۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۱ - ۱۲:۱۶
کد خبر: 799006

وهابیت خوانشی وارونه از عصر نزول قرآن یا تاریخ صدر اسلام داشت که منجر به تفسیر مشوش و به دور از واقعیت متون و نصوص اسلامی توسط این جهال عصر مدرن شد.

وهابیان و فهم وارونه از تاریخ صدر اسلام

علی رحمانی- به گزارش قدس آنلاین، از ۲۰۰ سال پیش تا کنون وقتی جنبشهای سیاسی اجتماعی در جهان معاصر پا به عرصه وجود گذاشته و هر یک به نوبه خودی سعی داشتند تا قرائتی جدید از دین مبین اسلام ارائه دهند و با مدرنیته نوظهور غربی دست و پنجه نرم نمایند.لذا برای نیل به مقصود هر کدام از این جریانات سیاسی-اجتماعی سعی کرد قرائت خاص خود را از تاریخ صدر اسلام و به عبارت ساده‌تر عصر نزول قرآن ارائه دهد. در این میان وهابیت که در عصر انحطاط امپراطوری عظیم عثمانی از میان شن‌زارهای نجد برخاست و پس از آن منادی ندای شوم تکفیر مسلمین در اقصی نقاط جهان گشت خوانشی وارونه از عصر نزول قرآن یا تاریخ صدر اسلام داشت که منجر به تفسیر مشوش و به دور از واقعیت متون و نصوص اسلامی توسط این جهال عصر مدرن شد. مصاحبه پیش رو روایتی است از فهم وارونه صحنه گردان اصلی وهابیت یعنی محمد ابن عبدالوهاب و دوستان وی از تاریخ صدر اسلام که در میان قاطبه مسلمانان به  عصر رحمت و معرفت معروف است.

قدس آنلاین:  بسم الله الرحمن الرحیم در شماره هشتم از ویژه نامه جهل مقدس خدمت حجت الاسلام والمسلمین روح الله حیاتی مقدم هستیم. با  سلام خدمت شما استاد عزیز از جناب عالی کمال امتنان را دارم که وقت گرانبای خویش را در اختیار ما قرار دادید. به عنوان اولین سؤال لطفاً بفرمایید. شاخصه اصلی نگاه وهابیت به تاریخ اسلام و نواقص این شاخصه اصلی چیست؟

حیاتی مقدم:  بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین الصلاه والسلام علی سیدنا و نبینا ابی القاسم محمد(ص) و علی آله الطاهرین سیما بقیه الله فی الارضین بنده هم از شما برادر بزرگوار تشکر میکنم و امیدوارم در این مدت اندکی که در خدمت شما هستیم بتوانیم گفتگوی مفیدی داشته باشیم راجع به سؤالی که پرسیدید یعنی نگاه وهابیت به تاریخ صدر اسلام بیشتر دوست دارم راجع به عصر نزول قرآن از منظر وهابیت با هم صحبت کنیم. زیرا این بحث بسیار مفید است و امروز وهابیت فضای معاصر جهان اسلام را دقیقاً شبیه عصر نزول و بعثت نبی اکرم(ص) می‌داند. یعنی وضعیت ما را شبیه مشرکینی می‌داند که پیامبر اکرم(ص) در بین آنها به نبوت مبعوث شد. پرسش اصلی اینجا است که اینها از کجا به این نتیجه رسیدند چرا که کفار قریش این همه مشکل عقیدتی داشتند. چه چیزی باعث شده که اینها فکر کنند که چیری که امروزه تحت عنوان جامعه اسلامی وجود دارد اصلاً اسلامی نیست. بلکه یک جامعه کاملاً جاهلی مانند دوران ابوجهل‌ها و ابولهب‌ها و بقیه کفار و مشرکین است. وقتی شما به عنوان یک مسلمان به جامعه امروز اسلامی نگاه می‌کنید. به هیچ عنوان به چنین نتیجه‌ای نمی‌رسید که جامعه ما به طور کامل شبیه عصر نزول و دوران جاهلیت است. وهابیان این سخن را از سر تعارف نمی‌گویند بلکه از حیث عقیدتی و فکری جهان اسلام را شبیه دوره ابوجهل می‌دانند. شما زمانی می‌گویید امروزه جامعه در جاهلیت به سر می‌برد این طبیعی است زیرا بسیاری از رفتارهای مسلمین جاهلانه است و رفتارهایی است که شایسته یک فرد مسلمان نیست. اگر شما به این اعتبار به یک جامعه مسلمان جامعه جاهلی بگویید حق با شما است. چرا که هر مسلمانی ممکن است به دلیل پیروی از هوی و هوس یا ضعف اطلاعات دینی برخی رفتارهای جاهلانه را از خود بروز دهد. جاهلیت تا این مقدار امری است طبیعی و حتی علما در مورد آن کتاب هم نوشته‌اند و گفته‌اند که امروزه جاهلیت رنگ مدرن به خود گرفته و با حقوق بشر گره خورده است. آنچه وهابیت می‌گوید چیزی فراتر از این است و به دنبال این است که عقیده مسلمین را تفکر و عقیده دوره جاهلیت فرض می‌کند. یعنی سازمان فکری توحیدی برآمده از کتاب و سنت را که شما با تمام فراز و فرودهایش و کاستی‌هایش در بین مسلمانان می‌بینید توحیدی است. این نگرش برآمده از کتاب و سنت است اما وهابیت این نگاه برآمده از کتاب و سنت را اسلام نمی‌داند. بلکه آن را عقیده ابوجهل و ابولهب می‌داند. این ادعا معنی ندارد که وهابیت بر روی رکن اصلی اسلام یعنی توحید مسلمین دست بگذارد و بگوید مسلمانان نمی‌توانند موحد و اهل توحید باشند. جالب است که وهابیان وقتی وضعیت فعلی مسلمانان را با عصر نزول مقایسه می‌کنند. می‌گویند اتفاقاً مردم در عصر نزول حال و روزشان از علمای اسلام بهتر بود یعنی با این نگاه اگر شما بخواهید علمای کنونی اسلام و شخصیت منفوری مانند ابوجهل را به قرآن عرضه کنید می‌بینید که می‌گویند فکر ابوجهل و ابولهب از فکر علمای اسلام اولی‌تر است! در حوزه توحید از نگاه وهابیان باید یک فرد نگاهش به اسماء و صفات، ربوبیت و اولوهیت باری درست باشد. وهابیت معتقد است که مسلمانان عصر حاضر در هیچ یک از این سه حوزه توحیدی موحد نیستند. ولی کسانی مانند ابوجهل و ابولهب در اسماء و صفات که حرفی نداشتند و به خدا معتقد بودند و در قضیه ربوبیت باری تعالی عقیده کفاری مانند ابولهب را درست می‌پندارند! و ابولهب را اهل عبادت می‌دانند! محمد ابن عبدالوهاب در یکی از کتب خود تحت عنوان کشف الشبهاب می‌گوید:«کفار حاضر در حوزه رسول الله(ص) اهل حج، احسان و نماز بودند و یذکرون الله ذکراً کثیرا خدا را بسیار یاد می‌کردند.» همین محمد ابن عبدالوهاب وقتی می‌خواهد مسلمین فعلی را به توحید مدنطر خویش عرضه کند می‌گوید:« مسلمانان اصلاً توحید ندارند.» چرا که نه نگاه ما را به ذات پروردگار تأیید می‌کنند و نه نگرش ما را به ربوبیت پروردگار مورد تأیید قرار می‌دهند و نه نگاه ما را در حوزه الوهیت و عبادت اسلامی می‌دانند بلکه می‌گویند نگاه شما شرک است. ولی به ابوجهل که می‌رسند می‌گویند وی در اسماء و صفات مشکل نداشت در ربوبیت هم موحد بود و غیر خدا را هم نمی‌پرستید اما تنها مشکلی که داشت این بود که در ضمن پرستش خداوند بین خودش و خدا واسطه قرار می‌داد! و تقرباً الی الله این کار را می‌کرد و از طریق بت‌ها دنبال شفاعت در محضر پروردگار بود چون ابوجهل آخرت را که قبول نداشت! پس از بت شفاعت می‌طلبید تا بت شفاعت کند و دنیای او آباد شود. تنها جرم ابوجهل و سایر مشرکین عصر نزول از نگاه وهابیان واسطه قرار دادن برای خدا است وگرنه آنها خدا را دوست داشتند و او را رازق، محیی، ممیت و... می‌دانستند. و عالم تحت تصرف پروردگار می‌دانستند. لذا نگاه توحیدی ابوجهل از نگاه محمد ابن عبدالوهاب کامل‌تر بهتر و درست‌تر از نگاه علمای شیعه و سنی است! و از دید بنیانگذار وهابیت عقیده علمای کنونی از امثال ابوجهل بدتر است. علت مطرح کردن این بحث توسط بزرگان وهابیت از دو حال خارج نیست یا نگاه محمد ابن عبدالوهاب نسبت به اسلام همان نگاه ابوجهل است چرا که اصطلاحاً روی عقیده ابوجهل جلد قرآن را کشیده است و از جانب قرآن حرف ابوجهل را می‌زند و از وی حمایت می‌کند یا قضیه به این صورت است و یا محمد ابن عبدالوهاب از اسلام، قرآن و توحید چیزی فهمیده که هیچکس نفهمیده است.

قدس آنلاین: براساس چیزی که از فرمایشات جناب عالی متوجه شدم باید بگویم می‌توان نام برداشت وهابیان از عصر نزول را فهم وارونه از تاریخ صدر اسلام گذاشت. با این حساب علت این فهم وارونه چیست آیا به دلیل تحجری است که محمد ابن عبدالوهاب در فضای اجتماعی نجد و منطقه عیینه تجربه می‌کند با ریشه این مشکل را باید در جای دیگری جستجو نمود شما دلیل تاریخی این مسئله را چه می‌دانید؟

حیاتی مقدم: دلیل تاریخی این مسئله این است که اولاً فضای فرهنگی و اجتماعی دوره‌ای که محمد ابن عبدالوهاب در آن زندگی می‌کرده قطعاً در بروز این تحجر و وارونگی مؤثر است. اما اگر این مسئله را هم نادیده بگیریم باید بگوییم. اگر برای مثال شما در جایی مانند جنگلهای آمازون هم زندگی می‌کردید. شما بودید و متن قرآن باز هم نمی‌توانستید چنین قضاوتی داشته باشید مگر این که شما قدرت و توان فهم کتاب خدا را نداشته باشید. یعنی این مشکل یک مسئله شخصی است حتی افرادی مانند ابوجهل و ابولهب هم افراد بی‌سوادی نبودند و حداقل سواد تجربی داشتند. یعنی اهل تجارت بودند و به بسیاری از مناطق دنیا سفر می‌کردند. این طور نبود که آدمهایی بدوی باشند و از اطراف خود خبر نداشته باشند. زیرا با کاهنان و ساحران و اهل کتاب و افرادی مانند دانشمندان یهود در ارتباط بوده‌اند. محمد ابن عبدالوهاب هم به همین گونه بود. می‌خواهم عرض کنم که حتی اگر ما مسائل اجتماعی و جو فرهنگی دوران محمد ابن عبدالوهاب را در نظر نگیریم و بگوییم محمد ابن عبدالوهاب خودش بوده و قرآن باز هم نمی‌تواند اصلاً چنین قضاوتی در مورد ابوجهل بکند. بحث سر همان فهم وارونه است. وهابیان کتاب خدا را وارونه فهمیده‌اند و اصلاً کتاب خدا را وارونه کرده‌اند.برای مثال خداوند متعال در قرآن به صورت شفاف و واضح در مورد جو دینی جامعه جاهلی صحبت کرده است و به ویژه در سوره‌های مکی وضعیت عقیدتی آن دوره را تشریح کرده است. خداوند متعال یک جوی را پیش روی شما ترسیم کرده که اصلاً شما نمی‌توانید آن جو را در هیچ کجای بلاد اسلامی پیدا کنید و نوبت به مقایسه مسلمان با مشک نمی‌رسد. زیرا قرآن برای ما چیزهایی را راجع به ابوجهل‌ها و ابولهب ها نقل کرده است که اصلاً رگه‌های آن در بین مسلمین پیدا نمی‌شود. قرآن کریم به طور صریح می‌فرماید ابوجهل‌ها اگر با پیامبر گرامی اسلام جنگیده‌اند دعوا سر این بوده که ابوجهل در راه بتهای خودش هبل، لات، عزی و.. می‌جنگید و سپاه اسلام هم در دفاع از رب واحد می‌جنگیدند. خداوند متعال در آیه ۱۹ سوره مبارکه حج به این مسئله اشاره دارد. و می‌فرماید:« هذان خصمان اختصموا فی ربهم» این آیه در مورد جنگ بدر است. می‌گوید در یک طرف جنگ بدر سپاه رسول خدا(ص) قرار دارد و در طرف دیگر سپاه ابوسفیان و ابوجهل است. خداوند در اینجا صحنه را طراحی می‌کند و می‌گوید این دو دشمن بر سر رب خویش با هم می‌جنگند. رب ابوجهل اصلاً رب دیگری است. اما محمد ابن عبدالوهاب و سایر وهابیان می‌گویند خدای محمد(ص) و ابوجهل یکی بود و فرقی با هم نداشت. اما خداوند متعال می‌گوید رب این دو متفاوت بود و حضرت محمد(ص) و سپاهش بر علیه رب ابوجهل جنگیدند و صریحاً به ابوجهل و امثال او گفتند: «أغیرالله أبقی رب» از ما می‌خواهید که غیر خدا را رب بگیریم ما به دنیال ربی جز رب العالمین و رب واحد نمی‌رویم. خداوند در آیه ۴۰ سوره مبارکه حج می‌گوید: ابوجهل‌ها و ابولهب‌ها پیامبر(ص) را آوره کرده و او را بیرون کردند:« الذین یخرجوا من دیارهم بغیر حقٍ الا اأن یقولٌ رب الله» پیامبر(ص) می‌فرمود: ربنا الله اما ابوجهل می‌گفت رب ما لات و عزی و... است.

قدس آنلاین: ضمن تشکر از فرمایشات جناب عالی باید بگویم مطلبی را به یاد آوردم چند سال پیش اثری را می خواندم که در آن نویسنده مدعی شده بود که در دوره جاهلیت مشرکان برای خداوند متعال بتی درست کرده بودند و آن بت را می‌پرستید! آیا نگاه شما این نیست که این قبیل شبهات یا توسط وهابی‌ها القا می‌شود یا آنها از آن حمایت می‌کنند و یا این که متأثر از تفکر وهابیت بیان می‌شود؟

حیاتی مقدم: یک مسئله دیگر هم در این خصوص وجود دارد ممکن است منشاء این قضیه عدم فهم قرآن باشد. ممکن است کسی اصلاً با وهابیت آشنا هم نباشد ولی این حرفها را بزند. اما از آنجایی که وهابیان فکر باطل خود را در دنیا پمپاژ کرده‌اند هیچ بعید نیست که چنین شبهاتی متأثر ار تفکر وهابی هم باشد. چون خدای متعال می‌فرماید:«لا تسٌبوا یدعون من دون الله» این بتهایی که اینها به جای من می‌پرستند. کدام بتها؟ بتهایی که در سوره‌های مبارکه نوح و نجم از آنها اسم برده است. خدای متعال می‌فرماید: اگر شما به هبل فحش بدهید. امثال ابوجهل هم به خدا فحش خواهند داد. معلوم می شود خدای حضرت محمد(ص) با خدای ابوجهل متفاوت است. وگرنه معنایی ندارد که ابوجهل در دفاع از رب خویش به الله ذوالجلال توهین کند! صحنه‌ای که قرآن ترسیم می‌کند یک صحنه کاملاً مشخص است و ابوجهل هیچ ربطی به دایره توحید ندارد ولی شخصی مانند محمد ابن عبدالوهاب می‌گوید ابوجهل دوستدار خدا و توحید بود! و در واقع نص صریح قرآن را کنار گذاشته و به خدا دروغ می‌بندد. دلیل چنین کاری این است که نگاه محمد این عبدالوهاب در توحید با نگاه ابوجهل و امثال وی هیچ فرقی ندارد. اگر محمد ابن عبدالوهاب بخواهد بگوید مشرکان عصر صدر اسلام در ربوبیت مشکل داشتند یعنی باید بگوید که خود من در این زمینه مشکل دارم. چون واقعاً محمد ابن عبدالوهاب همان نگاه ابوجهل را در خصوص رب العالمین دارد و هیچ مسلمانی چنین نگاهی ندارد و این نگاه مختص وهابیان است لذا امروزه وهابی‌ها دائماً علیه مسلمانان شعار می‌دهند و می‌گویند مسلمین ایمانی به ربوبیت باری تعالی ندارند ولی ابوجهل این ایمان را دارد! علت چنین تبلیغی تفاوت نگانه اسلام و مشرکان صدراسلام در مسئله ربوبیت خدا است. ولی در این میان محمدابن عبدالوهاب نگاه ابوجهل و سایر مشرکان قریش را برگزیده است و اصلاً نگاهش نگاه ابوجهل است محمد ابن عبدالوهاب ابوجهل قرن ۱۲ هجری است و فقط اسم اسلام را بر روی عقاید ضاله خویش گذاشته است. مثل این که کسی بر روی تورات جلد قرآن بکشد و آن را به عنوان قرآن به شما هدیه بدهد. گفتمان محمد ابن عبدالوهاب و وهابیت گفتمان ابوجهل‌ها است اما روی آن روکش قرآن کشیده شده است. در حقیقت کفر را به جای اسلام و قرآن جا زده‌اند خوارج هم همین کار را کردند. خوارج در مواجه با امیر المؤمنین(ع) می‌خواستند عیر اسلام را به جای اسلام جا بزنند. خداوند در قرآن گفته در اختلافات حکم بگیرید اما خوارج می‌گفتند حکم گرفتن در اسلام نیست. آنچه در اسلام بود می‌گفتند از اسلام نیست و می‌خواستند غیر اسلام را به جای اسلام جا بیندازند. امیرالمؤنین(ع) زیر بار نرفتند. به ایشان گفتند توبه کن تو زیر بار حٌکم خدا نرفتی. حالا همین قضیه در مورد وهابیت هم رخ داده این چیزی که وهابیت در مورد توحید می‌گوید اسلام نیست لذا مسلمان زیر بار آن نمی‌رود. بنابراین وهابیت و داعش ابایی از تکفیر مسلمین ندارند. زیرا شما حرف خدا را می‌زنید ولی وهابیت حرف یهود را به اسم اسلام می‌زند. ما در قرآن بحثی داریم که بالاخره رزق، احیا، اماته، خلق و... در مورد خداوند به کار برده شده است و همه اینها ذیل عنوان رب قرار می‌گیرند. وقتی ما می‌گوییم خداوند متعال رب‌ العالمین است یعنی خا خالق رازق محیی و ممیت و... است. ما از وهابیان می پرسیم آیا این عناوین را می توان به غیرخدا نسبت داد؟ محمد ابن عبدالوهاب صریحاً می‌گوید اگر کسی این عناوین را به غیر خدا نسبت دهد مشرک است. محمد ابن ذعبدالوهاب حرفش حرف مشرکین است. زیرا مشرکین می‌گفتند امور عالم دو دسته است. امور کلان و امور صغیر امور کلان دست خدا و امور صغیر دست بتها است. محمد ابن عبدالوهاب هم می‌گوید: ملک و  احیا و اماته و رزق و شفا که جزو امور کلان است برای خدا است اما  امور صغیر و سبک را می‌توان به هر کسی نسبت داد اما در مسائل کلان از هیچ کس کمک نخواه اگر خواستی از نگاه وهابیت مشرک می‌شوی آیا ابوجهل‌ها نسبت به ارباب متفرق و بتهای خود غیر از این می‌گفتند. و امور صغیر را در ید قدرت همه می‌دانستند. همین الان وهابیان می‌گویند اگر از غیر خدا شفا بخواهی مشرک می‌شوی در حالی که نباید چنین سخنی را بگویند برای این که شما از غیر خدا همه چیز را می‌توانید بخواهید. با این نگاه که آن شخص به اذن الله این کار را می‌کند بین آب دادن و شفا دادن در منظومه توحیدی هیچ تفاوتی نیست چون همه امور به اذن خدا صورت می‌گیرد وهابیان می‌گویند ما ما امور عالم را به امور کلان و صغیر  تقسیم می‌کنیم رزق و شفا و احیا و اماته همه در زمره امور کلان هستند و آنها را نمی‌توان به غیرخدا نسبت داد در حالی که چنین نیست و خدا در قرآن تمام این امور را به غیرخود نسبت داده است. این سخن وهابیان ضد قرآن است. اما وهابیان مغلطه می‌کنند و آن را مربوط به امتهای گذشته می‌دانند. این یعنی خداوند شرک را در برخی موارد اجازه می‌دهد. نگاه وهابیان در بحث ربوبیت که رأس کل بحثهای توحید است نگاه مشرکان صدر اسلام است. به همین علت هم وقتی با مسلمین مواجه می‌شوند آنها را متهم به شرک در ربوبیت می‌کنند. وقتی می‌گوییم نسبت ندادن مصادیق ربوبیت به غیرخدا توسط مشرکین که هنر نیست و آنها در قلب خود چنین اعتقادی را داشته‌اند در ثانی مگر صرف نسبت دادن این امور به غیر خدا گناه است در قرآن تمام این امور به غیر خدا نسبت داده شده است. نسبت دادن و نسبت ندادن شاخص قرآنی دارد شما می‌توانید همه این امور را به صورت درست به غیرخدا نسبت دهید و می‌توانید اینها را به غیر خدا نسبت ندهید ولی عقیده شما غلط و باطل باشد کاری که بسیاری از مشرکین و غالیان اعصار بعد از اسلام می‌کردند و از اسلام بیرون رفتند. جو دینی و جو عقیدتی که قرآن برای مشرکین صدر اسلام طراحی می‌کند یک جو کاملاً تاریک، ضدتوحیدی و ضد انسانی و ضد اسلامی است و اصلاً با قرآن و عقیده یک مسلمان قابل جمع نیست اما محمابن عبدالوهاب این جو ضد بشری را بزک می‌کند و با حکمی که می‌دهد وضع و حال جامعه اسلامی را بدتر از دوره جاهلیت می‌داند. تخریب قبور آخرین جرم وهابیت است. این فرقه ضاله توحید را خراب کرده و توحید درست برآمده از کتاب خدا را شرک می‌نامد این جرم اصلی وهابیت است.

قدس آنلاین: ما در کتب اهل تسنن نظریه‌ای به اسم نظریه عدالت صحابه داریم که اهل تسنن بر طبق این نظریه تمام کسانی که پیامبر(ص) را درک کرده‌اند و صحابه حضرت محسوب می‌شوند را عادل می‌دانند می‌خواهم بدانم نگاه وهابیان به عنوان یک جریان انحرافی به صحابه پیامبر اکرم(ص) چگونه است؟

حیاتی مقدم: اگر واقعیت مطلب را بخواهید باید بدانید که محمد ابن عبدالوهاب هیچ اعتقادی به صحابه ندارد این را بدانید و در مورد آن شک نکنید. زیرا محمد ابن عبدالوهاب مدعی این است که حرفی جز خدا و رسول(ص) نمی‌زند و اگر مثلاً برخی از اصحاب را به رسمیت می‌شناسد اما ارزشی برای آنها قائل نیست اما در هیچ کجا این نکته را صراحتاً بیان ننموده است. با این وجود سخنان محمد ابن عبدالوهاب در توحید، توسل و استغاثه با گفتار و رفتار صحابه همخوانی ندارد. محمد ابن عبدالوهاب نگاهش به اشخاصی مانند ابوجهل مثبت است اما هیچ سنی نگاهش به ابوجهل مثبت نیست. مبنای فکری وهابیت در توحید کفر است لذا نوبت به موارد دیگر نمی‌رسد. مقام معظم رهبری فرمودند«وهابیت دست استعمار است این را صریح به همه بگویید.» استعمار به اسم اسلام آل سعود یا صدام را بر گرده شما سوار می‌کند. شما نمی‌توانید جهان اسلام را بر علیه وهابیت بورانید بدون این که دست وهابیت را در حوزه توحید که بین تمام مسلمین مشترک است رو کنید. واقعاً دست وهابیت در توحید خالی است کسی که می‌گوید عبادت یعنی خضوع در حال تقدیس شیطان و تکفیر ملائکه است. زیرا ملائکه در برابر آدم(ع) سجده کردند و شیطان سجده نکرد پس در نتیجه ملائکه در برابر غیرالله خضوع کردند و شیطان از این کار امتناع ورزید. خداوند به پیامبر اکرم(ص) دستور می‌دهد که در برابر مؤمنین خاضع باش و محمد ابن عبدالوهاب با این تفاسیر غلط از توحید عبادی العیاذ بالله پیامبر اکرم(ص) را تکفیر می‌نماید در این میان تنها شیطان از نگاه محمد ابن عبدالوهاب موحد است! چون دین محمد ابن عبدالوهاب یک دین شیطانی است. این یک باور غلط است که متأسفانه در میان بسیاری از مسلمین جا افتاده است رسول الله(ص) فرمود:« انما الاعمال به نیات» اما وهابیان مورد عمل خضوع به نیت توجه نمی‌کنند و این مسئله مخالف این فرمایش پیامبر اکرم(ص) است. خدا می‌داند اینها چگونه بر گرده ما سوار شدند و حرف غلط خود را بر ما تحمیل نمودند به طوری که شما امروزه  دوستان اهل تسنن کم اطلاع ما را می‌بینید که حرف محمد ابن عبدالوهاب را تکرار می‌کند شاید شما اولین کسی هستید که در رسانه این حرفها را می‌زنید و به نظرم این حرفها باید زده شود. چون اینها گفتمان ضد توحیدی و ضد قرآنی خود را به اسم توحید، قرآن و اسلام جا می‌زنند.

قدس آنلاین: به عنوان سخن آخر راهکار شما برای مقابله با وهابیت چیست؟

حیاتی مقدم: بهترین کار علیه وهابیت این است که همان طور که مقام معظم رهبری فرمودند دست وهابیت را رو کنیم. برای رسیدن به این مقصود ما بایستی روش مقابله خود با وهابیت را کلاً عوض کنیم و نباید به عنوان یک فرقه اسلامی به سراغ آن برویم. شما ببینید در شرق جهان اسلام یک فرقه‌ای به نام قادیانیه درست شد بروید نگاه کنید ببینید جهان اسلام با فرقه قادیانیه که یک فرقه انگلیسی بود چه کار کرد. در شیعه بهائیت از دل شیخیه بیرون آمد ببینید علمای شیعه با بهائیت چه کار کردند. علما زود فهمیدند که بهائیت و قادیانیت اسلام نیست بنابراین دست بهائیان و قادیانی‌ها را رو کردند و کفر آنها را اثبات کردند. همان اتفاقی که در مورد بهائیت افتاد در مورد وهابیت بیافتد. باید همان اتفاقی که در مورد غالیان و مدعیان نبوت در صدر اسلام افتاد در مورد وهابیت هم بیافتد. علما راهی ندارند جز این که به صورت علمی دست وهابیت را رو کنند. ما بایستی باید در حوزه  مسائل  عقیدتی دست اینها را رو کنیم و متأسفانه ما امروز گرفتار این مسئله هستیم که بسیاری فکر می‌کنند وهابیت یک فرقه افراطی اسلامی است لذا بسیاری این جریان منحرف را در چارچوب اهل تسنن نقد می‌کنند در حالی که خود اهل تسنن اصلاً اینها را قبول ندارند. اگر بخواهم از علمای اهل تسنن شرق جهان اسلام برای شما بگویم باید گفت: آقای خلیل احمد سهارنپوری در کتاب «المهند علی المفند» صریحاً در مورد محمد ابن عبدالوهاب می‌گوید:«‌محمد ابن عبدالوهاب جزو مشایخ عقیدتی، فقهی،صوفی و... ما نیست. و در سلاسل عقیدتی، صوفی و اخلاقی و عرفانی ما این فرد جایگاهی ندارد. محمد ابن عبدالوهاب در دوره خودش به جنگ علمای اهل سنت رفت. وی یا بدون دلیل این کار را کرده(مقصود این است که کافر بوده است.) اما اگر تأویل اشتباهی از آیات داشته باشد جاهل بوده است.»  خلیل احمد در جمع بندی خود می‌گوید یا محمد عبدالوهاب کافر است یا فاسق است. فسق هم با کفر جمع می‌شود. ببینید وقتی یک عالم سنی محمد ابن عبدالوهاب را تحلیل می‌کند یا او را در سبد کفر می‌گذارد یا در سبد فسق ما باید اولاً به اهل تسنن بگوییم که شما صف خود را از مکتب انحرافی محمد ابن عبدالوهاب جدا کنید. ما صف شما را از این مکتب جدا می‌دانیم به شیعه هم بگوییم که یک سنی را با وهابی یکی نکن ما اشتباه می‌کنیم که گاهی اوقات خدایی نکرده فکر می‌کنیم اهل تسنن با وهابیت یکی هستند.    

انتهای پیام

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.