در پی اقدام ناجوانمردانه منافقین کوردل در هفتم مهرماه سال ۱۳۶۰شمسی، شخصیتی انقلابی و روحانی از تبار سادات حسینی و از یاران نزدیک بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب، در مشهد مقدس و خطه پهناور خراسان به شهادت رسید که به فرموده امام راحل مراتب فضل و مجاهدت او بر کسی پوشیده نیست و رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای او را کانون فرهنگی خراسان معرفی کرده و از وی به عنوان «برادر عزیزی که قلباً و روحاً بسیار به او متکی و دلخوش بوده» یاد کردند.

شهید جوانمرد

به مناسبت هفتم مهرماه، سالروز شهادت جوانمرد فاضل، شهید آیت‌الله سید عبدالکریم‌هاشمی‌نژاد(ره) با فرزند ارشد این شهید بزرگوار به گفت‌وگو نشستیم. آنچه در ادامه می‌خوانید، بخش‌هایی از گفت و شنود ما با «سید محمدجواد هاشمی‌نژاد» است. وی هم اکنون مدیریت امور زائرین غیر ایرانی در معاونت تبلیغات اسلامی حرم مطهر رضوی را برعهده دارد.

فاجعه ساعت ۷.۵ صبح روز سه‌شنبه

پدرم پس از پیروزی انقلاب اسلامی در شهر مقدس مشهد و در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، شاخه خراسان در خیابان «عشرت‌آباد» سابق مشغول فعالیت بود و به انجام امور محوله از سوی امام راحل و مسئولان نظام اسلامی در استان خراسان و شهر مشهد می‌پرداخت.

 ایشان ساعت ۷.۵ صبح روز سه‌شنبه، هفتم مهرماه سال ۱۳۶۰ و در سالروز شهادت حضرت امام محمد تقی جوادالائمه(ع) به شهادت رسید، آن هم در پی اقدام ناجوانمردانه و انتحاری یکی از اعضای گروهک تروریستی منافقین(سازمان مجاهدین خلق) و در اثر انفجار نارنجک.

آن موقع من ۱۶ ساله بودم و صبح‌ها در یک مؤسسه فرهنگی فعالیت می‌کردم و شب‌ها در دبیرستان مالک اشتر در خیابان سی‌متری دوم احمدآباد مشهد و در کلاس سوم دبیرستان مشغول تحصیل بودم.

 پنج برادر دارم که آن موقع همه خردسال بودند. سید مهدی هشت ساله بود، سیدرضا سه ساله، سیدعلی ۲.۵ ساله، سید روح‌الله ۱.۵ ساله و برادر دیگرم آن موقع هنوز به دنیا نیامده بود که پس از تولد، نامش را «سیدعبدالکریم» گذاشتیم. خواهرانم هم آن موقع۲۰، ۱۴ و ۱۲ سال سن داشتند.

خبر شهادت پدرم را صبح روز هفتم مهرماه سال۱۳۶۰ از طریق دوستانم که آن‌ها هم از طریق رادیو شنیده بودند، دریافت کردم. یک ربع طول کشید تا خودم را به دفتر حزب در خیابان عشرت‌آباد (شهید هاشمی‌نژاد فعلی) رساندم، دیدم جلو در ورودی شلوغ است. در و دیوار و زمین داخل دفتر حزب، آغشته به خون بود. هنوز تکه‌هایی از بدن شهید روی زمین و در و دیوار پخش بود.

شهادت، پاداش مجاهدت‌های پدرم بود

بحث شهادت پدرم همیشه در خانه ما مطرح بود. پدرم به خاطر شخصیت انقلابی و فعالیت‌هایی که داشت و اینکه از یاران نزدیک امام راحل و رهبر معظم انقلاب محسوب می‌شد، همیشه مورد بغض و کینه و دشمنی ضد انقلاب و به ویژه گروهک منافقین(سازمان مجاهدین خلق) قرار داشت.

 یادم می‌آید یکی از اقوام ما که از مسئولان صدا و سیمای مشهد در آن زمان بود، به شوخی به پدرم گفته بود: ما حتی فیلم و برنامه اعلام شهادت شما را هم آماده کرده‌ایم.

پدرم بارها از سوی گروهک منافقین کوردل مورد ترور ناموفق قرار گرفته بود و وضعیت زندگی ایشان به گونه‌ای بود که در زمان حکومت ظالم رژیم ستمشاهی در پیش از پیروزی انقلاب اسلامی هم همیشه در معرض دستگیری، ترور، زندانی شدن و اعدام توسط ساواک قرار داشت.

می‌خواهم بگویم من، مادرم، خواهران و برادرانم به خاطر شخصیت انقلابی و روش زندگی شهیدهاشمی نژاد به گونه‌ای تربیت شده بودیم که شهادت ایشان همیشه در فکر و ذهن ما وجود داشت و خود پدرم نیز به این مطلب بارها اشاره می‌کرد.

یادم است پس از شنیدن خبر شهادت ایشان یک احساس آرامش، صبر، استواری و پایداری عجیبی در وجود خود حس می‌کردم و این همه از الطاف الهی و عنایات ائمه اطهار(ع) بود؛ این احساس آرامش به‌گونه‌ای بود که وقتی همکاران و دوستانم تازه می‌خواستند با روش‌های مختلف خبر شهادت پدرم را به من بدهند، من پیشدستی کردم و گفتم: راه و مسیری که ایشان انتخاب کرده است، خواه ناخواه به شهادت در راه خدا منجر می‌شود و شهادت پاداش و مزد تلاش‌ها و مجاهدت ایشان است. یادم است وقتی حدود ساعت ۸.۵ صبح روز واقعه با منزل پدرم که در آن زمان در خیابان آیت‌الله طالقانی در منطقه کوهسنگی مشهد بود تماس گرفتم، مادرم گوشی تلفن منزل را برداشت.

 ظاهراً پیش از من، یکی از اقوام و خویشان به مادرم خبر داده بود و رادیو هم خبر شهادت شهیدهاشمی نژاد را پخش کرده بود. یادم می‌آید وقتی شرح ماجرا را گفتم، مادرم هم با صلابت و استواری احساساتش را کنترل کرد و من را دلداری داد.

سخن با پدر،  ۴۰ سال پس از شهادتش

در زمان به شهادت رسیدن پدرم، مرحوم آیت‌الله واعظ طبسی(ره)، نماینده حضرت امام(ره) در استان خراسان و تولیت فقید آستان قدس رضوی در سفر حج تمتع و در شهر مقدس مکه مکرمه بودند و نبود ایشان در آن موقع در مشهد برای ما یک خلأ بزرگ محسوب می‌شد، زیرا ایشان از یاران و همرزمان صدیق پدرم به شمار می‌آمدند و پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن از نزدیک در جریان فعالیت‌های پدرم بودند. البته ایشان تلفنی از شهر مقدس مکه با خانواده ما صحبت کردند، اما به هر حال نبود ایشان برای ما در چنین شرایطی واقعاً یک خلأ بزرگ بود.

پس از اقامه نماز ظهر و عصر، حدود ساعت ۱۲ ظهر برای دیدن پیکر پدرم به بیمارستان امام رضا(ع) رفتم، البته چون وضعیت پدرم شرایط خاصی داشت و در اثر انفجار نارنجک پیکر ایشان از ناحیه شکم متلاشی شده بود، فقط من از طرف خانواده پدرم، خواهران و برادرانم در بیمارستان حاضر شدم و پیکر ایشان را مشاهده کردم. بسیاری از حاضران که از اعضای دفتر حزب جمهوری اسلامی در مشهد بودند، با دیدن من که فرزند ارشد شهید بودم، نمی‌توانستند جلو احساسات خود را بگیرند و با صدای بلند گریه می‌کردند، اما من باز هم در درون خودم صبر و شکیبایی و آرامش و استواری احساس می‌کردم که البته از الطاف الهی و عنایات ائمه اطهار(ع) بود. یادم است پس از دیدن پیکر پدرم، برای شادی روح پاکش حمد و سوره قرائت کردم و فقط به صورتش نگاه می‌کردم. در هفتم مهرماه ۱۳۶۰ وقتی بر پیکر پدر حاضر شدم، فقط فاتحه خواندم، اما حالا در هفتم مهرماه سال۱۴۰۰ و پس از گذشت ۴۰ سال به روح پاک پدرم می‌گویم: پدر بزرگوارم، به راه تو، مسیر تو و سرنوشت تو مفتخریم و خدا را شاکریم به گونه‌ای زندگی کردی که در طول عمر سربلند زیستی.

پس از ۴۰ سال به طور طبیعی دلم برای دیدن پدرم تنگ است، اما اگر انسان به طور حقیقی به هدف شهدا توجه کند، متوجه می‌شود بازماندگان شهدا این شهادت را با هیچ چیز معاوضه نمی‌کنند و همین موضوع است که در طول ۴۰ سال گذشته نبود ایشان را برای ما سهل کرده است، با وجود اینکه معتقدم از نظر شخصیتی و از نظر پدری، شهیدهاشمی نژاد می‌توانست نقش بسزایی در زندگی من و برادران و خواهرانم داشته باشد.

ماجرای محل دفن پدرم

یادم است برای شرکت در مراسم تشییع و تدفین پدرم، بسیاری از مردم خوب و عزیز استان مازندران عازم مشهد شده بودند. از طرفی با توجه به اینکه بسیاری از مراسم تشییع و تدفین ایشان توسط نیروهای مردمی انجام می‌شد و مرحوم آیت‌الله واعظ طبسی(ره) هم در سفر حج تمتع بودند و از طرف دیگر خیلی از مشتاقان و ارادتمندان شهیدهاشمی نژاد دوست داشتند در این مراسم حضور داشته باشند، با هماهنگی‌های صورت گرفته مقرر شد مراسم تشییع پیکر ایشان روز پنجشنبه، نهم مهرماه در مشهد مقدس انجام شود. جمعیت عظیمی در این مراسم شرکت کرده بودند و حضور این جمعیت در آن زمان در شهر مشهد بی‌سابقه و بی‌نظیر بود.

پیکر پدرم را همچون جد بزرگوارش امام حسین(ع) نتوانستند غسل بدهند و کفن کنند، زیرا به‌خاطر بغض و کینه و دشمنی ضد انقلاب و گروهک تروریستی منافقین، پیکر ایشان بر اثر انفجار نارنجک از ناحیه شکم متلاشی شده بود و امکان غسل دادن نبود و با نظر مراجع عظام تقلید و علمای دینی، از نظر شرعی پیکر ایشان را تیمم بدل از غسل دادند و با همان لباس روحانیت که خود سالیان متمادی با آن مأنوس بود، پس از اقامه نماز، در رواق دارالسلام حرم مطهر رضوی به خاک سپرده شد.

تشییع جنازه و اقامه نماز بر پیکر شهیدهاشمی نژاد پیش از اذان ظهر روز پنجشنبه، نهم مهرماه سال ۱۳۶۰ انجام شد و نه من و نه هیچ کس از اعضای خانواده نمی‌دانستند پدرم در کدام قسمت از صحن‌ها و رواق‌های حرم مطهر امام رضا(ع) دفن خواهد شد. تولیت وقت آستان قدس رضوی هم که در سفر حج تمتع بودند. به هر حال پیکر پدرم در مکان فعلی که در رواق دارالسلام حرم مطهر رضوی است، به خاک سپرده شد.

مرحوم آیت الله واعظ طبسی(ره) تولیت فقید آستان قدس رضوی، بعدها بارها این خاطره را برای من و برای افراد دیگر و خانواده ما بیان کردند که ایشان پس از بازگشت از سفر حج تمتع مطلع می‌شوند شهیدهاشمی نژاد دقیقاً در همان مکانی که خودشان پیش از شهادت به طور خصوصی تعیین کرده بودند، دفن شده است. مرحوم آیت‌الله واعظ طبسی(ره) بعدها به ما گفت: ایشان و شهیدهاشمی نژاد چون احتمال می‌دادند شهید شوند، با یکدیگر به طور خصوصی قرار گذاشته بودند هر کدام زودتر شهید شد، در همان مکانی که اکنون پدرم دفن است، دفن شوند.

 آیت آلله واعظ طبسی(ره) می‌گفت: نگران بودم نکند به این سفارش شهیدهاشمی نژاد عمل نشود و ایشان جای دیگری دفن شوند که پس از بازگشت از مراسم حج تمتع، مطلع شدند شهیدهاشمی نژاد در همان مکانی که مشخص کرده بود، دفن شده است.

یک انتظار، پس از ۴۰ سال

به نظر من اگر پدر شهیدم در شرایط فعلی و در سال ۱۴۰۰ شمسی در بین ما و جوانان، خانواده‌ها، مسئولان نظام و ... حضور می‌داشت، حتماً به همه می‌گفت از ولایت مطلقه فقیه به عنوان مهم‌ترین و اصلی‌ترین ستون خیمه انقلاب اسلامی تبعیت و اطاعت کنند و جانفشانی برای پیاده شدن اهداف حکومت اسلامی تا تحقق آرمان‌های آن و استواری، پایداری و ایستادگی بر حفظ اصولی که انقلاب برپایه آن‌ها ایجاد و ماندگار شده، از دیگر مواردی است که حتماً شهیدهاشمی نژاد به آن‌ها تأکید می‌کرد.

یک انتظار و توقعی هم از مسئولان مربوط در شهر مقدس مشهد داریم. البته انتظار و گلایه ما اصلاً جنبه شخصی و خانوادگی ندارد. به شهیدهاشمی نژاد باید به عنوان یک شخصیت انقلابی و از مفاخر جمهوری اسلامی ایران نگریسته شود. رهبر معظم انقلاب از شهیدهاشمی نژاد به عنوان «کانون فرهنگی خراسان» یاد کرده‌اند.

 انتظار ما این است مسئولان، نهادها و دستگاه‌های مربوط، به‌ویژه نهادهای فرهنگی در شهر مقدس مشهد، مرکزی را به یاد و خاطره این شهید بزرگوار برای فعالیت‌های فرهنگی اختصاص دهند. بارها از طریق شهرداری و سایر نهادهای دیگر حتی پیشنهاد داده‌ایم محل شهادت این شهید که در مشهد، خیابان‌شهید هاشمی نژاد فعلی (عشرت‌آباد سابق) جنب اداره تأمین اجتماعی بدون استفاده مانده است، به عنوان یک مرکز فرهنگی و برای کار فرهنگی مورد استفاده قرار گیرد که البته هنوز کاری انجام نشده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.