ایرانیان و فلسفه کانت

توجه به کانت در ایران چند علت دارد. یکی اهمیت خود کانت است. ما می‌دانیم که پس از قرون وسطی و پس از پدید آمدن فلسفه جدید اروپا دو جریان عمده در اروپا در فلسفه شکل گرفت. یکی فلسفه عقلی مذهبان(راسیونالیست‌ها)، و دیگری تجربی مذهبان یا امپریست ها.
 این هر دو جریان در مسیر خود به بن بست‌ها و گره‌های کور متعددی رسیدند. به طوری که در زمان کانت؛ یعنی در میانۀ قرن هجدهم یا در نیمه دوم قرن هجدهم فلسفه به صورت یک فعالیت فکری ورشکسته درآمد. به قول خود کانت که در تمهیدات می‌گوید: هیچ کس حاضر نبود نیک نامی خود را در این عرصه به خطر اندازد. کانت سعی کرد، فلسفه را از این ورشکستگی نجات دهد.
تلاش بزرگی کرد. چالش بزرگی سر راه او بود. و یک نظام عرضه کرد که سعی کرد، در این نظام هم فلسفه را از شکاکیت هیومی که نتیجه امپریسم بود، دور کند و آن را در برابر شکاکیت هیومی مصونیت ببخشد، هم از اقوال عجیب و غریب حکمایی مانند خود دکارت و لایب نیتس و مالبرانش که بی‌شباهت به حرف‌های قرون وسطایی نبود، فلسفه را دور کند. فلسفه کانت، در واقع من در مقام قضاوت نیستم که بگویم کانت به این اهدافش رسید یا نه، ولی به هر حال غرض او این بود. در اروپا تلقی عموماً این است که کانت موفق شده به این اهداف دست پیدا کند. فلسفه کانت به قله‌ای شبیه است که برای رسیدن به آن باید از خیلی قله‌های کم ارتفاع تر قبلی صعود کرد تا به آن جا رسید و وقتی به آن قله می‌رسی هم از آن جا هم به پشت سرت هم به پیش رو مشرف می‌شوی. یعنی آینده را هم می‌توان از آن جا دید که چه اتفاقی می‌افتد.
یک ویژگی دیگر فلسفه کانت که برای ما ایرانی‌ها مهم است؛ جنس استدلال‌های اوست. روش استدلال او شبیه روش استدلال حکمای ماست؛ یعنی یک فلسفه استدلالی است. البته ممکن است یک جاهایی این استدلال مخدوش باشد. من به آن جاها کاری ندارم. خودم اعتقاد دارم که فلسفه کانت خیلی آسیب پذیر است، اما کلیت این فلسفه از لحاظ روش یک شباهتی به روش حکمای خود ما دارد. اگر کسی سبک استدلال کانت را با استدلال دکارت مقایسه کند، می‌بیند که در استدلال‌های دکارت یک جاهایی آن انسجام منطقی که باید از لحاظ منطقی یک فیلسوف رعایت کند، دیده نمی شود. و اما فلسفه کانت یک چارچوب و اسکلتی دارد که اهل فلسفه خود ما هم که استدلال‌های دقیق منطقی می‌کنند، می‌توانند با آن نوعی همزبانی برقرار کنند.
اما نکته بعد اهمیت و جایگاه کانت در تاریخ فلسفه غرب است. بسیاری از مورخان تاریخ فلسفه نوشته اند که مقام و منزلت کانت در فلسفه جدید شبیه منزلت ارسطو و افلاطون در فلسفه قدیم است. بنابراین همه کسانی که بخواهند فلسفه جدید را بفهمند، به فلسفه کانت نیاز دارند و تمام کسانی که می‌خواهند این فلسفه جدید را نقد کنند، اگر بتوانند فلسفه کانت را نقد کنند، در واقع تمام فلسفه‌های بعد از کانت را به یک معنا نقد کرده اند. این‌ها بعضی از جنبه‌ها و جهات فلسفی علل مطرح بودن فلسفه کانت در فلسفه امروز است.
من وقتی که دانشجوی دوره دکترای فلسفه بودم، فلسفه کانت را همراه با دکتر نصر الله پورجوادی و دکتر احمد احمدی و دکتر سلمان البدور که یک دانشجوی اردنی بود، پیش آقای دکتر یحیی مهدوی می‌خواندیم.
دکتر مهدوی متن فرانسوی را پیش چشم داشت، ما هم از متن انگلیسی استفاده می‌کردیم. نکته مهم این است که پیش از انقلاب تنها دوازده صفحه از کانت به فارسی ترجمه شده بود. از کل تألیف کانت دیباچه طبع دوم را مرحوم منوچهر بزرگمهر در مجموعه دو جلدی فلسفه نظری که بنگاه ترجمه و نشر کتاب چاپ کرده بود، به چاپ رسانده بود؛ یعنی یک دانشجوی درس کانت جز این دوازده صفحه به هیچ متن دیگری که تألیف کانت باشد، به زبان فارسی دسترسی نداشت.
البته واقعیت این است که آقای ادیب سلطانی ترجمه خودش را از نقد عقل محض یا سنجش خرد ناب پیش از انقلاب آغاز کرده بود و شاید پیش از انقلاب هم به پایان رسانده بود، ولی این کتاب پس از انقلاب منتشر شد. من اگر بخواهم واقع بینانه صحبت کنم، باید بگویم که اگر انقلاب هم نشده بود، یک روند رو به رشدی بی‌تردید از ترجمه کانت به زبان فارسی به وجود می‌آمد، ولی در کانت ویژگی‌هایی هست که فضای فکری پس از انقلاب هم اقتضا می‌کند که به کانت توجه شود.
آن ویژگی این است که بعضی از منتقدان و بعضی از مورخان فلسفه و فلسفه دین کانت را پدر سکولاریسم می‌دانند، از آنجا که حساب عقل را از دین جدا کرده و دین را در ذیل اخلاق قرار داده است. و به این ترتیب دین یک امر شخصی و فردی می‌شود و چون از عقل و استدلال عقلی فاصله می‌گیرد، در نتیجه در امور اجتماعی و سیاسی اجازه ورود پیدا نمی کند؛ یعنی موضوعیت ندارد که ورود پیدا کند. دین می‌شود صرفا یک عضوی از خانواده اخلاق. یعنی حساب دین جدا می‌شود.
این ویژگی سبب شده که بخشی از روشنفکرانی که سکولار هستند، به کانت به عنوان یک پشتوانه فکری خودشان توجه کنند و در واقع شاید آن‌ها خیلی به جنبه‌های فلسفی کانت هم علاقه نداشته باشند یا حوصله نداشته باشند یا اصلا متوجه نباشند، ولی چون باورشان این است که نتیجه فلسفه این است که نوعی پشتوانه فلسفی برای سکولاریسم تأمین می‌کند، به آن فلسفه علاقه نشان می‌دهند و به همین دلیل است که شما می‌بینید که درباره رابطه کانت با روشنگری مطالب متعدد و متنوعی نوشته شده است.

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.