سبب شد تا وی در ساحات علوم دیگر نیز هدفمند حرکت کند.

 

بنابراین، مغز متفکر دانش های دیگر نیز علوم انسانی است، علوم انسانی اهداف دانش را روشن می کند مثلا شهید چمران فیزیک خوانده بود اما همواره به دنبال نجات مستضعفین می رفت و به رویکرد دینی فعالیت هایش توجه داشت. از سوی دیگر بسیاری از افراد ممکن است در همین حوزه تحصیلاتی داشته باشند ولی نسبت به مباحث معرفتی بی توجه باشند که مثال آن را می توان در فاجعه هیروشیما دید که علم بدون منطق در خدمت فاجعه ای اتمی در آمد.

 

تاثیر علوم انسانی در زندگی فردی و اجتماعی انسان دیده می شود و در همه ساحت ها جهت دهی دارد. در نتیجه به دلیل اینکه علوم انسانی به سایر علوم جهت می دهد از اهمیت بالایی برخوردار است. در این بین اگر برخی ساحت های دانش های دیگر جز علوم انسانی را در نظر بگیریم و ساحت و وجه عرفانی و الهی و همچنین تعهد علمی را لحاظ کنیم باید بگویم علوم انسانی برای حرکت خود به سایر علوم نیاز چندانی ندارد، چراکه این ویژگی های ذاتی این علوم است ولی باقی علوم به دسته دانشی علوم انسانی نیاز دارند.

 

بنابراین، علوم انسانی، علوم عالی هستند و علوم غیرانسانی علوم آلی یعنی سبب ساز و عامل و ابزار به حساب می آیند. علوم انسانی ساحت اندیشه را در بر می گیرد و علوم دیگر ساحت ابزار، فرایند و مقدمات حرکت و پیشرفت بشر را دنبال می کنند. پس حاکمیت محتوایی، دانشی و بنیادی و همچنین اعتبار بنیادی علوم انسانی امری واضح و مبرهن است.

 

با توجه به این جایگاه، تحول در علوم انسانی چه تاثیری بر پوسته فرهنگی جامعه می گذارد؟

اولا باید توجه داشته باشیم که اصولا تحول ناگهانی نیست. حرکت در جهت تحول در علوم انسانی نیازمند به عواملی است که وقتی به اوج خود برسد موجب این تغییر خواهد شد. ما آن اوج و نقطه ای که منجر به تحول می شود را می بینیم ولی با این حال نمی توانیم بگوییم اکنون این اتفاق به طور کامل افتاده است.

 

روند تحول در علوم چندین مرحله دارد که به آن اشاره می کنم. اولین مساله در این سیر، «بومی سازی علوم انسانی» است. یکی از شاخصه های برجسته ای که بعد از انقلاب در ساحت علوم انسانی مرتبا بر زبان جاری شده است و البته همواره با نگرش های موافق و مخالف فراوانی مواجه شده، همین مساله بومی سازی است.

 

زمانی که از بومی سازی علوم انسانی صحبت می کنیم مقصود کاری روشمند است. در این رابطه مثالی می زنم، فرض کنید در رشته ای چون روان شناسی که دانشی است با خاستگاه غربی، در این رشته باید تحول متناسب با جامعه اسلامی لحاظ شود. تفکر دینی و فرهنگی موجود در غرب موجب تولید علمی به نام علم روان شناسی شده است به این معنا که اقتضائات فرهنگ غرب در آن دخالت داده شده است. حال زمانی که صحبت از علم روان شناسی و ورود آن به حوزه جامعه اسلامی می کنیم، لاجرم باید اقتضائات فرهنگ ایرانی و اسلامی و دینداری شرقی در آن مد نظر قرار گیرد.

 

بنابراین، سخن ما از بومی سازی علوم مطلقا به این معنا نیست که دانش غربی را در ساحت های مختلف علوم انسانی قبول نداریم، بلکه می گوییم با توجه به اقتضائات جامعه خودمان طرفدار اسلامی سازی علوم هستیم. سخن ما هرگز به این معنا نبوده است که می خواهیم دانش جدیدی را جایگزین کنیم بلکه می گوییم باید فرهنگ بومی جامعه خودمان در آن رعایت شود. ما می گوییم به همان دلیلی که در جامعه غربی، فرهنگ ها و باورها اعم از دینی و غیر دینی در علوم انسانی اثر داشته است به همان میزبان در شرق نیز چنین است.

 

کسانی که قید می زنند و می گویند بشر شرقی و غربی و متدین و غیرمتدین ندارد اگر حتی کمی انصاف به خرج دهند ردپای مسیحیت و فرهنگ غربی را حتی در دانش های علوم انسانی تولید غرب خواهند دید. قاعدتا وقتی مشاهده کردند بشر غربی فرهنگ و دین و اندیشه خود را به عنوان دانش وارد جامعه خود و سایر جوامع کرد دیگر دلیلی برای مقابله با رویکرد سایر کشورها در بومی سازی علوم نخواهد د اشت. به ویژه کشورهای شرقی از جمله ایران. دانش های غربی در کنار مرام و مسلک و فرهنگ جامعه خودشان قرار دهند و اینجا نیز دانش بر اساس اقئضائات جامعه ارایه و بومی سازی می شود. به نظر می رسد بیشتر شاهد نوعی نزاع لفظی میان شرق و غرب در مورد دانش های علوم انسانی هستیم.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.