۲۳ فروردین ۱۳۹۹ - ۱۱:۲۵
کد خبر: 700190

این روزها سخت می‌گذرد. به نظرم حتی به آن‌هایی که می‌خواهند خودشان را قوی نشان بدهند و به دیگران هم روحیه بدهند سخت می‌گذرد. اصلاً وقتی پای اجبار در کار و رفتاری به میان می‌آید، تمایل آدم به انجام آن کار و رفتار کم می‌شود. حالا ماجرای ماست که اجبار در خانه ماندن برای همه ما نوشته شده است.

بعضی‌ها البته انگار شامل این اجبار نیستند و این توافق جمعی جهانی را نادیده می‌گیرند. باز این افراد هم دو گروه می‌شوند.

آن‌هایی که نان خانواده را روزانه درمی‌آورند و اگر یک روز سر گذر نروند یا اگر به مغازه اجاره‌ای خودشان نروند، چرخ زندگیشان نمی‌چرخد. اما گروهی هم هستند که دستشان به دهنشان که می‌رسد هیچ، تا پشت سرشان هم می‌رسد اما باز بیرون می‌آیند و لابد توجیهی برای بیرون آمدن خودشان دارند. چیزی که بین این دو گروه مشترک است این است که بالاخره از چهار دیواری خانه بیرون می‌زنند. اما در شهرها گروهی هستند که این روزها به هیچ عنوان بیرون نمی‌آیند و کسی هم به دیدن آن‌ها نمی‌رود. وقتی به خودم فکر می‌کنم می‌بینم در این بیش از یک ماه بالاخره برای خرید مایحتاج تا سر کوچه رفته‌ام و آسمان را دیده‌ام، اما فکرش را بکنید بچه‌ها و بزرگ‌ترهایی که در مراکز خیریه نگهداری می‌شوند الان بیش از یک ماه است که بیرون نیامده‌اند. خیلی از این بچه‌ها یا پدر و مادری ندارند و یا اگر دارند پدر و مادر مؤثری ندارند که اگر داشتند، کار بچه‌های بی‌گناه به مراکز خیریه نمی‌کشید. این جور بچه‌ها همه امیدشان شرکت در برنامه‌هایی است که خیران برای آن‌ها تدارک می‌بینند. غیر از شرکت در این برنامه‌ها و یا شرکت در برنامه‌هایی که مرکزی که در آن نگهداری می‌شوند برای آن‌ها تدارک می‌بینند، دلخوشی دیگر این بچه‌ها سر زدن‌های مردم خیّر و نوعدوست به این بچه‌هاست که آن هم این روزها تعطیل شده است. آدم‌هایی هستند که به طور مرتب به این مراکز سر می‌زنند و حالا نمی‌توانند میهمان این مراکز شوند تا لبخندی بر لب بچه‌ها و آدم‌هایی بنشانند که در مراکز نگهداری از بچه‌های بی‌سرپرست و یا بد سرپرست نگهداری می‌شوند. دعا می‌کنم این دلتنگی دوطرفه زودتر تمام و در مراکز دوباره برای بیرون آمدن بچه‌ها و برای بازدیدهای آدم‌های مهربان باز شود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.