۱۴ مهر ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۷
کد خبر: 462054

گزارش از شخص

پادشاهِ «اَپل»

سرطان ، پنج سال پیش «استوین جابز» را از پا در آورد

قدس آنلاین / مجید تربت زاده : خبرنگار «نیویورک تایمز» پرسید: درست است که فرزندان شما عاشق استفاده از «آی پد» هستند؟ استیون جابز پاسخ داد: فرزندان من از این محصولات استفاده نمی کنند ...ما در خانه ، مدت زمان استفاده کودکان از آی پد را محدود کرده ایم...!

پادشاهِ «اَپل»

االبته قبول دارم که این خبر قدیمی ، بهانه خوبی برای «گزارش از شخص » امروز نیست اما شما آن را به حساب یاد آوری بگذارید. یا نوعی غافلگیری برای کسانی که فکر می کنند بنیانگذاران فناوری های جدید ، همه زندگیشان شده محصولات ریز و درشت و جدیدی که هر چند ماه یکبار رونمایی می شوند و ما را شیفته خودشان می کنند. خواستیم یک بار دیگر تأکید کنیم که افرادی مانند « استیون جابز» چون پدر«اپل» و «آیفن» به شمار می روند ، رکوددار استفاده از محصولات خودشان در زندگی شخصی نیستند و نباید توقع داشت وقتی وارد خانه شان می شوی زن وبچه آنها را ببینی که سرشان توی آی پد ، آی پاد ، آیفون و... است و حتی غذایشان را توی بشقاب های هوشمند مجهز به «وای فای» با نشان «اپل» می خورند!

  رها شده                                                                                                           

«عبدالفتاح جندلی» دانشجوی اهل سوریه در آمریکا دوره دکتری حقوق را می خواند که به همکلاسی آلمانی تبارش خانم « جوان شیبل» دلبست. دختر و پسر 23 ساله مشکلی برای ازدواج نداشتند اما خانواده دختر موافق پیوند میان دو نفر با دین و مسلک متفاوت نبودند. البته این دو زوج جوان غیر قانونی ، وقتی متوجه مخالفت جدی خانواده شدند که کار از کار گذشته بود و «جوان» قرار بود چند ماه بعد یعنی فوریه سال 1955 فرزندش را به دنیا بیاورد! زندگی مشترک امکانپذیر نبود پس در عمل بزرگ کردن نوزادی هم که در راه بود امکان نداشت . حتی به سقط جنین هم فکر کردند اما انگار قسمت این بود که فرزند نابغه شان  زنده بماند و به دنیا بیاید.آن زمان کسانی پیدا می شدند که مخفیامه فرزند را به دنیا بیاورند و خودشان زمینه فرزندخواندگی او را هم فراهم کنند. با این ترفند، نوزاد تقریباً نامشروع به عنوان فرزند خوانده به «پل رینهولد جابز» و همسرش سپرده شد. «عبدالفتاح» و «جوان» چند سال بعد توانستند به صورت قانونی با هم ازدواج کنند و خدا دختری به نام «مونا» نیز به آنها داد اما « استیو» در 27 سالگی برای نخستین بار توانست خواهرش را ببیند.

دره سیلیکون

پدرخوانده «استیو» مکانیک موتور کشتی بود و علاقمند به کارهای فنی. مادرخوانده اش هم حسابدار و حوصله زیادی برای آموزش های پیش از دبستان به فرزندخوانده هایش داشت. وقتی این خانواده به «مانتین ویو» واقع در «دره سیلیکون» اسباب کشی کردند .«استیو» با اینکه 5 ساله بود اما خواندن و نوشتن را می دانست و خیلی چیزها را یاد گرفته بود. بعدها پدر خوانده اش هم فضایی را فراهم کرد که «استیو» به کارهای فنی و الکتریکی علاقمند شود و برای علاقه اش وقت بگذارد. البته زندگی در «دره سیلیکون» هم در «استیو جابز» شدن فرزند خوانده آقای «جابز» بی تأثیر نبود. سیلیکون ، ماده اولیه ساخت قطعات نیمه هادی که در این منطقه به فراوانی یافت می شد ، به مرور سبب شده بود به مرکز صنایع تراشه سازی تبدیل شود. خلاصه اینکه وجود پارکهای صنعتی ، شرکت های بزرگ و سرشناس صنعتی و دانشگاههای معتبر و فرصت های کارآفرینی فراوان ، داشت کم کم «استیو» جوان را به سمت نابغه شدن سوق می داد.

مدرسه مقصر بود

باورتان می شود که بچه با هوش و پرتلاش دوران ابتدایی و متوسطه ، دانش آموز سر به هوا و بی علاقه به درس و مشق های تئوری بود و زمانی هم که از دبیرستان فارغ التحصیل شد به کالج هنری رفت و آنجا فقط یک ترم طاقت آورد؟ از میان همه کلاسهای کالج «استیو» تنها رفتن به کلاسهای خوشنویسی را ادامه داد و همین کلاسها به او کمک کرد بعدها ایده استفاده از حروف «چندگانه» را در رایانه ارایه بدهد و به اجرا بگذارد. هم خودش و هم خانواده اش فهمیده بودند مشکل «استیو» خودش و بی علاقگی اش به درسها نیست بلکه مدرسه و دبیرستان مقصرند که او را به حفظ کردن انبوهی از مطالب بی سروته مجبور می کنند!

اگرچه مدرسه و محله شان را به خاطر «استیو» و استعداد سرشارش تغییر دادند اما هرگز نتوانستند روحیه کج خُلقی، گاه پرخاشگری و عصیانگری و البته علاقه اش را به ریاضیات، الکترونیک و ابداع و نوآوری در همه چیز تغییر دهند.

آتاری

نام «آتاری» را برو بچه های دهه 60 خودمان خوب به یاد دارند. در کشور ما نسل اول بازیهای کامپیوتری محسوب می شدند که طرفداران پروپاقرصی هم داشتند. در سالهای 1970 به بعد «استیو» که قید تحصیلات آکادمیک را زده بود در شرکت های رایانه ای و تولید بازی از جمله «آتاری» به کار مشغول شد.. جوانی با موهای بلند و تقریباً «هیپی» که با همه سرناسازگاری داشت ، خیلی اهل خانه و خانواه نبود و قید دین و دینداری را هم تا حدودی زده بود. افتاده بود دنبال عرفانهای شرقی عجیب و غریب و گاه مواد مخدر رایج آن روزها «ال اس دی» می زد و به عالم هپروت می رفت! مدتی هم همه چیز را رها کرد و به دنبال همان عرفانهای شرقی به هند رفت و پس از چندی با کله تراشیده و لباس هندی به دره سیلیکون بازگشت و دوباره در «آتاری» مشغول به کار شد.

زانیاک

دوستی و همکاری اش با «زانیاک» سر آغاز اوج گرفتن «استیو» بود. با همکاری هم و تشویق های و ایده های «استیو» توانستند چند طرح را اجرایی کنند و با موفقیت به فروش برسانند. همین کارهای کوچ جرأت شان را بیشتر کرد تا اینکه در پارکینگ خانه ناپدری اش «اپل» را بنیانگذاری کرد. 21 ساله بود که نخستین رایانه شخصی «اپل» را با همکاری «زنیاک» و یکی دیگر از دوستانش به بازار عرضه کرد. تنها 7 سال بعد «اپل» به شرکت بزرگ سهامی تبدیل شده بود که با ایده های خلاقانه «جابز» داشت به یک غول صنایع رایانه ای تبدیل می شد. هرچند دو سال بعد و هنگامی که محصولات «اپل» بازار را تسخیر کرده بود «استیو» این شرکت را ترک کرد چون او را مدیری دمدمی مزاج ، پرخاشگر و عصبی نامیده بودند. در واقع اخراج شد تا بلافاصله شرکت «نکست» را راه بیندازد . شرکتی که در سال 1996 »اپل» مجبور به خرید آن شد و «جابز» نیز دوباره به خانه اش برگشت.

کارآفرین بزرگ

نابغه بودنش تنها به توانایی های فنی اش خلاصه نمی شود. او برای همه چیز در تولید یک محصول ایده داشت. از طراحی و ساخت بگیرید تا تغییرات پس از تولید ، بازاریابی ، تبلیغ و فروش. برای همین خیلی ها او را بیشتر یک کارآفرین بزرگ می دانند. کارآفرینی که سادگی و کاربردی بودن محصولاتش را بیشترین دلیل جذابیت می دانست ، مدیریتی خاص و قدرتمند در برخورد با مشکلات اقتصادی داشت و بهترین راهها را برای تبلیغ درست انتخاب می کرد... راستی تا یادم نرفته این را هم بگویم که امروز پنجم اکتبر و سالروز درگذشت «استیون جابز» است که لابد تا امروز به خاطر استفاده افراطی و نادرست از فناوری هایی که او پایه گذارش بود ، بارها تنش را در گور لرزانده ایم! او 5 سال پیش ، در 56 سالگی به خاطر عوارض ناشی از سرطان لوزالمعده درگذشت تا «اپل» پدر معنوی خودش را از دست بدهد.

 

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.