حمیدرضا شکارسری: «مفید و مختصر/ نه پدالی، نه چرخ‌دنده‌ای/ جز همراهی چه می‌داند عصا»*

ما از شنیدن یا بهتر است بگویم از گوش‌دادن به این شعر لذت می‌بریم یا از فهمیدن آن؟ آیا این شعر گوش‌نواز است یا دل‌نواز؟

نواختن گوش به موسیقی شعر مربوط می‌شود و موسیقی شعر به برونه زبان. نواختن دل اما به هارمونی شعر مربوط می‌شود و هارمونی شعر به درونه زبان.  

نواختن گوش حاصل دریافت فرم بیرونی شعر است و نواختن دل حاصل دریافت فرم درونی شعر. فرم بیرونی به بافتار شعر و تن دال‌ها برمی‌گردد و فرم درونی به ساختار شعر و روح مدلول‌ها.

شعر «پرویز گراوند» هیچ تلاشی برای گوش‌نوازی نمی‌کند. برونه این شعر نثر محض است. در لحن هم سرد و گزارشی است. این شعر اصلاً فرم بیرونی ندارد، مگر این‌که همین نثر گزارشی را فرم تلقی کنیم.

هستی شعر «گراوند» در دورنه آن شکل می‌گیرد؛ آنجاکه نه‌تنها هماهنگی و تداعی‌گری کلمات، ایجاد نوعی هارمونی می‌کند، بلکه این یکدستی و هارمونی بستری برای هویت تازه عصا فراهم می‌آورد؛ بستری که در آن، جاندارپنداری عصا کاملاً طبیعی عمل می‌کند و به اصطلاح جا می‌افتد.

شنیدن این شعر مانند گوش‌دادن به اخبار رادیو است، اما در لایه درونی این شعر، شخصیت تازه عصایی نامنتظره خصوصاً در پایان‌بندی آن، ایجاد هیجان و حظ هنری می‌کند. انرژی متراکمی که نه به‌هنگام شنیدن آوای دال‌ها، بلکه با دریافت جهان مدلول‌ها رها می‌گردد.

*مستحضرید که.../ پرویز گراوند/ نشر سوسا/ 1394/ صفحه 51.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.