امروز و فردا، متقاضیان کنکور کارشناسی ارشد برای رسیدن به رؤیا و هدف تحصیلی‌شان، تهدید کرونا را به جان می‌خرند و پشت صندلی‌های آزمون می‌نشینند تا در چند ساعت، آینده‌شان را دستخوش تغییر کنند.

دانشگاه، بنگاه رؤیافروشی!

قدس آنلاین: امروز و فردا، متقاضیان کنکور کارشناسی ارشد برای رسیدن به رؤیا و هدف تحصیلی‌شان، تهدید کرونا را به جان می‌خرند و پشت صندلی‌های آزمون می‌نشینند تا در چند ساعت، آینده‌شان را دستخوش تغییر کنند. مستند «مغزهای یخ‌زده» که این روزها در سامانه پخش عماریار، عرضه اینترنتی می‌شود اما حرف دیگری دارد و سازندگانش معتقدند دانشگاه، یک بنگاه رؤیافروشی برای دانشجویان است. این مستند با موضوع بررسی مشکلات نظام دانشگاهی به کارگردانی «محمد مختوای» و تهیه‌کنندگی «رضا مسعودی» در سال ۹۸ در مدرسه اندیشه و هنر (ماه) تهیه و تولید شده است. گفتمان اصلی این مستند، به موضوع رابطه دانشگاه با مسائل اصلی جامعه اختصاص دارد و کیفیت این رابطه و علل وضعیت موجود نظام دانشگاهی را بررسی می‌کند. مستند «مغزهای یخ‌زده» مقایسه نسبتاً جامعی بین مفهوم و جایگاه دانشگاه در ایران با آنچه در آمریکاست انجام می‌دهد. کارگردان این مستند یک جوان ۲۵ ساله است که ترم آخر رشته علوم سیاسی را می‌گذراند، درحالی که ترم ششم رشته مهندسی مکانیک، تصمیم به تغییر رشته می‌گیرد، ولی آنچه از ورود به رشته‌های علوم انسانی را متصور بوده، نیافته است و بخشی از آن در مستندش نشان داده می‌شود. «مغزهای یخ زده» نخستین ساخته این کارگردان جوان است. او دوره‌های آموزشی ساخت مستند را در مدرسه عمار گذرانده و معتقد است: عمار به مستندسازان جوان اعتماد کرد و به آن‌ها فضای کار داد. مشروح گفت و گوی ما با «محمد مختوای» را در ادامه می‌خوانید.

چرا در این مستند به نقد و حتی نفی دانشگاه پرداختید؟

مستندهایی که به دیده نقد ساخته می‌شوند زیاد است؛ مثلاً نقد به مباحث روز؛ از مسکن و برجام گرفته تا تحریم‌ها و عملکرد دولت‌ها. مستند «مغزهای یخ زده» به مسائل بنیادی‌تر و ریشه‌ای‌تر می‌پردازد که در کمتر مستندی به آن‌ها پرداخته شده است. یکی از اصلی‌ترین موضوعات که مشکلات ریشه‌ای کشور در  آن نهفته، دانشگاه‌ها هستند و مستندهای کمی در این باره ساخته شده است. آنچه ما در مستند به آن پرداختیم بی‌ربط بودن دانشگاه به مشکلات جامعه و حکومت بود. می‌خواستیم در این مستند به ناکارآمدی رشته‌های علوم انسانی بپردازیم. به‌هرحال دانش‌آموختگان رشته‌های علوم انسانی باید مشکلات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه را بررسی کنند. یکی از رشته‌های مورد مثال در این مستند، علوم سیاسی بود، چون عامه مردم با نتایج این رشته همچون مسئله تحریم، برجام و روابط بین‌الملل مواجه هستند.

جدایی دانشگاه از جامعه، موضوعی بوده که سال‌ها مطرح شده؛ شما از چه منظری به این موضوع در مستند پرداخته‌اید که حرف تازه‌ای داشته باشد؟

مخاطب مستند ما دانشجویان جدیدالورود و پشت کنکوری‌هایی هستند که دارند به آن‌ها رؤیا می‌فروشند. ما قرار نبود در این مستند سخنرانی کنیم یا داستان بگوییم. مستند، ترکیبی از اطلاعات و جذابیت است که مخاطب ما در مدت کوتاهی باید این مسئله برایش روشن می‌شد که خوشبختانه بازخوردهای خوبی از پخش آن گرفتیم.

الان بیشترین درصد بیکاری را دانش‌آموختگان رشته‌های علوم انسانی دارند و در حوزه‌های غیرمرتبط هم مشغول به کار هستند؛ در این مستند چقدر به این ماجرا پرداختید؟

بخش عمده‌ای از این مشکل به اقتصاد سیاسی دانشگاه‌ها برمی‌گردد. ما به این تعداد بالا دانشجوی علوم انسانی نیاز نداریم، چون دانش آموختگان این رشته‌ها برخلاف رشته‌های فنی و پزشکی معمولاً در حوزه‌های خصوصی مشغول به کار نمی‌شوند. دانش‌آموختگان رشته‌های علوم انسانی عموماً در حوزه‌های دولتی و حکومتی مشغول به کار می‌شوند. مثلاً ورودی دانشجویان رشته‌های علوم انسانی در دانشگاه‌های آمریکا بسیار کم است چون کارشان تحلیل و بررسی است و به همین دلیل گزینشی‌تر برخورد می‌کنند، ولی در کشور ما به‌خاطر درآمدزایی دانشگاه و اضافه کردن صندلی‌های بیشتر، دانشجویان علوم انسانی بسیار زیاد هستند. رهبر انقلاب هم یک‌بار درباره این ماجرا تذکر دادند و گفتند به این همه دانشجوی علوم انسانی نیاز نیست. ضمن اینکه ورودی‌های رشته‌های علوم انسانی از دانش آموزان معدل پایین مدارس است که جزو اشکالات نظام آموزشی است. معمولاً در دبیرستان‌ها، کسانی را که از نظر درسی موفق‌تر هستند به سمت علوم تجربی و علوم ریاضی سوق می‌دهند و بقیه را به سمت علوم انسانی هدایت می‌کنند، در حالی‌که ماجرا باید عکس این باشد. بااستعدادترین بچه‌ها باید در رشته‌های علوم انسانی درس بخوانند. از سوی دیگر گزینش بچه‌های باهوش در علوم انسانی دشوار است، چون شاخص اندازه‌گیری مشخصی همچون المپیاد در رشته‌های پایه وجود ندارد. به یاد دارم که مشاور تحصیلی من در دبیرستان می‌گفت اگر درس‌ات خوب است برو رشته ریاضی یا تجربی و اگر معدلت پایین است برو رشته انسانی.

جالب اینکه مناصب و مدیریت‌ها در رشته‌های علوم انسانی به دست دانش‌آموختگان رشته‌های فنی و پزشکی است.

همین‌طور است، به همین دلیل مدیران فرهنگی ما مدیران تکنسینی می‌شوند. فرق کسی که علوم انسانی خوانده و کسی که علوم فنی خوانده در نوع بینش و نگاه به تصمیم‌های مدیریتی است. از اول انقلاب هم چنین مشکلی وجود داشت و کسانی مناصب فرهنگی را گرفته‌اند که علوم پزشکی و فنی خوانده‌اند. دانشگاه در کشور ما به‌ویژه برای رشته‌های علوم انسانی اصلاً به مشکلات حاکمیت فکر نمی‌کند، در حالی‌که  یکی از دلایل برپایی رشته‌های علوم انسانی در دانشگاه‌های کل دنیا این است که برای جامعه تولید فکر و ایده داشته باشند. در کتاب‌های درسی دانشگاهی رشته علوم سیاسی، منبعی برای بررسی وضعیت پس از انقلاب اسلامی وجود ندارد، در حالی‌که باید مشکلات جامعه امروز مورد بررسی قرار گیرد. دانشگاه مسیر خودش را می‌رود و جامعه، مسیر خودش را. حتی به زبان مشترکی هم نرسیده اند.

در مستند، راه حلی برای ارتباط جامعه و دانشگاه داده نمی‌شود، آیا فقط طرح مسئله برایتان اهمیت داشت؟

البته راه حل‌هایی را در مستند گنجانده‌ایم؛ مثلاً دکتر مهدی گلشنی وقتی نقد می‌کند، راه حل هم می‌دهد. در بخش‌هایی از مستند می‌گوییم اقتصاد سیاسی دانشگاه باید تغییر کند. ما طرح مسئله کردیم که دانشگاه، مشکلی از جامعه را حل بکند یا نکند به پول می‌رسد و این روش اشتباهی است. در حالی‌که کسب درآمد دانشگاه نباید از دانشجو باشد بلکه باید از حل مسئله و فاند گرفتن باشد. با توجه به محدودیت زمانی که در مستند داشتیم، مسائل را اولویت‌بندی کردیم و گفتیم اگر هم طرح مسئله کنیم و هم راهکار ارائه دهیم، ممکن است موضوع نیمه تمام بماند، بنابراین اولویت نخست ما طرح مسئله بود و سپس ارائه راهکار کلی. امیدوارم در مستندهای بعدی که می‌سازیم به صورت جزئی‌تر به بررسی راهکارها و طرح مسائل بپردازیم. در مدرسه عمار برای پرداختن به رشته‌های دیگر و تولید علم در دانشگاه، پروپوزال می‌نویسیم که امیدواریم به مرحله ساخت برسد.

چرا تنوع و تکثر دیدگاه‌های کارشناسان و استادان دانشگاه در این مستند وجود نداشت و نگاه سیاسی یک طیف مطرح شد؟

قرار بود در این مستند به ریشه‌یابی مشکلات بپردازیم. مثلاً ما از سوی مدرسه عمار به آقای صادق زیباکلام درخواست گفت‌وگو دادیم با اینکه دو نگاه متفاوت سیاسی داریم، ولی ایشان قبول نکردند. ضمن اینکه ما در عرصه پژوهشی، مصاحبه‌های شفاهی داشتیم. تحقیقات ما از آذر ۹۷ آغاز شد ولی روند تولید و پخش به اکنون رسید. ممکن است نگاه‌های سیاسی متفاوت باشد، اما در حوزه مشکلات ریشه‌ای دانشگاه‌ها، اشتراک نظر وجود دارد. به دلیل نپذیرفتن عده‌ای از استادان، جمع‌بندی ما به سه کارشناس حاضر در مستند یعنی دکتر مهدی گلشنی، دکتر محمد حسینی و دکتر مهدیار رسید.

چرا سراغ وزرای علوم سابق در دولت‌های مختلف نرفتید؛ به‌هرحال سیاست‌های غلط این افراد موجب گسست بیشتر دانشگاه از جامعه شده است؟

این می‌تواند به عنوان یک پیشنهاد برای ساخت مستندهای بعدی باشد. زمانی که مستند «مغزهای یخ‌زده» را می‌ساختیم جمع‌بندی‌مان این بود که از کارشناسان استفاده کنیم، البته دکتر گلشنی، سال‌ها عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی بودند و مسئولیت داشتند. اگرچه می‌خواستیم در این مستند، کارشناسان و دانشجویان صحبت کنند.

چرا در این مستند دانشگاه‌های ایران را با دانشگاه‌های آمریکا مقایسه کردید و هدف از این قیاس چه بود؟

در پژوهش‌هایمان به این رسیدیم که دانشگاه‌ها در آمریکا به شدت حاکمیتی هستند و باید مشکلات جامعه و نظام حکمرانی را حل کنند تا فاند بگیرند. دانشگاه‌های آنجا اگر مشکلات را حل نکنند، پولی به آن‌ها نمی‌رسد و اقتصاد سیاسی آن‌ها حکم می‌کند مشکلی را حل کنند. آنجا برای گزینش، شیوه کنکور سراسری ندارند و برایشان مؤثر بودن دانشجو مهم است، چون درس خواندن در دانشگاه‌های آمریکا به شدت گرانقیمت است، نه مثل دانشگاه‌های کشور ما که هر کسی اراده کند با شهریه پایین می‌تواند درس بخواند. دانشگاه‌های آمریکا کاملاً در خدمت حاکمیت هستند، مثلاً در مورد تحریم‌ها، دانشگاه‌های ایران کاری نکردند، ولی دانشگاه هاروارد، به تنهایی درباره تحریم‌های ایران، چندین برابر دانشگاه‌های ما تولید محتوا داشت.

ساخت چنین مستندهایی می‌تواند در تمایل ورود متقاضیان به مقاطع مختلف تحصیلی دانشگاهی تأثیرگذار باشد و یک متقاضی را وادار به تفکر کند که قرار است چه مشکلی از جامعه را حل کند؟

من که رشته علوم سیاسی خواندم می‌دیدم که چقدر دانشجویان به بررسی و حل مسائل در این حوزه علاقه‌مند بودند اما چنین شرایطی برایشان محقق نشد. البته دلایل دیگری برای حجم بالای متقاضیان ورود به دانشگاه به‌ویژه در مقاطع تحصیلات تکمیلی وجود دارد که یکی از آن‌ها، یافتن شغل بهتر است. وقتی یک دانش آموخته کارشناسی، کار پیدا نمی‌کند در کنکور کارشناسی ارشد و  دکترا شرکت می‌کند. اگرچه تب مدرک‌گرایی هم در جامعه وجود دارد. این مستند با قشری صحبت می‌کند که ذی‌نفع و ذی‌ربط ماجرا هستند. مخاطبان مستند ما، پشت کنکوری‌ها و دانشجویان سال اولی هستند، چون پس از سال اول، دانشجو می‌فهمد سرش کلاه رفته است. مسئولان ما از این مشکلات باخبر هستند و اتفاقاً ادامه این روند اشتباه به نفعشان است، چون پول بیشتری به جیب می‌زنند. مخاطبان این مستند، دانشجویان جدیدالورود هستند تا بدانند قرار نیست دانشگاه چیزی به آن‌ها بدهد یا مشکلی را حل کند.

به‌نظر شما تغییر از پایین محتمل است؟ آیا با آگاهی‌بخشی به دانشجویان، ساختار معیوب آموزش عالی اصلاح می‌شود؟

به‌نظرم تلاش برای تغییر باید از پایین باشد؛ چون مسئولان، ذی‌نفع این ساختار معیوب هستند. دانشجوی جدیدالورود باید با این مشکلات آشنا شود، چون قبل از کنکور به او در باغ سبز نشان می‌دهند که اگر وارد دانشگاه شوی، زندگی ات متحول می‌شود! در حالی‌که وقتی به ترم‌های آخر کارشناسی می‌رسد متوجه می‌شود که اصلاً خبری نیست. صحبت کردن با مسئولی که از سیستم رؤیافروشی دارد منفعت می‌برد، بی‌فایده است چون دارد از فروش این رؤیاها، پول درمی آورد. باید به جوانان بگوییم اگر هدفت پول درآوردن یا کسب موقعیت مالی و اجتماعی است، برو جای دیگری، دانشگاه این‌ها را به تو نمی‌دهد. جالب اینکه یکی از دلایل سازمان سنجش در جوابیه‌اش برای مخالفت در تعویق کنکور سراسری این است که استادان و کارمندان دانشگاه در مضیقه مالی هستند و باید فکری برای آن‌ها شود. اینکه دانشگاه نیست، بنگاه اقتصادی است و دانشجویان مشتریان دائمی آن هستند و اصلاً موضوع تولید علم و حل مسئله در آن مطرح نیست.

یعنی از منظر شما، نظام آموزش عالی ما یک سیستم رؤیافروش است؟

دقیقاً، این سیستم تعارض منافع دارد، یعنی سیستم آموزش عالی، از متقاضی کنکور نفع می‌برد؛ از چنین سیستمی نباید توقع اصلاح کنکور را داشت. از دانشگاهی که از محل شهریه دانشجو، خرج کارکنانش را می‌دهد نباید توقع آموزش عمومی رایگان یا کیفیت آموزش و پژوهش را داشت. دانشگاه یک بنگاه معاملاتی است، رؤیا می‌فروشد و دانشجو هم رؤیا می‌خرد.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.