قدس آنلاین/ آرش‏ خلیل‏ خانه : بعد از بازگشت به ایران و پایان مأموریتش در لبنان، زمانی‌که رژیم سعودی یمن را مورد هجوم قرار داد، شهید رکن‌آبادی برای ادای تکلیف عزم خود را جزم کرده بود تا به یمن برود. اما محاصره یمن توسط ائتلاف سعودی‌ها سبب می‌شود تا این امر به تعویق بیفتد و غضنفر رکن‌آبادی گام در سفر معنوی حج بگذارد و نهایتاً در لباس احرام به‌ دست رژیم آل‌سعود جام شهادت را در فاجعه منا بر لبانش بگذارد.

موضع‌گیری قاطع رهبری نبود جنازه‌ همسرم را پس نمی‌دادند

اکنون نزدیک به یک سال از این حادثه می‌گذرد. گروه سیاسی «قدس» به این بهانه بر آن شد تا پای حرف‌های همسر شهید رکن‌آبادی بنشیند و بار دیگر گفته‌ها و ناگفته‌های وی را از آن حادثه و رخدادهای بعد از آن تا به امروز بشنود. حاصل گفت‌وگوی «قدس» با خانم عذرا حاج‌علی‌گل را در ادامه می‌خوانید.

 از آن اتفاق برایمان بگویید. چه شد که شهید رکن‌آبادی به حج رفتند و ماجرا آن‌گونه ‌که شما دنبال کرده‌اید، چگونه رخ داد؟
شهید رکن‌آبادی از طرف دفتر حج و زیارت به ‌عنوان استاد مبلغین بعثه مقام ‌معظم‌ رهبری دعوت شدند که به مکه بروند. سال قبل از آن هم دعوت شده بودند اما به ‌دلیل بیماری مادرشان قبول نکردند. ولی سال گذشته بهانه‌ای نداشتند و پذیرفتند. هشتم شهریور بود که عازم شدند و ما تا دوم مهر که فاجعه رخ داد با هم در تماس بودیم. آن زمان من تهران نبودم و با فرزندانم تماس گرفتم که درباره پدرشان بپرسم. آنها گفتند پدرمان سالم هستند و به حجاج کمک می‌کنند. بعد که به تهران برگشتم، دیدم فاجعه خیلی گسترده‌تر از چیزی است که در ابتدا به نظر می‌رسید و اعلام شده بود و متأسفانه ایشان هم جزو مفقودین هستند.
ما از همان دوم مهر پیگیری‌هایمان را آغاز کردیم. مدام با آقای باقری، معاون آقای قاضی عسگر در مکه، تماس داشتیم. ایشان هر بار می‌گفت ما در حال جست‌وجو و تماس با مقامات عربستان هستیم ولی آنها اجازه دسترسی به محل حادثه و اجساد را نمی‌دهند. در آن روزها مدام مسؤولین کشور از وزیر کشور گرفته تا مقامات وزارت خارجه و سازمان حج و دیگر دستگاه‌ها به منزل ما می‌آمدند و دلجویی می‌کردند اما در عمل کسی کاری نمی‌کرد یا نمی‌توانست بکند.
این وضعیت خوف و رجا حدود یک ماه و نیم ادامه داشت تا اینکه یک شب آقای اوحدی، رئیس سازمان حج و زیارت، به خانه ما آمد و صحبت‌هایی کرد که معلوم بود می‌خواهد ما را آماده مطلبی کند. همان موقع من به بچه‌هایم گفتم احتمالاً برای پدرتان اتفاقی افتاده و ایشان می‌خواهد ما را آماده شنیدن خبری کند. سپس آقای اوحدی موضوع احتمال شهادت ایشان را مطرح کرد و به ما پیشنهاد داد که چند نفر از خانواده به عربستان بروند تا هم آزمایشDNA  انجام دهند و هم کار جست‌وجو و پیگیری سرنوشت ایشان را دنبال کنند تا شاید خودمان به نتیجه برسیم.این شد که دختر بزرگ من و 2 برادر ایشان به عربستان رفتند. در بدو ورود، بعد از اینکه اعمال حج را انجام دادند، مقامات بعثه عکس جنازه پدرشان را به ایشان نشان دادند.
البته این عکس قبلاً به تهران برای آقای اوحدی ارسال شده بود و ما نمی‌دانستیم.
آقای اوحدی عکس را به برادرشوهرم نشان داده بودند اما به‌دلیل اینکه چهره همسرم تغییر کرده بود، نمی‌توانستند تأیید کنند. لذا به من و بچه‌ها چیزی نگفته بودند. در مکه دخترم عکس را که دید، تأیید کرد که متعلق به پدرش است و آزمایش DNA هم تأیید کرد که جنازه متعلق به شهید رکن‌آبادی است. بعد از آن بود که ایشان را از قبر خارج کردند تا به تهران ارسال کنند.
شهید رکن‌آبادی را بدون اینکه کفن شده باشند، در داخل کاور در قبری موقت و سیمانی قرار داده بودند. این در حالی بود که جنازه‌های دیگر در قبرهای مجاور همه کفن شده بودند.

 ظاهراً بدن ایشان در عربستان کالبدشکافی شـده و اعضـای داخلی بدن ایشـان خـارج شده بود؟
بلــه! برادرشان به ما گفت که روی بدن همسرم اثر جراحی و دوختگی وجود دارد و معلوم بود که بدن ایشان در عربستان کالبدشکافی شده است. در تهران که ایشان را کالبدشکافی کردند، متوجه شدیم که قلب، معده و طحال و مغز ایشان از بدن خارج شده است.
ما علت را جویا شدیم. به ما گفتند این کار برای جلوگیری از فساد جسد انجام شده است. اما این سؤال برای ما باقی ماند که چرا دیگر شهدایی که به کشور بازگردانده شدند، حتی آنهایی که قبلاً در عربستان دفن شده بودند، اعضای بدنشان خارج نگشت و کالبدشکافی هم نشده‌بودند؟ چندین جنازه به‌صورت رندم و اتفاقی کالبدشکافی شده بود اما تنها کسی که اعضای بدنش خارج شد، همسر من بود.
الآن برای من سؤال است و خیلی دلم می‌خواهد بدانم که چرا جنازه ایشان این‌قدر با تأخیر شناسایی شد؟ چرا سعودی‌ها به این سرعت و بدون اجازه ایشان را دفن کردند؟ و چرا اعضای بدن او را خارج کردند؟ دلم می‌خواهد بدانم قلب همسرم الان کجاست؟ آیا سعودی‌ها آن را هنوز نگه داشته‌اند؟ این موضوع مرا رنج می‌دهد.
همان زمان کسی گفته بود که شهید رکن‌آبادی را در یکی از بیمارستان‌ها دیده که به‌ دلیل شکستگی پا و کوفتگی بستری بوده و دستگاه تنفسی به او متصل بوده است. ما با پیگیری‌های فراوان این فرد را پیدا کردیم اما ایشان گفته‌های قبلی خود را انکار کرد و گفت من اشتباه کرده‌ام.

 آقای امیرعبداللهیان هم حدود یک ماه پس از حادثه منا گفتند دکتر رکن‌آبادی زنده‌ است. آیا در آن زمان سندی به دست آمده بود؟
بله! شاهد عینی دیگری هم وجود داشت. این شاهد می‌گفت وقتی آقای رکن‌آبادی بی‌حال شد، من به کمک 2 نفر دیگر کمک کردیم و ایشان را داخل آمبولانس گذاشتیم. اما آنها حتی مانع این می‌شوند که مجروح دیگری را در آمبولانس بگذارند و بلافاصله محل را ترک می‌کنند. بنابراین معلوم نیست که ایشان چه ‌موقع و چگونه از دنیا رفتند.

 پس از کالبدشکافی در داخل، دلیل فوت ایشان مشخص شد؟
پزشکی قانونی اعلام کرد تا زمانی‌که اعضای برداشته‌شده از بدن ایشان را به ما ندهند، نمی‌توانیم دلیل قطعی فوت را مشخص کنیم. چون اعضایی که می‌توانست دلیل مرگ ایشان را مشخص کند، از بدنشان خارج شده بود. برای همین ما نسبت به مرگ ایشان در این ماجرا مشکوک هستیم و هنوز هم این ظن وجود دارد که ایشان در فاجعه منا کشته نشده‌اند.

 آیا نتایج کالبدشکافی، زمان فوت و مدت زمان دفن ایشان پیش از انتقال به ایران را هم معین نکرد؟
دکترها می‌گویند ایشان حدود 2 ماه مدفون بوده‌اند اما به‌طور دقیق روز فوت قابل ‌تشخیص نبود. البته همان زمان من مطمئن بودم که اگر هم ایشان زنده باشد، رژیم سعودی محال است اجازه دهد با توجه به جایگاه و اطلاعاتی که ایشان داشت و دشمنی دیرینه‌ای که عربستان با همسرم داشت، زنده بماند.

 این سؤال بارها مطرح شد که شهید رکن‌آبادی به‌تازگی از مأموریت لبنان بازگشته بودند و به‌دلیل مسؤولیت سفارت و اطلاعات مهمی که داشتند، سفر ایشان به عربستان به‌لحاظ امنیتی به مصلحت نبود؛ بویژه اینکه پیش از این هم دستگاه اطلاعات عربستان به‌دنبال ترور ایشان در لبنان بود. آیا وزارت خارجه یا دستگاه‌های امنیتی در مورد اعزام ایشان به عربستان هشداری نداده بودند؟ آیا این سفر با موافقت وزارت خارجه انجام شد؟
ایشان اردیبهشت 89 به‌عنوان سفیر ایران در لبنان تعیین شدند و 4 سال در این مسؤولیت بودند. در این مدت بارها هدف ترور قرار گرفتند. در انفجار مقابل سفارت ایران در بیروت هم که توسط 2 تروریست سعودی انجام شد، هدف، دکتر رکن‌آبادی بود اما ایشان جان سالم به در بردند و سال 93 ما به تهران برگشتیم.
جریان یمن که پیش آمد، ایشان آماده شد که به سفارت ایران در یمن برود. اما برخی همکارانشان می‌گفتند شما سفیر بوده‌اید و درست نیست در سفارت دیگری به ‌عنوان کاردار و زیردست سفیر کار کنید. اما این مسایل برای شهید رکن‌آبادی مهم نبود و همسرم هیچ‌وقت به دنبال پست و مقام نبود و می‌خواست به تکلیف شرعی و انسانی خود که پیروی از خط رهبری بود، عمل کند. ایشان می‌گفت سفارت ما در یمن به من احتیاج دارد ولی مشکل این بود که یمن در محاصره بود و راهی نبود که ایشان به صنعا برسد. بعد که بحث مکه پیش آمد، شهید رکن‌آبادی تصمیم گرفت به حج برود و بعد از بازگشت از حج دوباره تلاش کند که به یمن برود. من خیلی خوشحال شدم. چون می‌دانستم اوضاع یمن خیلی خطرناک است و امیدوار بودم بعد از بازگشت از حج، نظر ایشان عوض شود. اصلاً فکر نمی‌کردم ایشان در مکه شهید شوند. البته ایشان از اول ازدواجمان مرا برای چنین روزی و شهادت خود آماده کرده بود. شهید طوری زندگی می‌کردند که من انتظار شهادت ایشان را داشتم اما در سوریه، لبنان، عراق یا یمن و نه در مکه!
ایشان در جنگ 33 روزه و دیگر جنگ‌های لبنان در محل مأموریت خود حضور داشت. مأموریت اول ایشان در سال 72 در زمان حمله رژیم صهیونیستی به لبنان بود.

 عملیات تروریستی و حمله انتحاریِ مقابل سفارت موجب نشد که ایشان قدری محتاط بشوند؟
به هیچ ‌وجه. ایشان همیشه حسرت می‌خورد که چرا در آن حمله شهید نشده است. شهید اعتقاد محکمی داشتند به اینکه تا زمانی که خداوند اراده نکند، اتفاقی برایشان نمی‌افتد.

 شما در جریـان پیگیری‌های حقوقی و اقداماتی که برای احقاق حقوق شهدای منا انجام شده است، قرار گرفته‌اید؟ آیا اقدامات مسؤولین شما را راضی کرده‌ است؟
تا جایی‌که می‌دانم کار زیادی در حوزه بین‌المللی برای پیگیری حقوقی ماجرا انجام نگرفته است. البته مدارکی را از ما خواسته‌اند که شکایت جمعی صورت بگیرد اما نمی‌دانم در چه مرحله‌ای است. ولی فکر نمی‌کنم هنوز هم شکایتی صورت گرفته باشد و گمان نمی‌کنم در آینده نیز اتفاقی بیفتد. بعد از حادثه منا چند روزی مسؤولین به منزل ما آمدند و رفتند و چند باری هم بعد از اعلام شهادت ایشان بعضی‌ها برای تسلیت‌گفتن آمدند و تمام شد. آن اوایل دغدغه مسؤولین این بود که حج تعطیل نشود اما بعد از قطع روابط و لغو حج، قدری فعال‌تر شدند و موضوع منا جدی‌تر شد. قبل از آن حتی حاضر نبودند عنوان شهید را برای کشته‌های منا به‌کار ببرند  اگر مقام معظم رهبری آن موضع‌گیری قاطع و محکم را نداشتند، معتقدم  عربستان حتی جنازه همسرم را هم به ما پس نمی‌داد. من مقام معظم رهبری را تنها حامی خودم و شهیدم و دیگر شهدای منا می‌دانم. پیامی هم که چند روز پیش ایشان منتشر کردند، واقعاً دل دردکشیده و رنج یک‌ساله ما را تسکین داد. مسؤولین حج و زیارت حاضر نبودند عامدانه‌بودن موضوع منا را بپذیرند و می‌گفتند آقای رکن‌آبادی هم مثل  بقیه بر اثر گرمازدگی و فشار جمعیت جان باخته است. اخیراً آقای اوحدی قبول کردند که فاجعه منا عمدی بوده است.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ایرانی ۰۸:۴۱ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۱
    0 0
    نمی دانم مسئولین امنیتی ما با وجود دانستن اینکه ایشان سفیر بوده و دارای اطلاعات امنیتی چرا این بزرگوار را روانه مکه کرده اند؟
  • ۱۳:۴۸ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۱
    0 0
    جانم فدای رهبر
  • ۰۸:۳۹ - ۱۳۹۵/۰۶/۲۳
    0 0
    سلام نباید به راحتی ازاین خونها بگذریم