قدس انلاین_مصطفی لعل شاطری: عملکرد و مواضع بریگاد در انقلاب مشروطه، نتیجه مستقیم سیاست های روسیه در برابر این نهضت بود. منافع گسترده اقتصادی و نفوذ فزاینده سیاسی روسیه در ساختار حاکمیت ایران که در پی عهدنامه ترکمانچای سرعت بیشتری گرفته بود، دولت روسیه را وامی داشت همچنان کفه سنگین تر نفوذش را در برابر رقیب انگلیسی خود حفظ کند و تداوم بخشد؛ امری که تنها در پرتو سرکوب انقلاب ممکن می شد.

یوم التوپ؛هدیه شاپشال و لیاخوف به مشروطه خواهان!
روس ها در این زمان، ایران را به مثابه یکی از ایالات روسیه و جزئی از قلمروی آن کشور می نگریستند و از اثر آشوب آفرین این نهضت بر مسلمانان جنوب روسیه و تضعیف سلطنت قاجار وابسته به روسیه، به شدت نگران بودند و انقلاب را حرکتی دموکراتیک و ملی و در جهت تضاد با سیاست رسمی روسیه (یعنی حفظ ایران به عنوان دولتی مطیع و تحت سلطه) می دانستند؛ و به همین دلیل، از همان آغاز از هر راهی برای اخلال یا کارشکنی در آن سود می جستند. اما تقارن این نهضت با شکست روسیه از ژاپن و پیامدهای ناشی از آن، فرصتی برای پیروزی انقلاب فراهم آورد.
دکتر علیرضا ملائی توانی در طی مقاله ای درباره ی نحوه تاثیر بریگاد قزاق در سرکوب مشروطیت می نویسد:
بریگاد قزاق که در آستانه پیروزی انقلاب، به دلیل بحران مالی به شدت ناتوان شده بود، اکنون باید با تجدید قوا و بازسازی توان نظامی خود در مسیر انهدام انقلاب مشروطه و دستاوردهای آن گام برمی داشت. علاوه بر مشکلات مالی، در سطوح مختلف بریگاد شخصیت هایی حضور داشتند که عمیاً تحت تأثیر انقلاب مشروطه و فعالیت های سیاسی علمای هوادار آن قرار گرفته بودند. این امر فی نفسه وفاداری این نیروها و فرمان پذیری آن ها را از دستوراتی که به سرکوب حرکت علمای مشروطه خواه منتهی می شد، دچار تردید می ساخت. در چنین وضعیتی، فرمانده معتدل بریگاد چرنوزوف، جای خود را به چهره ای خشمگین، منضبط و قاطع، کلنل لیاخوف، سپرد. وی یک ماه پس از امضای فرمان مشروطیت، در شهریور 1285 ش. ، فرماندهی این نیرو را بر عهده گرفت و بلافاصله با «شورای نظامی» متشکل از صاحب منصبان ایرانی که اداره امور بریگاد را در دست داشتند، درافتاد، به تدریج آن را منحل کرد و افسران مستقل ایرانی و مخالف روسیه را ریشه کن ساخت. لیاخوف به سرعت متوجه فشارهای سیاسی فزاینده ای شد که مجلس و سایر کانون های مشروطیت در راستای محدودسازی قدرت وی اعمال می کردند؛ زیرا بحث های پرسروصدایی در باب جهت گیری های سیاسی این سازمان و فعالیت های جاسوسی آن در صحن علنی مجلس مطرح شد. دامنه این فشارها آنقدر زیاد بود که شاه را واداشت بر انضمام بریگاد به وزارت جنگ گردن نهد و لیاخف نیز مجبور شد برای تعدیل این فشارها، خود را نه به عنوان «فرمانده بریگاد» بلکه با عنوان رسمی «سرپرست آموزش سواره نظام ایران» بخواند. البته این واکنش در فضای سیاسی آن روز، تاکتیکی حساب شده بود؛ زیرا مجلس تا آنجا پیش رفته بود که سید محمد طباطبایی به سبک اونیفورم روسی، سردوشی ها، نشان ها، مدال ها و یراق های آن ها نیز اعتراض کرد و خواهان تغییر آن شد و حتی بیم آن می رفت که اصل موجودیت بریگاد زیر سؤال برود.
با این همه، لیاخوف با حمایت محمدعلی شاه، ضمن ارزیابی سابقه عملکرد و گرایش های فکری قزاقان ایرانی، به پاکسازی وسیع آن ها همت گماشت و از باقیمانده قزاقان دلجویی کرد. در این باره گفته می شود که یکی از بزرگان ثروتمند کشور که از طرح بودجه در مجلس به هراس افتاده بود، وامی به مبلغ 10000 پوند در اختیار شاه گذاشت و شاه نیز میزان زیادی از این وام را به عنوان پرداخت های ویژه و تشویقی میان قزاقان تقسیم و بدین ترتیب وفاداری آن ها را تضمین کرد.
بدین ترتیب، هنگامی که روابط خصمانه محمدعلی شاه و مشروطه خواهان وارد مرحله بحرانی شد، نزدیک ترین مشاوران و طراحان حمله به مجلس، لیاخوف و شاپشال- معلم روسی شاه- بودند. گزارش های ارسالی لیاخوف به ستاد کل ارتش روسیه در قفقاز که اندکی بعد یک هموطنش به نام پانتف آن را افشا کرد، حکایت از هماهنگی و همکاری کامل فرمانده بریگاد قزاق و سفیر روسیه در طرح نقشه های سرکوبگرانه و تصویب آن از سوی مقامات ارشد داشت. در این گزارش ها آمده است: شاه مانند هر ایرانی دیگر، همواره از ریختن خون که امری الزامی می نمود، بیمناک و مردد به نظر می رسید. اما لیاخف، نقشه نهایی خود را به شاه ارائه و تهدید کرد که در صورت نپذیرفتن آن، وی مسئول مستقیم عواقب آن خواهد بود و نباید انتظار هیچ مساعدتی از دولت روسیه داشته باشد. بعد از آن، لیاخف وارد جزئیات نقشه شد و گفت افسران ایرانی هر چند هوادار سلطنت و کشور روسیه باشند، در لحظات حساس ممکن است تحت تأثیر عواطف قرار گیرند و نقشه را خراب کنند.
اهم موارد نقشه مزبور که بریگاد قزاق آن را به اجرا گذاشت، به اجمال به شرح زیر بود:
1. شاه و سفارت، پولی به عنوان رشوه به وزرا و وکلای مهم و اثرگذار پرداخت کنند؛
2. تا تمهید کامل مقدمات حمله، با مجلس و نهادهای مشروطه، دوستانه رفتار و وانمود شود که شاه قصد مصالحه با مجلس را در سر دارد.
3. نیروهای ملی با رشوه و وعده، از کانون های مقاومت- یعنی مجلس، مسجد سپهسالار و انجمن های نزدیک آن- پراکنده شوند؛
4. یک روز پیش از اجرای حمله و یا همان روز، عده ای از قزاقان با لباس مبدل به داخل مجلس، مسجد و کانون های دیگر اعزام شوند تا با درگیری مصنوعی و یا شلیک هوایی، بهانه درگیری را ایجاد کنند و کسانی را که مقاومت نشان می دهند، به گلوله ببندند؛
5. و سرانجام، با فراهم آمدن مقدمات مذکور، در یک روز معین، بریگاد مجلس را به محاصره درآورد و مقاومت کنندگان را از دم تیغ بگذراند؛
6. پس از ویرانی مجلس، خانه های مسکونی مشروطه خواهان و نمایندگان تندروی مجلس غارت شود؛
7. رهبران مشروطه و نمایندگان سرشناس مجلس، با توجه به اهمیت موقعیت آنان یا به دار آویخته و یا دست کم تبعید شوند؛
8. پس از غلبه بر بحران، برای جلب افکار عمومی و نظر محافل اروپایی اعلام شود که مجلس به زودی گشایش خواهد یافت.
9. تدابیر لازم برای جلوگیری از پناهنده شدن ناراضیان به سفارت خانه های خارجی از جمله انگلیس اتخاذ شود.
همین سند کافی است تا اثبات کند روسیه چگونه توانست افکار استبدادگرا اما متمایل به سازش محمدعلی شاه را با تهدید و تطمیع به سوی یک کودتای خونین سوق دهد و درست همین نقشه را محقق سازد. به توصیه لیاخف و شاپشال، شاه پیش از انجام نقشه، تهران را به قصد باغ شاه ترک کرد؛ و به دنبال آن، تهاجم آغاز شد. از آنجا که افسران ایرانی در بمباران مجلس مردد بودند، سروان «پربنیوسوف» اولین توپ را به سوی مجلس شلیک کرد و در پی آن دیگر استواران روسی مناره ها و گنبد مسجد سپهسالار- محل تجمع مشروطه خواهان- را هدف گرفتند؛ و بدین ترتیب، منازعه ای خونین آغاز شد. هواداران آزادی، به رغم همه جانفشانی ها، از پای درآمدند؛ و کوچه ها و میدان ها از نعش مشروطه خواهان آکنده شد. این ختم ماجرا نبود. چندین تن از سران مشروطه بازداشت، اعدام و تبعید شدند؛ و به دستور لیاخف، خانه های مخالفان تا چند روز متوالی گلوله باران یا غارت می شد.
ظاهراً در روز به توپ بستن مجلس (به اصطلاح مشروطه خواهان، «یوم التوپ»)، ترور لیاخوف برای مشروطه خواهان هدفی قابل دسترس می نمود؛ اما آنان از بیم مداخله نظامی روسیه، از اجرای این نقشه صرف نظر کردند. پس از کودتا، لیاخف به عنوان حاکم نظامی تهران، حکومت نظامی اعلام کرد و همه محمل ها و مظاهر مشروطیت را در حضیضی جانکاه گرفتار ساخت. این اقدام لیاخوف چندان عجیب بود که وزیر خارجه روسیه، فرماندهی عملیات جنگی به ویژه قبول حکومت نظامی پایتخت را خارج از دایره صلاحیت رسمی وی دانست. از همین رو، گزافه نبود که یکی از مفسران نظامی روسیه نوشت: در روند سرکوب انقلاب ایران زمانی فرا رسید که برای شاه ایران تنها دو یار وفادار باقی ماند که هر دو تبعه روسیه بودند: شاپشال (معلم روسی شاه) و لیاخوف (فرمانده روسی بریگاد قزاق).

اقدامات عجیب لیاخوف
از اقدامات متهورانه لیاخوف که با دستور مستقیم هارتویک- وزیر مختار وقت روسیه- هنگام به توپ بستن مجلس صورت گرفت، تلاش برای جلوگیری از بست نشستن مشروطه خواهان سرکوب شده در سفارت انگلیس بود تا مبادا با حمایت بریتانیا اعاده شود و همه زحمات او بر باد رود. به همین دلیل، باغ سفارت انگلیس را به رغم اعتراض انگلیسی ها تحت محاصره قرار داد و به گفته دیپلمات های انگلیسی بریتانیا را تحقیر کرد و هشدار داد اگر بر تعداد بست نشینان افزوده شود، این مکان را نیز همانند مجلس به توپ خواهد بست. او با این اقدامات عملاً مانع از تحصن تعداد زیادی از آزادی خواهان بی پناه در سفارت انگلیس شد و این کانون بالقوه بحران آفرین را خنثی کرد. این امر سبب بروز مشاجرات شدید لفظی و حتی تیرگی روابط سفارتخانه های روس و انگلیس در ایران شد. در نتیجه، وزیران امور خارجه دو کشور وارد عمل شدند و به دستور مستقیم وزیر خارجه روسیه به هارتویک، گارد قزاق از پیرامون سفارت انگلیس برچیده شد. این مداخله حتی سبب شد حساسیت انگلیسی ها و ایرانیان به هارتویک افزایش یابد؛ زیرا وی در آستانه به توپ بستن مجلس، لیاخف را به سفارت احضار کرد و اظهار داشت که انگلیسی ها احتمالاً در حال فراهم آوردن مقدمات کودتا با اجازه گسترده به مخالفان سیاسی جهت بست نشینی هستند تا نتایج اقدامات روسیه را تضعیف کنند. لذا این مکان باید به شدت در محاصره قرار گیرد.
از سوی دیگر، دولت روسیه اقدام لیاخف را خارج از حوزه اختیارات کشور متبوعش و صرفاً در راستای اجرای فرامین شاه تلقی کرد و برای کاهش تنش سیاسی و ممانعت از تخریب روابط راهبردی دو کشور، اندکی بعد هارتویک به روسیه فرا خوانده شد و ایزولسکی به عنوان وزیر مختار جدید بر جای وی تکیه زد. اما حضور لیاخف و سرکشی وی هنوز تیره کننده روابط دو کشور تلقی می شد؛ زیرا اندکی بعد در پی گسترش مبارزات آزادی خواهانه در شهرهای مختلف و حمایت علمای نجف از این حرکت ها که منافع دو کشور را تهدید می کرد، روس و انگلیس کوشیدند شاه را به گشایش یک مجلس فرمایشی ترغیب کنند تا قیام فروکش کند. اما سفیر بریتانیا یکی از مؤثرترین عوامل نیل به این مقصود را احضار موقت افسران و فرماندهان روسی بریگاد و شخص لیاخف می شمرد که این امر به علت مخالفت دولت روسیه با احضار فرماندهان روسی و خودداری محمدعلی شاه از تشکیل مجلس فرمایشی به نتیجه نرسید.
اقدامات سرکوبگرانه لیاخف، او را در کانون توجه محافل سیاسی روسیه قرار داد؛ زیرا به عنوان کسی نگریسته می شد که از حیثیت و اعتبار روسیه دفاع کرده است و در نتیجه مهم ترین عنصر نظامی، سیاسی و اجرایی روسیه در ایران تلقی می شد. نظر به همین روش بود که امپراتور روس این «حساسیت صادقانه» قزاق را ستود و هنگامی که در مجلس دوما یکی از نمایندگان به انتقاد از آنان برخاست، بارها سخنانش قطع شد و رئیس دوما به وی اخطار کرد که از دستور خارج نشود. محمدعلی شاه نیز دست لیاخف را به دلیل نجات تخت و تاجش فشرد. لیاخوف تا فتح تهران در 23 تیر 1288 ش. عملاً به عنوان دیکتاتور تهران ایفای نقش کرد.
به رغم همه سختگیری ها و پاکسازی های بریگاد توسط لیاخف، هنوز عناصر وطن خواهی در درون بریگاد حضور داشتند که نمی توانستند اقدامات سرکوبگرانه آن را برتابند. یکی از این شخصیت ها، صاحب منصب بلندپایه ایرانی خدایار خدایاری بود که در اعتراض به توپ بستن مجلس استعفا داد و تنها پس از عزل محمدعلی شاه به بریگاد پیوست. همراه با وی، حدود 400 تن از قزاقان ایرانی به تدریج این سازمان را ترک کردند.
کامیابی های محمدعلی شاه و لیاخف دیری نپایید. اندکی بعد جنبش مقاومت در برابر محمدعلی شاه در شهرهای مختلف سر بر آورد که اوج آن در تبریز و سرانجام فتح تهران توسط سپهسالار تنکابنی و سردار اسعد بختیاری بود. لیاخوف تا آنجا که در توان داشت، در برابر این مجاهدان مبارزه کرد ولی در نهایت شکست خورد و با پناه گرفتن محمدعلی شاه در سفارت روسیه، مذاکرات میان فاتحان تهران و لیاخف با میانجیگری سفارت روسیه در محل همین سفارتخانه آغاز شد؛ که در نتیجه آن بریگاد تسلیم و لیاخف رسماً پذیرفت که زیر نظر دولت جدید و وزارت جنگ عمل کند. قزاق ها سلاح بر زمین نهادند و دولت جدید آن ها را با حفظ سمت و حقوق سابقشان ابقا کرد تا از دامنه ناامنی ها کاسته شود.
در پاییز 1288 ش. ، دوره مأموریت لیاخف به پایان رسید و کلنل وادبوسکی- رئیس پیشین ستاد لشکر سواره نظام قفقاز- جانشین وی شد. فرمانده جدید به گونه ای رفتار می کرد که گویی به همکاری با ملیون علاقه مند است. به همین منظور، همه افسران قزاق در مجلس دوم حضور یافتند و مراتب وفاداری خود را به نظام مشروطیت ابراز داشتند. اما این اقدام صرفاً یک حرکت سیاسی بود؛ زیرا اندکی بعد، درگیری میان بریگاد و وزارت جنگ با سرپیچی بریگاد از دستورهای این وزارتخانه بیش از پیش آشکار شد. همزمان با آن، اعتراض و انتقاد از رویه سیاسی بریگاد- یعنی توسل به شیوه های دوره استبداد صغیر- از هر سو مطرح شد. اما این تلاش ها نه تنها به اصلاح یا تغییر رفتار بریگاد منجر نشد بلکه فرمانده آن را در رویه خودسرانه اش گستاخ تر ساخت؛ چنان که با زیرپانهادن همه تعهداتش در قبال دولت، اقدام بیست و سه تن از افسران ایرانی قزاق را در اعلام تبعیت از مجلس و دولت به شدت محکوم کرد و خطاب به آنان گفت: بریگاد نمی تواند افرادی را که مرتکب بی انضباطی شده و در امور سیاسی مداخله و به خاطر منافع پلید شخصی قزاقخانه را لکه دار کرده اند، در صفوف خود جای دهد.
در منطق افسران روسی، هنگامی که قزاقان ایرانی مجلس را به توپ می بستند و هموطنان خود را به نفع سیاست روسیه به خاک و خون می کشیدند، شرافتمند و منضبط تلقی می شدند و هنگامی که جرأت و استقلال وطن خواهانه از خود بروز می دادند، مستحق مجازات، اخراج و انفصال از خدمت بودند.
در این هنگام، به ویژه در طول سال 1290 ش. که مشروطه خواهان با توطئه های محمدعلی شاه برای تصرف مجدد تاج و تخت و مبارزات سالارالدوله- برادر وی- در غرب و از همه مهم تر اولتیماتوم 1911م. روسیه مبنی بر اخراج مورگان شوستر از ایران و نیز یک رشته آشوب های محلی در سراسر کشور روبه رو بودند، بریگاد بار دیگر نشان داد نیروی قابل اعتمادی برای دولت مشروطه نیست؛ زیرا به بهانه های مختلف از اعزام نیرو برای فرونشاندن این مخاطرات سر می پیچد و یا عملاً نقش بازدارنده ایفا می کرد، چنان که در نبرد علیه سالارالدوله، قزاق ها از وی هواداری کردند و یا قزاقان استرآباد، هنگام بازگشت محمدعلی شاه و شورش مسلحانه او برای احیای سلطنت، از وی پشتیبانی کردند و یا اقدامات محمدعلی شاه در دوشان تپه تا حد زیادی به اتکای قزاقان این پادگان صورت می گرفت. حتی گفته می شود پشتیبانی بخشی از نیروی قزاق به فرماندهی کلنل واونویسکی از سالارالدوله- برادر شورشی محمدعلی شاه- و از هواداران روسیه، سبب ارتقای وی به درجه سرتیپی شد.

سرانجام بریگاد قزاق
پس از تشکیل ژاندارمری دولتی در مجلس دوم و توسعه فعالیت های آن به عنوان نیرویی ملی و قابل اعتماد، مرحله جدیدی در رفتار و عملکرد بریگاد قزاق آغاز شد که در راستای رقابت با ژاندارمری و کارشکنی در فعالیت های آن قرار داشت. این رفتار تنش آمیز نه تنها سبب می شد که این نیروها نتوانند در دفع یاغیان و شورشیان با هم همکاری کنند، بلکه به جای سرکوب متمردان، اغلب با یکدیگر درگیر می شدند؛ لذا تلاش عمده روس ها در این زمان، بر گسترش و تقویت بریگاد متمرکز شد تا بتواند وظایف ژاندارمری را نیز کاملاً بر عهده بگیرد. به همبن دلیل، وادبوسکی در اردیبهشت 1292 ش. اعلام کرد خواهان خروج ژاندارم ها از منطقه تحت نفوذ روس ها- براساس قرارداد 1907 م- است؛ و چنان که قبلاً خاطرنشان شد، در اجرای این سیاست آن ها بریگاد را به صورت شعبات متعدد بسط دادند.
توسعه بریگاد، توان اثرگذاری سیاسی آن را افزایش داد و به عاملی برای سوء استفاده مالی- از جمله انحصار گندم، ایجاد بحران مصنوعی نان، ایجاد فشار به زمینداران ایرانی برای فروش زمین به اتباع روسیه یا افراد تحت الحمایه آن ها- تبدیل شد. حتی لباس قزاقی به عنوان پوششی برای فعالیت های مختلف درآمد. تعداد زیادی از قزاقان در طول خطوط ارتباطی کنسولگری ها و پایگاه های نظامی روسیه مشغول فعالیت شدند و آشکارا از اطاعت دولت سر پیچیدند . در بحران منتهی به اخراج مورگان شوستر نیز سفارت روسیه، برای تحمیل خواسته های خود بر ایران، از نیروی بریگاد بهره گرفت و نظام مشروطه را هر چه بیشتر در تنگنا گذاشت.
با آغاز جنگ جهانی، بریگاد طبیعتاً به سود متفقین وارد عمل شد. اگرچه این سازمان در آغاز جنگ به دلیل کاهش عواید گمرکات شمال، با مشکلات مالی و سازمانی مواجه بود، روس ها با تقبل مستقیم هزینه های آن، سازمان مذکور را از وضعیت بحرانی خارج ساختند. این نیرو به همراه ارتش روسیه، در منطقه حوزه نفوذ روسیه استقرار یافت و به سرکوب جنبش های ضدمتفقین پرداخت. اما با شکل گیری جنبش مهاجرت، تشکیل دولت ملی در کرمانشاه و پیوستن ژاندارمری به این حرکت، ملیون ایرانی از همه نفوذ خود برای اخلال در امور لشکر قزاق سود جستند و تا حدی در تحریک و شوراندن قزاق ها کامیاب شدند به گونه ای که جمعی از آن ها پادگان خود را ترک کردند و به نیروهای ملی و متحدین پیوستند یا تسلیم ژاندارم ها شدند. این تحولات که روس و انگلیس را به شدت خشمگین و نگران ساخته بود، مقدمات شکل گیری دیویزیون قزاق و پلیس جنوب را فراهم آورد و چند شعبه جدید از این نیروها به ویژه در اصفهان و مشهد شروع به کار کردند.
با پیروزی قطعی انقلاب روسیه و سرنگونی رژیم تزاری، مرحله کاملاً نوینی در فعالیت ها و جهت گیری های دیویزیون قزاق آغاز شد؛ زیرا رابطه این نیرو با دولت روسیه گسسته و پرداخت های مالی قطع شد و صاحب منصبان و افسران روسی رسماً فرا خوانده شدند. اما از آنجا که بریتانیا به کمک قوای متفقین در کانون های بحرانی از جمله ایران نیاز داشت، با پذیرش نظارت سیاسی و مالی بر این سازمان و گماردن یکی از افسران ارشد روسیه سفید به نام استاروسلسکی، هدایت این نیروها را عملاً بر عهده گرفت. استاروسلسکی با برنامه ریزی انگلیسی ها و به کمک رضاخان و افسران قزاق ایران کودتایی علیه فرماندهی موجود قزاقخانه ترتیب داد که طی آن، گلرژه- فرمانده وقت لشکر قزاق که از سوی دولت موقت کرنسکی اعزام شده بود- در طی یک رشته اتهامات سیاسی عزل و به کشورش بازگرانده شد. از این زمان، در نحوه حضور افسران ایرانی، چگونگی هزینه های نظامی، و نوع جهت گیری های این نیرو، تغییرات اساسی پدید آمد.

منابع:
1- آبراهامیان، یراوند. ایران بین دو انقلاب، ترجمه ی احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، تهران: نی، 1377.
2- براون، ادوارد گرانویل. انقلاب ایران، ترجمه ی مهدی قزوینی، تهران: کانون معرفت، 1376.
3- رینویف، ایوان الکسیویچ. انقلاب مشروطه ایران، نظرات یک دیپلمات روس (1911- 1905)، ترجمه ی ابوالقاسم اعتصامی، تهران: اقبال، 1362.
4- شوستر، مورگان. اختناق ایران، ترجمه ی ابوالحسن شوشتری، تهران: صفی علیشاه، 1368.
5- مامونتف، ن.پ. بمباران مجلس شورای ملی (حکومت تزار و محمدعلی شاه)، ترجمه ی شرف الدین قهرمانی، تهران: 1363.
6- کرونین، استفانی. ارتش و حکومت پهلوی، ترجمه ی غلامرضا علی بابایی، تهران: خجسته، 1377.
7- پاولیچ، م وتریا، س. ایرانسکی. سه مقاله درباره ی انقلاب مشروطه ی ایران، ترجمه ی م. هوشیار، تهران: شرکت سهامی کتاب های جیبی، 1357.
8- کسروی، احمد. تاریخ مشروطه ی ایران، تهران: امیرکبیر، 1369.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.