سهم هنرمند از زندگی آدم‌ها، لحظات مغتنم یگانگی روح و جسم است...؛ وقتی بی‌اختیار دستت را روی قلبت می‌گذاری یا به پیشانی‌ات نزدیک می‌کنی و یا با انگشتانت ضرب‌آهنگ صدای نت را همراهی می‌کنی.

مرگِ شاعر، پایانِ بخشی از خوشی‌های جهان است

در حقیقت سهم شاعر را به حساب زندگی‌ات می‌ریزی؛ سهمی که در جهان تو مجهول است، نه احصا و نه ابتیاع می‌شود، نه در شماره می‌آید و نه نقدا محاسبه می‌شود، اما جریان دارد: مثل زمان، مثل هوا، مثل زندگی که نزدیک توست و تو فکر می‌کنی باید باشد...

شاعر که بمیرد، صدایی از جهان کم می‌شود و رازهایی پنهان می‌ماند و حرف‌هایی نگفته؛ مرگِ شاعر پایانِ بخشی از خوشی‌های جهان است...

شاعری که بین آهن‌پاره‌های ابزارِ زیست در جهانِ مدرن له شد، بخشی از خاطرات شما بود؛ ملایم و طناز، آرام و امن، مالک لبخند اولِ پیش از سلام و تبسم آخرِ پیش از وداع، صلح‌بان و آشتی‌جو، نازک و ظریف و راه‌گشا و چاره‌گر.

از افشین یداللهی، جز نیکی نشنیدم و ندیدم، از شاعری رفته‌رفته به ضرورتِ تصنیف و ترانه در حیات بشر امروز پی برد و در علم عروض و ایقاع مجرب شد؛ تلفیق و آراستن کلام و چاشنی عرفانی کم‌رنگ در ترانه‌های معنوی -نه‌چندان که پیچیده و عامه‌گریز باشد- و غنای تغزل و حماسه در وطنیات و جوشِ عاطفه در عاشقانه‌ها.

معلم و مربی و مدیر و مرجع جوانان جویای ترانه و تصنیف بود و امین، خانه‌ ترانه و دوست من در میدانی که آشفته و پررهرو بود، فانوسی که اطراف و اطرافیانش را به نظر می‌آورد و روحِ پذیرنده‌ای که سبک بود و سبکبار.

حفره‌ها بیشتر به چشم می‌آیند و شاعران در نبودن چشم‌گیرترند...

* ۲۵ اسفند، سومین سالگرد درگذشت افشین یداللهی است

منبع: خبر آنلاین

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.