روز گذشته استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی به میان دانشجویان دانشکده ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد آمد، ساعاتی روبه‌روی جمعیت زیادی که مشتاقانه آماده شنیدن حرف‌های او بودند، نشست و با آن‌ها سخن گفت.

پاسخ‌های شفیعی کدکنی به سؤالات دانشجویان درباره خدا، مذهب و عرفان

قدس آنلاین: گاهی در زندگی روزمره اتفاقاتی می‌افتد که شیرینی و انرژی اش چنان شوکی به انسان وارد می‌کند که نه تنها می‌تواند رخوت روزمرگی را از تن ما دور کند که انرژی زاید الوصفی می‌دهد تا با روحیه‌ای تازه مسیرش را در زندگی ادامه دهد. روز گذشته استاد دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی به میان دانشجویان دانشکده ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد آمد، ساعاتی روبه‌روی جمعیت زیادی که مشتاقانه آماده شنیدن حرف‌های او بودند، نشست و با آن‌ها سخن گفت.  

کسانی که با حالات و احوالات وی آشنا هستند می‌دانند، دکتر شفیعی کدکنی در چند سال گذشته کم تر در مجامع فرهنگی و هنری ظاهر می‌شود و اگر در نشستی حضور یابد، از صحبت کردن و آنچه ما آن را به عنوان «سخنرانی» می‌شناسیم امتناع می‌کند اما استاد، روز گذشته مقابل صدها تن از دانشجویان و مشتاقانی که به عشق او نشسته و ایستاده بودند، صحبت کرد. در سالن جای خالی دیده نمی‌شد. گوشه گوشه سالن دانشجویان و علاقه‌مندان به شخصیت استاد کدکنی آمده بودند تا بدون هیچ واسطه‌ای چشم در چشم وی بدوزند و صحبت‌هایش را بنوشند! 

روش تدریس من همین است

شفیعی کدکنی تصور نمی‌کرد با چنین جمعیتی در دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد روبه‌رو شود. با ورود او به سالن جمعیت به احترامش ایستاد و دقایقی بی وقفه استاد را تشویق کرد . شفیعی کدکنی با چهره‌ای که همواره همراه با لبخند و متانت خاصی است از دانشجویان تشکر کرد و در جایگاه نشست. 

این شاعر، محقق و پژوهشگر در ابتدا بعد از خوش و بش با دانشجویان و دیدن کلیپی که از اولین کلاس درس او در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، بعد از درگذشت «مظاهر مصفا» دوست و یارش، نشان داده شد، برای تأکید باز هم از مظاهر مصفا، بزرگی و علم او برای جمع حاضر صحبت کوتاهی کرد. او مانند همان روزی که از او در کلاس درسش می‌گفت و اشک می‌ریخت، دیروز هم چشمانش نمناک شد. 

شفیعی کدکنی با یادی از مظاهر مصفا در خصوص او گفت: مصفا کم می‌نوشت اما با نثر دل‌انگیزی می‌نوشت و مجموع آن چه نوشته است نشان می‌دهد او یکی از نمونه‌های برجسته نثر زبان فارسی در زبان ماست.

بعد از صحبت‌های اولیه استاد، دکتر محمدجعفر یاحقی استاد دانشگاه فردوسی مشهدگفت: همه ما شناخت کمی‌ از مظاهر مصفا داریم و چه خوب است استاد همان طور که در مورد اخوان ثالث و حالات و احوالات این شاعر کتاب «حالات و احوالات م. امید» را نوشته است با توجه با مجالستی که با مظاهر مصفا داشته‌اند، در حالات و مقامات این شاعر و پژوهشگر هم اثری بنویسند تا ما با او آشنا شویم و قدر این مرد بزرگ را بدانیم.

دوباره چشم‌ها به سمت دکتر شفیعی کدکنی گشت و سؤال همه این بود که دکتر بعد از سال‌ها حالا که قرار است صحبت کند، از چه چیزی خواهد گفت: «من اهل سخنرانی نیستم. اما اگر نتیجه چنین جلساتی این باشد که بتوانم حتی در چند جمله از بزرگانی مانند مظاهر مصفا برای نسل امروز که شاید کمتر او را بشناسد، بگویم دستاورد خوبی است.»

کدکنی ادامه داد: «عرض خاصی ندارم چون تصور نمی‌کردم به چنین مجلس با شکوه و ارزشمندی حاضر شوم، فکر می‌کردم قرار است به اتاق کوچکی بروم و میان جمعی چند نفره از دانشجویان مقطع دکترای ادبیات، حاضر شوم تا برای بعضی سؤالات، مختصر پاسخی داشته باشم. در کلاس هم روش تدریس من همین است. ابتدای سال کتاب‌های معینی را تعیین می‌کنم که دانشجویان باید بخوانند و به آن‌ها می‌گویم در طول مدت درس می‌توانند سؤالاتشان را از این کتاب‌ها و از هر چه دلشان می‌خواهد، بپرسند تا شاید من پاسخی برای آن‌ها داشته باشم. من نمی‌گویم علامه دهرم اما همه عمرم را کتاب ورق زده‌ام به خصوص کتاب‌هایی با موضوع فرهنگ ایرانی و ادبیات فارسی. در دانشگاه پرینستون و هاروارد هم روش درس من همین بود.»

وی با گفتن این جمله  که « می‌توانید سؤالاتتان را بپرسید تا اگر پاسخی دانستم، به آن‌ها بدهم» خیال همه را راحت کرد که قرار است در این نشست  با صحبت‌هایش میزبان دانشجویان ادبیات شود.

عرفان چیست به روایت شفیعی کدکنی

سوالات دانشجویان حول دو محور عرفان و شعر معاصر بود. این را دکتر زرقانی بعد از دیدن کاغذهای سؤالات گفت و از جمع حاضر خواست مشخص کنند که استاد در مورد عرفان صحبت کنند یا شعر معاصر. دانشجویان با صدای بلند کلمه عرفان را بر زبان آوردند گویا گفته‌های استاد در کتاب «زبان شعر در نثر صوفیه» به مذاق بسیاری خوش آمده بود و حالا می‌خواستند آن نوشته‌ها را از زبان استاد هم بشنوند. سؤال جمع حاضر از استاد شفیعی کدکنی این بود: «تعریف شما به طور مشخص از عرفان چیست؟»

استاد بسیار مجمل و شیوا به این پرسش، پاسخ داد: «تعاریف زیادی از عرفان و تصوف در میراث ما به صورت مکتوب باقی مانده است که بسیاری از این تعاریف و روایت‌ها در کتاب مهم و ارزشمند حلیه العلماء آورده شده است در این کتاب نویسنده بیش از هزاران تعریف از عرفان و تصوف ارایه کرده است. این تعاریف‌ متعدد نشان می‌دهد هیچ کس نمی‌تواند در مورد خداوند به طور علمی‌صحبت کند. از آغاز روزی که انسان خلق شد تا آخرین روز زندگی آخرین انسان همواره دو پرسش اساسی مطرح است که خدا چیست و زیبایی چیست؟ در فاصله بین این دو پرسش، پرسش‌های متعدد دیگری هم مطرح خواهد شد . کسانی هستند و خواهند بود که تلاش کرده اند به این سؤالات پرسش‌هایی بدهند این افراد معمولاً نماینده‌هایی از ادیان بشری بوده اند اما از آن جا که معرفت نسبت به خدا، معرفت علمی‌نیست و انسان زیبایی را درک می‌کند اما نمی‌تواند علمی‌ به این سؤالات پاسخ دهد بنابراین همه پاسخ‌هایی که تاکنون به این سؤالات داده شده علمی‌ نیست، بلکه اقناعی است.»

اما پاسخ اقناعی شفیعی کدکنی به پرسش عرفان و تصوف این بود:« عرفان از نظر من نگاه هنری و جمال شناسانه نسبت به تجربه دینی و الهی ادیان است . از نظر من بین عرفان و تصوف تفاوتی وجود ندارد و هر دو یکی است. این پاسخ حاصل تأملات شخصی و مطالعات من است و تا کنون در جایی نخوانده‌ام. شاید این پاسخ برای بعضی اقناع کننده باشد اما پاسخی نیست که بتواند همه بشریت را راضی کند.به نظر من همه ادیان ناشناخته و شناخته شده در باب نگاهی که به هستی از منظر دین خودشان داشته اند، دو چشم انداز دارند.این افراد یا نگاه جمال شناسانه به دین داشته اند که همان عارفان هستند و یا خواسته‌اند از دین منتفع شوند.»

وی در ادامه صحبت‌هایش به درک جمال شناسانه هم اشاره کرد. او گفت: اگر تذکره الاولیاء عطار را بخوانیم، می‌بینیم او قریب به صدنفر را به عنوان مصادیق عارف نقل می‌کند که مطمئناً درک زیبایی و تجربه زیبا شناسانه آن‌ها از دین یکسان نیست مثلا تلقی جمال شناسانه در بایزید بسطامی، خرقانی و حلاج با عرفانی که در ابوسعید ابوالخیر وجود دارد متفاوت است. بارقه‌های عرفان در قرون اولیه هجری شمسی با قرن‌های بعدی کاملا متفاوت است اگرچه هر دو عارف اند اما درک جمال شناسانه آن‌ها یکسان نیست مثل برخوردی که دو نفر از دیدن یک گل دارند یک نفر چند دقیقه گل را نگاه می‌کند و از آن لذت می‌برد و دیگری ممکن است ساعتها مسحور زیبایی همان گل شود . بنابراین تجربه و درک زیبایی و جمال در افراد یکسان نیست و نسبی است از این رو نمی‌توان برای خدا و زیبایی تعریفی ارایه کرد که جنبه علمی‌داشته باشد. هر کس تعریف علمی‌در خصوص خدا و درک زیبایی ارایه کرده یا شیاد است یا ساده دل چون عرفان قلمرو اثبات علمی‌نیست بلکه قلمرو اقناع است و گاهی اقناع بسیار قوی تر از اثبات علمی‌بر افراد تاثیر می‌گذارد. »

پاسخ استاد با تشویق ممتد و مکرر دانشجویان مواجه شد. سوال بعدی باز هم در خصوص عرفان بود. دانشجویان پرسیده بودند: «کار کرد عرفان در قرن حاضر چیست و آیا انسان قرون آینده به خدا نیازی دارد؟» 

استاد شفیعی کدکنی پاسخ داد: « نمی‌دانم آیا بشر به مرحله‌ای می‌رسد که بتواند خدا را از زندگی حذف کند، جز خدا کسی پاسخ این پرسش را نمی‌داند. یعنی آیا انسان قرن ۲۲ و ۲۳ بی نیاز از خدا می‌شود؟

شواهد زندگی امروز نشان می‌دهد بسیاری از انسان‌ها خدا را قبول ندارند و نمی‌توان گفت مساله خدا برای همه ضروری است اما برای من دشوار است تصور کنم انسان به جایی برسد که بخواهد خدا را به طور قطع به یقین از ذهن اش حذف کند و یا انسان‌ها بخواهند خارج از تعاریف ادیان با هم توافق کنند که چیزی به نام خدا مطلقاً وجود ندارد البته منظور من این جا خدای ادیان نیست. »

شفیعی کدکنی به ۶۵ سال پیش برگشت

در ادامه این نشست دکتر یا حقی از استاد شفیعی کدکنی خواست با توجه به اینکه ایشان ، ۶۵ سال پیش دانشجوی ادبیات این دانشکده بودند خاطره‌ای از این دانشگاه را نقل کنند. استاد از اولین روز دانشجویی اش چنین گفت: « من اصلاً به دبستان و دبیرستان نرفتم. آرزو داشتم کیف داشتم و مثل همه به مدرسه بروم اما مقدمات را در منزل خواندم و بعد در کلاس‌های طبلگی حاضر شدم و بسیار جدی هم خواندم. بنابراین خیلی دیر به فکر دانشگاه رفتن افتادم اما دروس طلبگی را پیش مطالعه می‌کردم و مثلاً وقتی در محضر درس آیت الله میلانی ظاهر شدم می‌دانستم چه می‌گوید. فکر مدرک گرفتن نبودم. وقتی در کنکور شرکت کردم ۲۳ سالم بود. روز اول که رفتم دانشگاه دیدم شاگرد اولم. برای من این مسأله طبیعی بود چون مقالاتی که من طلبه بودم در روزنامه خراسان آن‌ها را به دانشجویان دانشکده ادبیات رفرنس می‌دادند. بنابریان برای من طبیعی بود اما مردی عظیم الشأن در فرهنگ ملی و خراسان و دانشگاه یعنی مرحوم استاد دکتر علی اکبر فیاض، وقتی که اعلام شد من شاگرد اول شدم، حکم کارمندی حقوق بگیر ماهانه برای من گرفت که کتاب‌های عربی دانشکده عربی دانشکده ادبیات را کاتالوگ کنم که این مسأله برای من خیلی ارزشمند بود . دکتر فیاض با این کارش حق بزرگی بر گردن من دارد و لطف بزرگی به من کرد و  مرا در جهتی که داشتم، تقویت کرد چون بودن من در کتابخانه باعث شد مطالعات من وسیع تر شود و این برای من خاطره‌ای عزیز و سازنده است. من هیچ وقت لطف شادروان دکتر علی اکبر فیاض را فراموش نمی‌کنم و کاش دانشکده ادبیات تندیسی از ایشان بسازد و آن را را در وروردی دانشکده نصب کند تا دانشجویان ایشان را بشناسد و قدر زحماتش را بدانند.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.