۴ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۹:۳۳
کد خبر: 405307
نگاهی به کتاب «فلسفه اسلامی چیست؟»

 

سلیمه مقصودلو

ماهیت و ویژگی‌های فلسفه اسلامی (یا فلسفه در اسلام) منبع لایزال پرسش‌هایی است که حداقل از قرن نوزدهم کنجکاوی متفکران و متخصصان حوزه اسلام را برانگیخته است و امروزه هنوز هم پژوهشگران را به یافتن پاسخ دیگری برای این پرسش آشنا تشویق می‌کند: «فلسفه اسلامی چیست؟» بدین‌سان مسایل خاص این حوزه تنوع زیادی دارد: از درستی عنوان «فلسفه اسلامی، [فلسفه] عربی یا [فلسفه] در اسلام» گرفته تا فعالان این علم/ فعالیت که شامل فلاسفه، عرفا و حکما می‌شوند و نیز محتویاتی که می‌توانیم ذیل این عنوان فراهم آوریم.

«کریستیان ژامبه» در این کتاب فشرده می‌کوشد، ماهیت و ویژگی‌های فلسفه اسلامی را با تأکید بر آنچه ویژگی مذهبی آن را می‌سازد، تحلیل کند. به‌جای تاریخ فلسفه جدیدی از سرزمین‌های اسلام، این کتاب - که خود را وامدار سنت فکری هانری کربن می‌داند- بازخوانشی تحلیلی از توده عظیم سنت‌های فکری فلسفی است که در منطقه جغرافیایی بسیار وسیعی، از شمال آفریقا و آندلس تا خراسان و آسیای مرکزی، رواج داشته‌اند.

کتاب ژامبه متعلق به سنت تخصصی دیرپایی است که دست‌کم از شرق‌شناسی قرن نوزدهم تا به امروز، مفاهیم بنیادینی را که سنگ بنای مطالعات اسلامی بوده‌اند، ساخته و پرداخته است. روش‌های تحلیل و رویکرد اتخاذی برای بررسی این سنت - که تحت سه نامی که به این فلسفه داده‌اند، متبلور شده است- تغییر و تحولاتی در طول تاریخ داشته‌اند، به‌طوری‌که می‌توانیم گرایش‌ها و رویکردهای مجزایی را ردیابی کنیم. نخست گرایش شرق شناسانه است که بویژه در کار «ارنست رنان» خود را می‌نماید و نقش بارز فلسفه عربی را کوچک نمایی می‌کند. این نگرش نسبت به فلسفه، بخشی از موضع کلی تریست که توسط ادواردسعید «شرق‌شناسی» نامیده شده است و بر اساس آن، اقوام شرقی ناتوان از فعالیت‌های عقلانی و مستعد در امور عرفانی و غیرعقلانی هستند. بدین‌سان آرای هگل ، فیلسوف آلمانی و اتی‌ین ژیلسون فرانسوی و متخصص فلسفه قرون‌وسطی که بخش عربی تاریخ فلسفه را همچون دوره گذار و گذرا از فلسفه یونان به فلسفه لاتین می‌دانند، چیزی جز بازتاب این رویکرد مستشرقانِه نسبت به تاریخ جهانی علم نیست (ص62-54). برای مدافعان این گرایش، فلسفه در سرزمین اسلام زیر تاخت‌وتاز امام محمد غزالی (درگذشته ۵۰۵ هـ.ق)، غزالی معروف متن‌های قرون‌وسطی، مرده است. غزالی در کتابش «تهافت الفلاسفه» فیلسوفان را به خاطر دفاع از سه نظریه که با اصول دین اسلام در تضادند، تکفیر می‌کند. بر اساس این گرایش حتی ابن رشد (درگذشته 595 هـ.ق) - که او را آخرین فیلسوف عرب می‌داند - نتوانست جایگاه فلسفه را در اسلام احیا کند.

در مقابل این جریان، آثار هانری کربن، استاد کریستین ژامبه قرارمی گیرد که با شماری از تألیفات و  تصحیح متون فارسی و عربی نقش و جایگاه فلسفه اسلامی را احیا کرد. کربن در بی‌اعتبار کردن این پیشداوری‌ها با تأکید بر ادامه فلسفه اسلامی پس از ابن رشد در قالب فلسفه اشراق بویژه در ایران و شرق قلمرو اسلام شرکت جست. بدین‌سان فلسفه هرگز نمرد، بلکه تنها تغییر جهت، واژگان و تبارشناسی داد. کربن، صفت اسلامی را جایگزین عربی کرد. در نظر او این فلسفه اثر ویژه قوم عرب نیست، بلکه حاصل فعالیت فکری اقوام و نژادهای گوناگون عرب، ترک، آندلسی، ایرانی و... است. با کنار زدن عامل نژادی، هانری کربن روی این مسأله تأکید می‌کند، این اقوام که در شکل‌گیری تاریخ فلسفه مشارکت جسته‌اند، همگی زیر پرچم اسلام به‌عنوان عنصر مشترکشان گردآمده بودند. ژامبه جهت‌گیری کربن را بار دیگر تصدیق می‌کند. بدین‌سان صفت اسلامی که این‌چنین از بار مستشرقانه صفت «عربی» خالی‌شده است، انتخاب واژه شناختی بی‌طرفانه‌تری جلوه می‌کند.

نویسنده انتخابش را این‌گونه توجیه می‌کند: «عنوان «فلسفه عربی» بیانگر نظام‌های فلسفی قرون‌وسطایی است که به زبان عربی‌اند و آثاری را که به فارسی نوشته شده‌اند، در برنمی‌گیرد» (ص60). فلسفه «عربی» اصطلاحی درست می‌بود اگر در گزینش آن تنها به زبان عربی توجه می‌شد، به‌عنوان ابزاری ارتباطی که مورداستفاده فلاسفه کشورهای مسلمان بود. این می‌تواند چشم‌انداز مورخ اندیشه قرون‌وسطایی باشد که فلسفه عربی بخشی از آن است. اما این چیزی نیست که ژامبه در نظر دارد؛ زیرا «اگر آنچه را که خاصیت فلسفه اسلامی تشکیل می‌دهد، مورد پرسش قرار دهیم، چشم‌انداز متفاوت خواهد بود.»(ص60) بنابراین نویسنده نمی‌خواهد فلسفه اسلامی را به‌عنوان شاخه‌ای از فلسفه قرون‌وسطی بررسی کند. به‌جای این، او می‌کوشد «مفهوم کامل فلسفیدن در اسلام را که بسی پس از قرون‌وسطی ادامه می‌یابد و معنای نظام‌های فکری که منجر به تولید هستی شناسی، اخلاق و رستگاری شناسی (sotériologie) فلسفی در اسلام می‌شوند، بفهمد و روشن کند» (ص60). انتخاب ژامبه معنادار است و حوزه تحقیق او با وجود گستردگی، محدود است. فلاسفه مسیحی و یهودی سرزمین‌های اسلامی خارج این پروژه قرار می‌گیرند و تأکید بر رجحان هستی‌شناسی، الهیات و فرجام شناسی(eschatologie) است.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.