پیش از آنکه حرم مطهر توسعه پیدا کند، بنایی بیرون از اماکن متبرکه در نزدیکی پایین‌خیابان و محور شرقی شهر مشهد وجود داشت. آرامگاه پیرپالاندوز برای مردم مشهد همیشه محترم بوده ‌است، بی‌آنکه بدانند چرا و به چه دلیل؟ این احترام از نسلی به نسل دیگر منتقل شد و چون درباره‌ شخص دفن شده در این بقعه قدیمی، اطلاعات دقیقی در دست نبود، داستان‌های مختلفی درباره‌اش بر سر زبان‌ها افتاد.

همسایگی شاه خراسان به دو عالم ندهم

 خود من از آن افرادی هستم که داستان دیدار پیرپالاندوز با شیخ بهایی را از زبان بزرگ‌ترهای فامیل شنیده‌ و از ماجرای نظر کیمیای پیرپالاندوز و تبدیل شدن سندان آهنی به طلا، حیرت کرده‌ام. می‌دانم خیلی از شما هم چنین روایت‌هایی را شنیده‌اید. امروزه مزار پیرپالاندوز در شمال شرقی صحن هدایت حرم رضوی قرار دارد و آن را به صورت اساسی بازسازی کرده‌اند و از بیرون هم به آن راه است؛ یعنی باید از سمت ورودی پایین‌خیابان (نواب صفوی) به سوی حرم بیایید سپس اندکی به سمت راست بروید تا به در ورودی بقعه برسید.

 نزدیکی آرامگاه پیرپالاندوز به حرم رضوی و همسایگی‌اش با بارگاه منور امام رضا(ع)، موجب شد از قدیم‌الایام این مکان مورد توجه زائران حضرت ثامن‌الحجج(ع) نیز قرار بگیرد. به همین دلیل در صفحه امروز رواق می‌خواهم از تاریخ این بنا و فرد مدفون در آن که امروزه بخشی از اماکن متبرکه است برایتان بگویم، امیدوارم مرا همراهی کنید.

یک بحث تخصصی و تاریخی

پیش از آنکه بخواهیم درباره فرد مدفون در بقعه پیرپالاندوز نظری بدهیم، ابتدا باید تاریخچه بنا را بررسی کنیم. بنای پیرپالاندوز مربوط به دوره صفویه یا دست‌کم در این دوره بازسازی شده است. براساس اطلاعات مندرج در کتاب «گزارش مکتب شاپور» که در سال 1313ش. به همت زنده‌یاد محمدتقی مدرس رضوی به رشته تحریر درآمد و در متن کتاب، اماکن آن زمان مشهد به صورت مختصر شرح و توضیح داده شده است، در حدود 90 سال پیش، مقبره پیرپالاندوز وضعیت خوبی نداشته ‌است؛ بیشتر کاشی‌های گنبد دو پوسته‌ای آن ریخته بود و با وجود ترمیم داخل بنا، شرایط آن تعریفی نداشت. بر سردر بنا، روی سنگ مرمر سفیدی تاریخ ساخت یا شاید تجدید بنای بقعه را چنین توضیح داده بودند: «فی ایام دوله السلطان الاعظم و الخاقان المعظم حافظ بلاد الله و ناصر عبادالله ابوالمظفر شاه سلطان محمد خدابنده خلدالله مُلکه و سلطانه بسعی و اهتمام بنده درگاه خواجه قنبرعلی بن خواجه حسین سنه 985». این کتیبه کوچک هنوز هم بر سردر بقعه پیرپالاندوز نصب است. می‌دانیم سلطان محمدخدابنده فرزند شاه‌طهماسب یکم، پس از دوران کوتاه سلطنت شاه‌اسماعیل دوم که دورانی پر از خون‌ریزی و هرج و مرج بود، در سال 985ق. به حکومت رسید و تا سال 996ق. که پسرش شاه‌عباس یکم او را از سلطنت خلع کرد، با وجود نابینایی و ناتوانی در اداره امور، اسماً فرمانروا ماند. بنابراین احتمال دارد ساخت بنا از دوران شاه‌طهماسب یا شاه‌اسماعیل دوم شروع شده و در این سال به پایان رسیده باشد.

در واقع خواجه قنبرعلی نام شاه صفوی وقت را روی کتیبه گذاشته ‌است تا بعد برایش مشکلی پیش نیاید. با توجه به این قضیه، احتمالاً فرد مدفون در بقعه باید پیش از سال 985ق. درگذشته ‌باشد. نتیجه‌ای که می‌توان از این موضوع گرفت، آن است که داستان مربوط به دیدار شیخ بهایی با پیرپالاندوز به احتمال خیلی زیاد، دقیق و درست نیست. راویان این داستان، زمان دیدار را عهد شاه‌عباس یکم صفوی می‌دانند و در این دوره فرد مدفون در بقعه پیرپالاندوز، در قید حیات نبوده ‌است.

 اگر قرار باشد این دیدار را واقعی بدانیم باید آن را مربوط به زمانی فرض کنیم که پدر شیخ بهایی؛ عزالدین حسین‌بن عبدالصمد عاملی از سوی شاه‌طهماسب یکم به عنوان شیخ‌الاسلام مشهد تعیین شد و به این شهر آمد یعنی سال970ق. و در این تاریخ هم شیخ بهایی نوجوانی حدوداً 16 ساله بوده و بعید به نظر می‌رسد دیداری با آن مشخصات عرفانی، بین او و فردی که با عنوان پیرپالاندوز در حکایت‌های عامیانه نقل می‌شود، اتفاق افتاده باشد.

گمانه‌زنی درباره پیرپالاندوز

پس فرد مدفون در بقعه پیرپالاندوز که امروزه بنای آن به مجموعه اماکن متبرکه راه یافته، کیست؟ در این باره دو دیدگاه وجود دارد که اثبات هر دو آن‌ها کار ساده‌ای به نظر نمی‌رسد. دیدگاه نخست، شیخ محمد عارف کارندهی (احتمالاً منسوب به روستای کارده واقع در شمال شرقی مشهد)، از عرفای دوره صفوی و ساکن شهر مشهد را به عنوان فرد مدفون در بقعه معرفی می‌کند؛ عارفی که برخی می‌گویند حوالی سال 985ق. زمان ساخت بنا، بدرود حیات گفت و در زهد و عرفان شهرتی تمام داشت و شاگردانی را نیز تربیت کرد. با این حال، برخی دیگر از مورخان و محققان مانند سید ضیاءالدین سجادی در کتاب «مقدمه‌ای بر مبانی عرفان و تصوف»، فرد مدفون در بقعه را ابونصر عبدالله بن علی سرّاج طوسی می‌دانند؛ ملقب به «طاووس الفقرا» و صاحب کتاب مشهور «اللمع» که از عرفا و فقهای مشهور قرن چهارم هجری بود. این نظر در میان مورخان طرفدارانی دارد، اما قابل اثبات نیست به همین دلیل نمی‌توان میان دو فرد، به عنوان صاحب مقبره بقعه پیرپالاندوز، یکی را به طور دقیق برگزید، هرچند مردم مشهد شیخ محمد کارندهی را صاحب مقبره می‌دانند. بنابراین باید احترام مردم به بنا و بقای آن را طی قرن‌ها، به عنوان دلیلی برای محترم و شاید صاحب کرامت بودن فرد مدفون در بنا فرض کنیم؛ موضوعی که البته به دلیل فقدان اسناد تاریخی قابل رهگیری و شناسایی بیشتر نیست. نکته‌ای که شاید بسیاری از ما درباره بنای پیرپالاندوز ندانیم، این است که مزار حجت‌الاسلام غلامرضا واعظ طبسی پدر مرحوم آیت‌الله واعظ طبسی، تولیت فقید آستان قدس رضوی هم که در سال 1315ش. دار فانی را وداع گفت، داخل بقعه پیرپالاندوز قرار دارد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.