چند روز مانده به آغاز سال نو و در حال تدارک بستن صفحات روزنامه با اخبار نوروزی بودیم که خبری ناگوار همه را غافلگیر کرد؛ خبر درگذشت روحانی خوش‌فکر و جوان علی شاملو از فعالان فرهنگی و اجتماعی مشهد که چند سالی است به‌خاطر اقدام‌های ویژه‌اش در حوزه ترویج کتابخوانی برای بسیاری از ایرانیان شناخته شده است.

مبلّغ کتاب‌رسان

الگوی فکری و تربیتی زنده‌یاد شاملو استاد علی صفایی بود. او معتقد بود اولین دستور خدا به پیامبر اعظم امر به خواندن بوده و این دستور الهی نشان از اهمیت و اولویت خواندن و دانش‌افزایی دارد، پس تمام همت خود را به کار گرفت تا در راه رشد فرهنگ کتاب‌خوانی تلاش کند. ویژگی بارز اخلاقی او نگاه مطلقش به خدمت در عرصه فرهنگ و اجتماع بود، به بیان ساده او برای خدمت کردن به دیگران هیچ شرط و مرزی نداشت، مشتاق رساندن کتاب یا ارائه یک خدمت فرهنگی به فرزندان این مرز و بوم بود و همین خصیصه‌اش عامل محبوبیت وی در بین تمام طیف‌های اجتماعی و سیاسی و مذهبی بود، اما افسوس که زود از بین ما رفت. ما نیز به پاس تمام مهربانی‌های وی و مرور اندیشه‌هایش تصمیم گرفتیم بخش‌هایی از گفت‌وگوی وی با روزنامه قدس در ۲۵ بهمن ۹۷ را بازنشر کنیم، به امید آنکه به لطف همت و اخلاص او افراد بیشتری ادامه‌دهنده راه او شوند.

مهندسی که طلبه شد

برای یک گفت‌وگوی جذاب به سراغ حجت‌الاسلام علی شاملو می‌رویم؛ گفت‌وگویی که قرار است درباره ایده‌های متفاوت او و دوستانش در طرح‌های «کتاب ‌رسان» و «نذر فرهنگی» باشد. با وجود این اما، ابتدای گفت‌وگو بیشتر به پیشینه زندگی او و قصه‌هایی می‌رسد که او را تا طلبه شدن پیش برده‌اند؛ ماجراهایی که یک نفر را از مهندسی پلیمر تا مهندسی صنایع جلو می‌برد و پیش از آنکه بتواند برای دکترا اقدام‌کند، او را به طلبگی می‌کشاند. همین بهانه‌ها هم مقدمه گفت‌وگوی متفاوتی با یک روحانی متفاوت شده‌اند.

 دوستان شما، شما را با طرح‌های فرهنگی حوزه کتاب می‌شناسند. اگر موافق‌ هستید ابتدا قدری درباره پیشینه شکل‌گیری این طرح‌ها گپ بزنیم.

من نسبتاً درسخوان بودم و قبل از دانشگاه زیاد کتاب می‌خواندم. حافظ، مولوی، ‌کتاب‌های ادبیات و مختصری فلسفه و تاریخ علاقه‌مندی‌های من در دوران دبیرستان بود. آن موقع البته کتاب دم‌ دست نبود و کتاب خوب به راحتی گیر نمی‌آمد. یادم هست مثلاً موقعی که راهنمایی می‌رفتم، یکی دو تا مجله خوب مثل «گل‌آقا» یا «دانستنی‌ها» بود. وقتی که «دانستنی‌ها» منتشر می‌شد، آرزو داشتم آن را پیدا کنم و زودتر بخوانم. در دانشگاه امیرکبیر قبول شدم. این دانشگاه به نظرم دانشگاه‌ترین دانشگاه ماست. یعنی هم در مسائل سیاسی پرشور است و هم در حوزه‌های علوم انسانی فعال است. سال ۷۸ تا ۸۳ دوره کارشناسی مهندسی پلیمر را در امیرکبیر خواندم. در آن دوره دغدغه‌های اجتماعی من خیلی عمیق‌تر شد و در حوزه‌های علوم انسانی مطالعه‌ام جدی‌تر شد. تشکل «کانون دانشجویان مسلمان» هم مقدمه خیلی از مطالعات و دغدغه‌های اجتماعی من شد. خیلی از اعضای این کانون به‌خاطر همین دغدغه‌ها رشته‌شان را عوض کردند. من هم رفتم رشته مهندسی صنایع؛ رشته‌ای که بین صنایع، اقتصاد و مدیریت است.  

 چه اتفاقی افتاد که به سمت طلبگی رفتید؟

در همان ایام، بنا به اتفاقاتی، ایده طلبه شدن در ذهنم شکل گرفت. از خودم می‌پرسیدم من اصلاً چرا سمت رشته پلیمر رفتم؟ از آن ابتدا می‌گفتم ما باید به مملکت خدمت کنیم و رشته‌ای برویم که بتوان خدمت بیشتری کرد. به رشته مدیریت صنایع علاقه‌مند شدم تا به جامعه، اقتصاد و دغدغه‌های علوم انسانی نزدیک‌تر شوم. وقتی در دوره ارشد کمی در موضوعات مدیریت منابع انسانی دقیق‌تر شدم، به این نتیجه رسیدم آن‌چیزی که ما را به نسبت بعضی کشورها عقب نگه داشته، این نیست که آن‌ها پیشرفته‌اند و دستگاه خوب دارند، بلکه این است که آن‌ها، مطابق با ارزش و آرمان‌های خودشان، بیشتر آدم تربیت کرده‌اند. برای همین نگاهم این شد که ما باید آدم تربیت کنیم. گاهی با خودم فکر می‌کردم حالا من دکترا هم گرفتم، قرار است چه بشود؟ می‌شوم مثل فلانی. اصلاً برایم قانع‌ کننده نبود. احساس می‌کردم دنبال کار مهم‌تر و بزرگ تری هستم. در همین ایام بود که فوت ‌آیت‌الله مجتهدی تهرانی اتفاق افتاد. من قدری با ایشان آشنا بودم. برای همین فوت ایشان خیلی من را به‌هم ریخت. با خودم گفتم: «زندگی یعنی این» مجموع این نکات موجب شد که طلبه شوم و از سال ۸۸ طلبگی من شروع شد.

با این توصیف، قصدتان از طلبه شدن حرکت به سمت کارهای تربیتی بود.

بله. انگیزه اصلی من در طلبگی، تربیت است. از همان اول هم دنبال فقاهت، اجتهاد، تفسیر و این‌ها نبودم. دغدغه‌ام تربیت بود چون معتقدم تربیت دینی مهم‌ترین کار است. در منظومه دینی ما کتاب جایگاه خاصی دارد. نخستین کلام خدا به پیامبر «اقرأ» است. انسان مجاری ادراکی مختلفی دارد؛ دیدن، شنیدن و خواندن و غیره، اما خدا نمی‌گوید: ببین یا بشنو. می‌گوید: بخوان. یعنی خواندنِ متن موضوعیت دارد. ما اگر بخواهیم یک مؤمن جامع تربیت کنیم، ناگزیریم که این آدم را کتابخوان کنیم. پس کتاب مهم است.  

 ایده طرح «کتاب رسان» از کجا شکل گرفت؟

ایده طرح کتاب ‌رسان پس از راه افتادن تلگرام شکل گرفت. وقتی تلگرام همه گیر شد، گفتم با این تلگرام انواع محتواهای نامناسب حتی تا روستاها هم می‌رود. با خودم فکر کردم که حالا ما چه کار کنیم که حرفمان را به همه جا برسانیم و محتوا و خوراک فکری خوبی را پخش کنیم. از طرفی دسترسی به کتاب خوب در برخی شهرستان‌ها واقعاً سخت است. در برخی شهرستان‌ها کتاب‌فروشی خوب وجود ندارد و شبکه توزیع خیلی ضعیف است. یعنی برای همین کتاب‌هایی هم که تولید شده، شبکه توزیع آن‌ها خیلی ضعیف است و بیش از تولید نیاز به کار در حوزه توزیع داریم. چون اگر همین کتاب‌هایی که تولید شده‌اند خوب توزیع شوند، خیلی پرفروش خواهند شد.

طرح را از چه زمانی شروع کردید؟

تقریباً اوایل سال ۹۵ شروع به کار کردم. نخستین قدم هم این‌طوری شروع شد که من به یکی از دوستان گفتم کتاب «دختر شینا» را توی مغازه‌ات بگذار و آرام‌ آرام بفروش. کتاب‌ها تمام شد و دوباره آوردیم. اوضاع به گونه‌ای پیش رفت که یک سوم مغازه ایشان کتاب چیده شده بود. اینجا هنوز کانال «کتاب ‌رسان» تأسیس نشده بود. خیلی جاها که کتاب معرفی می‌کردیم، می‌گفتند: «خب از کجا تهیه کنیم؟» برای همین تصمیم گرفتیم جایی باشد که بتوانند کتاب‌ها را راحت‌تر تهیه کنند. اواخر سال ۹۵ تصمیم گرفتیم کانال بزنیم. کانال کم کم بزرگ شد. تا اواخر سال ۹۶ هم فقط در تلگرام بودیم، اما به مرور در نرم‌ افزارهای دیگر هم فعال شدیم.

در کتاب رسان دنبال سود هم هستید؟

ما اینجا دنبال کار اقتصادی نبوده‌ایم. برای شروع کار یک سرمایه اولیه لازم بود که خودم آوردم و آن را چیزی شبیه وقف در نظر گرفتم. اما در این مدت عزیزانی بودند که به ما قرض‌الحسنه کمک کردند. درباره مدل اقتصادی کتاب‌ رسان من ایده‌ای دارم به نام «تراز مالی صفر». مثلاً تمام کتاب‌های اینجا با تخفیف ۱۵درصد است. اگر تعداد بالاتر باشد ۲۰ درصد تخفیف می‌شود. سود مختصری را هم که برای ما می‌ماند، برنمی‌داریم و صرف بزرگ‌تر شدن کار و تبلیغ می‌کنیم. شاید تبلیغ کتاب از مهم‌ترین کارهای ما باشد. البته متأسفانه در کشور ما کسی کتاب را تبلیغ نمی‌کند. یک کار دیگر که کرده‌ایم این است که هزینه ارسال برای شهرستان‌ها ۵۰درصد است و اولویت کار ما شهرستان‌هایی هستند که سخت به کتاب دست پیدا می‌کنند.
واقعاً خیلی لذت‌ بخش است که از شهرستان‌های دورافتاده‌ای از ما کتاب خریده‌اند که ما حتی نامشان را هم نشنیده‌ایم. این بخش مهم‌ترین کار کتاب‌ رسان است. در این مدت مشتری‌ها ما را پیدا و به ما اعتماد کرده‌اند.  

 بازخوردها تا حالا چطور بوده است؟

در این مدت، تجربه‌ ی جالبی درباره کتاب و کتاب‌خوانی داشته‌ایم. برای آقایی که مدتی به من پیام می‌داد و بد و بیراه می‌گفت، تعدادی کتاب فرستادم. بعد از مدتی با هم قرار گذاشتیم و دیدم جوانی با هیکل ورزشکاری است و هیبت خاصی دارد. گفت: «من خیلی خلاف بودم. وقتی کتاب‌ها را فرستادید، آن‌ها را خواندم. کتاب «شاهرخ» را که می‌خواندم، هرچه جلو می‌رفتم، بیشتر جذب می‌شدم. در آن کتاب فرازی هست که راوی می‌گوید شاهرخ خالکوبی داشت و می‌گفت من از خدا خواسته‌ام این‌ها بسوزد و پاک بشود و بعد از دنیا بروم. من وقتی این را خواندم، تا نصف شب نخوابیدم. با خودم گفتم: اگر این آدم توانسته توبه کند، من هم می‌توانم. آنجا همه چیز را گذاشتم کنار». آمده بود مشهد تا مجاور شود. از این موارد زیاد داریم.

 یکی از کارهای دیگر شما «نذر فرهنگی» است. درباره‌اش توضیح می‌دهید؟

باید بگویم ایده کتاب ‌رسان از دل ایده «نذر فرهنگی» درآمده است. وقتی فیلم «یتیم‌ خانه ایران» را دیدم، احساس کردم باید دیده شود. قشر مذهبی و انقلابی ما خیلی از سینما فاصله دارند. رفتیم با سینما هویزه صحبت کردیم و گفتیم چند سانس را به صورت نیم ‌بها به ما بدهید. به جاهایی هم که ارتباط داشتم، گفتم: «اگر بلیت یتیم ‌خانه ایران را می‌خواهید، می‌توانیم نیم بها در اختیارتان قرار بدهیم». اگر بلیت سینما ۱۰ هزار تومان بود، نیم ‌بها می‌شد. بعد هم هزار تومان نذر فرهنگی به آن اختصاص می‌یافت و هزینه نهایی بلیت ۴هزارتومان می‌شد. به ذهنمان رسید خیلی خوب است که این‌ها را به سمت خوراک فکری و فرهنگی مثل کتاب، سینما و تئاتر ببریم. فکر کنم برای «یتیم‌ خانه ایران» حدود ۵هزار بلیت در مشهد توزیع کردیم. این اتفاق که افتاد، گفتیم این را چطور گسترده کنیم؟ این بود که کانالی به اسم «نذر فرهنگی» زدیم. بعد هم که همین حرکت کم ‌کم مطرح شد.  

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.