۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۶ - ۱۷:۱۱
کد خبر: 529370

رقیه توسلی

نیمه شعبان آمد و ریسه نور و دعای عزیز کمیل، باز رنگی نبخشید به چشمان منتظرمان آقاجان...

رمقی در بساط نداریم و هوای حرم کرده‌ایم... هوای سرزمینی که می‌شود آنجا گریست و گفت: بهترین خبر دنیا، این جمعه هم به گوشمان نرسید یا سیدی، یا غریب الغربا...

انگار باید باز پیش محرم ترین، نجوا کرد... از لبخندهای بی زینت جمعه‌ها گفت... به آسانی، تار و غبار از کلمات برداشت و تا می‌شود از تنهایی و عشقِ قرن‌ها دَم زد...

بعد نفس کشید در آرامش سرای اهل بیت و از ویرانی، سامان یافت... سرپا شد... با سخا و پارسایی که لحظات زیارت در خود دارند...

امام رضاجان! نیمه شعبان آمد و ارباب نیامد. هنوز دعای فرج بر زبان ما جاری است و آغاز نشده‌ایم. هنوز نگاه هایمان از سر جاده برنگشته است.

این بار غُصه دارتر از همیشه با نبضی نامنظم و حزن آلود، به پابوس‌تان رسیده‌ایم. رسیده‌ایم که بگوییم حالا که شما را داریم، توسل به شما را، حالا که می‌شود قِصه دلسوختگی مان، بارِ هزارم اینجا سر باز کند، شما دستمان را بگیرید و باز مهربانی به خرج دهید.

که شرمسار منجی عالم‌ایم... غمگین کوله بار هیچ و خالی مان... اینکه با مظلوم‌ترین رسول دین چه کرده‌ایم با خبط و خطاهایمان... با گناهان شبانه روزی مان...

یا ضامن آهو! باز ماییم زائران ناخوب تان... همان‌ها که جز شما، راهنما و سلطانی ندارند... همان‌ها که اهل استغفار و توبه و اشتباهند...

می شود آیا به بزرگواری و کرامت‌تان، باز شفاعت خواه‌مان باشید و دل ناشادمان را احیا کنید؟ می‌شود آیا به حضرت غایبِ حاضرمان، به یوسف ارض و سما بفرمایید احوالِ پریشان و شوریده مان را؟

یا امام رضاجان! مددی، که نیمه شعبان آمد و رفت و ما هنوز در سکوتِ جمعه، سر در گریبان و تسبیح گردانیم...

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.