1ـ بست بالا: نفر سوم
نقل «یاسر (خادم)»: (ادامه ماجرای بازگشت مأمون به «مدینه») ... مأمون به نظر ذوالریاستین، سه مرد کهنسالی را که جزو خادمان پدرشهارون بودند و آنان را بهخاطر مخالفت با ولیعهدی امامرضا(ع) زندانی کرده بود، فراخواند: علیبن ابیعمران... ابنِ مونس... و جَلودی... دونفر اول، هم با سفرش مخالفت و سرزنشش کردند... او نیز دستور داد هردو را سربریدند... نفر سوم ـ اما ـ قصهای دیگر داشت... جلودی، سردار سپاههارون بوده که از سوی او برای سرکوبی شورش «محمد»بن جعفربنمحمد، به مدینه فرستاده شده... (ناتمام)»./ از ترجمه جلد «دوازدهم» کتاب شریف بحارالانوار، ترجمه موسی خسروی، چاپ 1377، صفحه 154 و 155ـ با تلخیص و بازنویسی.
2ـ سقاخانه: سفرنامه یه عمر (134)
درست سهماه پیش بود که ایستاد همین جا و نگاهی به همه کرد و گذرنامهاش رو نشون داد... مهمونیِ خداحافظیاش یکی از شلوغترین و جالبترین مهمونیهای خداحافظی اقوام شد... چون خودبهخود و از سرِ دوستداشتنیبودنِ خودش راه افتاده بود... کسی «مسؤول هماهنگی» نبود... همه با هم تماس گرفته و خبر رو به هم داده بودن... «بزرگِ خانواده» تصمیم گرفته بود برای داماد و دخترش، مهمونی خداحافظی بگیره... درست در آخِرینشبی که داشتن برای همیشه میرفتن!... و گرفت. حالا جاش خالیه... اما تو خونه همه خانواده، یه یادگاری داره... چون به دیدار هرکی رفته، براش «گلدون» برده و خونه همه خانواده، پُر از گلدونهاییه که داماد خونواده برده. / برگرفته از ترجمه جلد «اول» کتاب شریف عیون اخبارالرضا(ع)، ترجمه علیاکبر غفاری و حمیدرضا مستفید، چاپ 1380، صفحه 613 ـ «امامرضا(ع) از پدرانش و آنان نیز از امامحسین(ع) نقل کردهاند که پیامبراکرم(ص) خطاب به امیرمؤمنان علیبن ابیطالب(ع) فرمود: «ای علی!... تو صاحب درخت توبای بهشتی... که ریشهاش در خانه تو و شاخسار و برگهایش در خانههای شیعیان و دوستداران توست.» ـ با تلخیص و بازنویسی.
3ـ پنجره پولاد (11): آیتالله حاجمولا آقابزرگ (مشهور به «زینالائمه») ـ مدفون در حرم مطهر / جلد «پوستی» و صفحههای سخت و سنگینیم هرگز مانع بردنم نشد... گاهی موقع «نماز صبح»، سختم بود که برم اما به خودم نهیب میزدم و تا دستش بهطرفم میاومد و از سر تاقچه آجری جدا میشدم، خودم رو به دستهاش میسپردم و میرفتیم تا مسجد «آقامحمدمهدی تبریزی» تهرون... اونموقعها صاحب مسجد، مشهور بود به «مَلِکُالتُّجّار»... بعد از نماز صبح و تسبیحات حضرت زهرا(س) ـ که «مُکَبِّر» اعلام میکرد ـ آقابزرگ درجا میگردید رو به جمعیت نمازگزار و (از روی برگهای کهنه و رنگ و رو رفتم)، احادیث ائمه(ع) رو میخوند... بعدش هم منتظر میشد تا مردم برن سراغش و دردِ دل کنن و ازش بخوان با اعتباری که میون مردم داشت، حرفی رو به کسی بگه یا گِرِهی رو از کار کسی باز کنه. بهخاطر همیناعتبار بهش میگفتن: زینالائمه... سالهای آخِر عمرش طاقت دوری از امامرضا(ع) رو نیاوُرد و برگشت به مشهد. ـ درگذشته 1263 خورشیدی. / برگرفته از صفحه 26 در جلد «دوم» کتاب «مشاهیر مدفون در حرم رضوی، اثر گروهی، چاپ 1387، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی.
4ـ بهشت ثامنالائمه(ع): زیارت (78)
هفت یا چهارده؟... مگر عاشق، روز میشناسد؟... هفته و ماه و سال عاشق، مُبهَم است... تفسیر تقویم «عاشق»ی که زندانی چشمهای مهربان معشوق است، با دیگران متفاوت میشود... اعماق چشم، همیشه روشن است... حتی اگر پنجرهای تیره داشته باشد. / در زیارتنامه امامرضا(ع) گفته شده است: «(ادامه)... خدای من!... درود بفرست بر موسی، فرزند جعفر، بنده شایستهات... (ناتمام)». ـ دریافت، تلخیص و بازنویسیاز کتاب شریف «مَفاتیحالجَنان»، چاپ اول (بیتاریخ) از شرکت «اسوه»، صفحه 826.
5ـ بست پایین: مثنویهای شِفا (3)
شِفای کربلایی غلامحسین «...» / جمعه دوم تیر 1306 (1)
اهل «بجنورد» بود و اهل «حضور»/ ساکن شور شهر نیشابور
کار و کسبش گذشته بود به خیر / اهل یاری به «خویش» بود و به «غیر»
پیش از آنی که کربلا برود / تا تماشای نینوا برود
بود مردی که داشت آدابی / «عادت»ش بود خورد ی و خوابی
رفت آدابِ پیشِ او، از بین! / کربلایی شد و غلام«حسین(ع)»... (ناتمام)./ از کتاب «کرامات رضویه»، نوشته حاجشیخ علیاکبر مُرَوِّج، نشر جعفری، چاپ سوم: 1363/ صفحه 99.
ادامه دارد
۲۷ شهریور ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۸
کد خبر: 457399
نظر شما