روشنفکران و مواجهه آن‌ها با انقلاب اسلامی از مسائلی است که رهبر انقلاب از همان سال‌های ابتدایی پس از پیروزی انقلاب، عدم همراهی آن‌ها را به‌واسطه تولد بیمارگونه روشنفکری در دوران مشروطه می‌داند.

افول روشنفکری، از غرب زدگی تا سلبریتی زدگی

نقوی، فاطمی‌نژاد/

 روشنفکران و مواجهه آن‌ها با انقلاب اسلامی از مسائلی است که رهبر انقلاب از همان سال‌های ابتدایی پس از پیروزی انقلاب، عدم همراهی آن‌ها را به‌واسطه تولد بیمارگونه روشنفکری در دوران مشروطه می‌داند. به تعبیر ایشان روشنفکری در ایران «بیمار»، «وابسته» و «بی‌ایمان» متولد شد. استفاده از این واژگان که روشنفکری از اول در ایران حرکتی «انحرافی»، «وابسته» و «نه در خط ترقی و تعالی ایران» بوده، گزاره‌ای است که شهید سیدمرتضی آوینی نیز بر آن تأکید داشت که «خاستگاه جنبش روشنفکری در ایران نسبتی با انقلاب اسلامی نداشت». مسائلی که با شهادت سردار قاسم سلیمانی به وجود آمد و انفعال و واکنش‌های ضد و نقیض آن سبب شد حول مسئله روشنفکران به سراغ دکتر مجید سلیمانی ساسانی، پژوهشگر و مدرس فرهنگ و ارتباطات برویم و با ایشان گفت‌وگو کنیم. دکتر سلیمانی اعتقاد دارد در درجه اول باید تعریفمان از روشنفکری مشخص باشد تا بتوان در ادامه گذشته تاریخی روشنفکران با جمهوری اسلامی را مورد واکاوی قرار داد. مجید سلیمانی ضمن تأیید گزاره شهید آوینی در مورد مواجهه روشنفکران با انقلاب می‌گوید: اگر روشنفکری در قالب کنشگری مطرح شود، یک گفتمان است و از این وجه گفتمانی، روشنفکران با انقلاب اسلامی رابطه برقرار نکردند.

در گفتمان رهبر انقلاب تولد روشنفکری و مسئله «انتلکتوئل» در فرانسه به ‌واسطه طرد مذهب کلیسایی سیاه خشن و خرافی مسیحیت قرون وسطا بود. مذهبی که دانشمند را می‌کشت و مخترع را محاکمه می‌کرد، ولی زایش کورکورانه روشنفکری در ایران مبارزه با اسلام را به تبع مبارزه با دین خرافی مسیحیت دنبال کرد. دکتر سید مجید سلیمانی تفاوت روشنفکری حال حاضر ایرانی با جهانی را نیز به تبع همین نگاه این‌گونه تفسیر می‌کند: روشفکران فعلی جهان، منتقدان برجسته نظام جهانی هستند ولی در ایران دقیقاً برعکس است. روی کلمه طبقه دقت کنید، «طبقه» ‌ای که با عنوان روشنفکری در ایران شکل گرفته عملاً حامی نظام جهانی به رهبری آمریکاست. وضعیت فعلی روشنفکران و اینکه در برابر حوادث نه براساس دلایل منطقی بلکه بر اساس علایق سیاسی زودگذر خود تصمیم‌گیری می‌کنند به همین دلیل است که جریان روشنفکری در ایران از عالم نیز جدا افتاده است. ما انتظار نداریم جریان روشنفکری رابطه دوستانه‌ای با حکومت‌ها داشته باشد، اما باید از یک آزادگی برخوردار باشد که این آزادگی حداقلی نیز در این‌ها دیده‌ نمی‌شود.

تأکید دکتر سلیمانی به همراهی این جریان با نظام سرمایه‌داری را شاید به تعبیر رهبر انقلاب بتوان در عدم مبارزه حقیقی روشنفکران در قضیه ۲۸ مرداد نیز دید. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بدترین کار ممکن در مجموعه روشنفکری ایرانیان را کناره‌گیری آن‌ها در دوره ۱۵ ساله نهضت اسلامی پس از ۱۵ خرداد خونین معرفی می‌کند. دکتر مجید سلیمانی ساسانی موضع گیری نظام اسلامی را با نظام سرمایه داری در موضع‌گیری روشنفکران دخیل می‌داند: علت اصلی این است که خاستگاه انقلاب اسلامی علیه نظام سرمایه داری قرار دارد و روشنفکر اگر بخواهد خودش را تعریف کند باید در موضع انتقاد قرار گیرد و به همین دلیل عملاً حرف او شنیده نخواهد شد، چرا که در این قضیه باید با حکومت همصدایی کند. این بحران اصلی روشنفکران در ایران است که در کشوری به اسم ایران قرار دارند که رهبری حلقه تضعیف کننده نظام جهانی را دنبال می‌کند و او نسبت خودش با نظام سرمایه داری را مشخص نکرده است. بحران دوم روشنفکران این است که نمی‌توانند برخی نسبت‌های خودشان را با حکومت دینی فهم کنند.

مواجهه روشنفکران با مسائل اخیر در دیدگاه دکتر سلیمانی متأثر از شبکه‌های اجتماعی است که سازه گفتمانی روشنفکران تحت تأثیر این شبکه سبب افول آن‌ها شده که اتفاقات این روزها مصداق کامل آن است. دکتر مجید سلیمانی این قضیه را این‌گونه تشریح می‌کند: قاعدتاً گفتار روشنفکری نمی‌تواند یک گفتار عرفی شده مثل سلبریتی‌ها قرار گیرد ولی عملاً حرف هایشان جز از دهان سلبریتی‌ها شنیده نمی‌شود. سعید حجاریان چند سال قبل گفته بود ما باید حرف‌هایمان را از دهان سلبریتی‌ها بزنیم. این یک عقب‌گرد برای یک جریان سیاسی و روشنفکری است. ضمن اینکه نباید فراموش کرد سلبریتی‌گری یکسری عواید اقتصادی دارد؛ شاید مهم‌ترین آن‌ها این است که باید روابط متقابلی با نظام سرمایه داری وجود داشته باشد، چرا که این دو بدون همدیگر نمی‌توانند حیاتی داشته باشند. اینجا اساساً با اهداف یک کنشگر که به عنوان روشنفکر خودش را مطرح می‌کند در تضاد قرار می‌گیرد. روشنفکر در حقیقت باید سویه انتقادی داشته باشد ولی در این چرخه عملاً حرف‌هایش رنگ و بویی از همین نظام می‌گیرد و در آن ساختار ادغام می‌شود.

ظهور و بروز بیمارگونه روشنفکری و پیچیدگی‌های برون رفت آن از وضعیت فعلی به‌واسطه سرعت ارتباطات و تحولات مسئله‌ای نیست که به این راحتی‌ها میسر باشد. دکتر سلیمانی تقریباً آن را غیرممکن می‌داند که تنها با سیاست‌گذاری در عرصه رسانه‌ای می‌توان کمی آن را سامان داد. این پژوهشگر و مدرس فرهنگ و رسانه در این باره می‌گوید: ما وارد عرصه رسانه‌های اجتماعی شده‌ایم که بخشی از آن همین سلبریتی‌گری است. البته به نظرم امکان سیاست‌گذاری فرهنگ و رسانه وجود دارد. ما باید به این امکان فکر کنیم. البته شیوه سیاست‌گذاری نیز عوض شده است. اینکه ما چگونه از طریق یک گفتمان به اسم گفتمان سیاسی این کار را انجام دهیم نیازمند زمان است. در این چند سال اخیر موجی علیه سلبریتی‌گری به‌وجود آمده ولی به رغم شواهد فریب‌های سلبریتی‌ها و تناقضات آن‌ها باز هم نمی‌توان به سادگی از تأثیرات آن‌ها کم کنیم.

توجه به تناقضات در کنش‌ها و موضع‌گیری‌ها مسئله دیگری است که دکتر سلیمانی اعتقاد دارد با اصلاح آن‌ها شاید بتوان عقب‌افتادگی گفتمان‌های ایدئولوژیک را در سرعت تحولات ارتباطاتی حل و فصل کرد. او در این باره ادامه می‌دهد: عصر رسانه‌های اجتماعی بسیاری از نظریه های قبلی را کنار گذاشته یا دچار تطور کرده است. این‌قدر سرعت تحولات در جهان زیاد شده که هر گفتار و گفتمانی که سویه‌های ایدئولوژیک داشته عقب افتاده است. اگر ما حرف شنیدنی داشته باشیم به شرطی که جهان امروز را بشناسیم، این حرف ما فرصت شنیده شدن خواهد داشت. حرف ما در این چند روز اخیر -که کشور ما می‌تواند روی پای خودش بایستد و از استقلال خودش- دفاع کند- با شهادت حاج قاسم شنیده شد. گستره عظیمی از توافق بین آحاد ملت از این گفتمان با شهادت حاج قاسم به‌وجود آمد و توافق جمعی بین ملت و شواهد آماری کلان داده‌ها و نظرسنجی‌ها نشان داد چطور مردم به صحنه آمدند.

در گفتمان رهبر انقلاب عدم انجذاب روشنفکران به جمهوری اسلامی به‌واسطه نقص ایده و فکر و اندیشه انقلاب نبود بلکه می‌توان آن را حتی در حالت خاص پذیرنده یعنی روشنفکران مثل تأکید اسلام بر مسئولیت‌های اجتماعی و حتی تکالیف فردی نیز دنبال کرد. به تعبیر رهبری عده‌ای می‌خواستند هم با مردم باشند و هم «بدمستی» کنند، هم با مردم باشند و در عین حال دیده شوند و شهرت طلبی کنند که اسلام و انقلاب ظرفی برای این کارها نبود. دکتر سلیمانی توجه به بحران‌های روشنفکری در ایران را نیز در ادامه همین دیدگاه این‌گونه تفسیر می‌کند: می‌توان به سویه‌های الهیاتی عدم انجذاب روشنفکران نیز فکر کرد چرا که شاید با تفسیر اجتماعی  و فرهنگی همه مسائل قابل هضم نباشد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.