همه پژوهشگران علوم اجتماعی بر این باورند که یکی از سریعترین تحولات سیاسی که می‌تواند آثار شگرفی را در همه ابعاد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه بشری به جای بگذارد کودتا است.

رمز گشایی از کودتای تازه کشف شده در تاریخ ارتش

ارتش ایران در طول تاریخ پرفراز و نشیب خود کودتاها و توطئه‌های بسیاری را شاهد بوده است که اغلب هم در رمزگشایی و خنثی نمودن آن توطئه‌ها نقش اول را ایفا ‌نموده است در ادامه طی گفتگو با سرهنگ شاداب عسکری مورخ و پژوهشگر تاریخ ارتش ضمن پرداختن به نقش ارتش در تحولات کردستان در سالهای اولیه انقلاب موفق شدیم تا از کودتایی نویافته در لابه‌لای برگهای کهن و پر افتخار ارتش ایران رمزگشایی کنیم.

قدس آنلاین: بسم الله الرحمن الرحیم در شماره پایانی پرونده لاله‌های سرخ با موضوع تحولات سیاسی-اجتماعی کردستان در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی در خدمت جناب سرهنگ شاداب عسکری محقق و تاریخ نگار ارتش در دوره معاصر هستیم با سلام خدمت شما استاد عزیر و پژوهشگر گرانمایه از این که فرصت ارزشمند خود را در اختیار خبرگزاری قدس آنلاین گذاشتید از حضرت عالی کمال امتنان را دارم. به عنوان سؤال ابتدایی لطفاً کمی در خصوص فعالیتهای ارتش در سالهای اولیه پیروزی انقلاب در حوزه کردستان به ما توضیح دهید؟

عسکری: بسم الله الرحمن الرحیم خیلی ممنون از محبت شما من در خدمتتان هستم. ببینید همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی و اقداماتی که در واکنش به انقلاب انجام می‌شد. جریانهای ضدانقلاب کردی هم در استان کردستان و همچنین قسمت جنوبی استان آذربایجان غربی به سرمایه‌گذاری پرداخت و نفراتی که از کشور خارج شده بودند و خیلی از آنها در غائله حزب دموکرات کردستان در سال 1321ش که منجر به اعدام قاضی محمد رهبر این حزب شد. دخیل بودند دوباره به کشور بازگشتند که می‌توان گفت یکی از اصلی‌ترین مهره‌های این جریان آقای عبدالرحمن قاسملو بود. اینها آرام آرام به کشور بازگشتند و در بانه و سایر شهرها مستقر شدند. از طرف دیگر آقای عزالدین حسینی که امام جمعه مهاباد بود و براساس اسناد موجود از طرف ساواک به این سمت منصوب شده بود. به سنندج رفت و ادعای زعامت و دفاع از حقوق کردها را نمود. بنابراین در ابتدای انقلاب دو گروه تجزیه طلب اصلی در کردستان تشکیل شد. یکی گروهی که به حزب دموکرات معروف بود و بیشتر درسمت مهاباد، بانه و سردشت فعالیت داشت و گروه دوم شامل جریان کومله بود که استان کردستان و شهر سنندج را مرکز خودش قرار داده بود نکته جالب توجه این است که با وجود این که آقای عزالدین حسینی امام جماعت بود رهبری یک تشکیلات کمونیستی را بر عهده گرفته بود سایر جریانات تجزیه طلب کردی مانند سپاه رزگاری، جریان احمد مفتی‌زاده و... بعدها به وجود آمدند و در کنار این دو جریان قرار گرفتند اما در ابتدا در حاشیه تحولات کردستان قرار داشتند. چهار روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی به واسطه خیانت چند نفر از افسران ارتش که یکی سرگرد الهیاری و دیگری سرهنگ دوم ایرج قادری بود (اسم اصلی وی قرنی بود اما نام خود را تغییر داده بود.) و چند نفر از درجه داران ارتش در مهاباد پادگان این شهر به طور کامل در اختیار جریانات ضدانقلاب کردستان قرار گرفت. در این زمان فرمانده پادگان مهاباد سرتیپ احسان الله پژشکپور برادر محسن پزشکپور بود. که مقاومت چندانی هم نکرد و ظاهراً دستوری هم برای مقابله نداده بود و جراحت مختصری هم برداشته بود. بلافاصله بعد از این که پادگان خلع سلاح شد از پادگان همه چیز از جمله توپ و نفربر بردند و در واقع پادگان را جارو کردند. به نظر من باید آقای احسان الله پزشکپور را به عنوان فرمانده وقت پادگان زندانی و اعدام می‌کردند. اما تنها کاری که انقلاب با تیمسار پزشکپور کرد این بود که او را بازنشسته کرد. بعد از این که ایشان بازنشسته شد با برخی دیگر از افسران ارتش مانند سرتیپ معین زند طرح کودتایی را ریخت که در آذرماه 1358ش طرح این کودتا لو رفت و عوامل آن دستگیر شدند. این کودتا اولین کودتایی بود که قرار بود در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی شکل بگیرد. اما چون تازه در مراحل اولیه بود کسی متوجه نشد و چون متوجه نشدند با اینها هم برخوردی نکردند. آقای احسان الله پزشکپور آزاد و پس از مدتی در رابطه با کودتای دیگری دستگیر شد. قرار بود نام کودتای اولی را نمارا بگذارند اما چون محقق نشد قضیه ملغی گشت اما کودتای دوم که در سال 1360ش پروبال بیشتری پیدا کرد نامش را گذاشتند نمارا که نهایتاً این هم به جایی نرسید و عوامل آن دستگیر شدند و آقای پزشکپور از ایران خارج شد. تا این که در اوایل دهه 1390ش در اسپانیا یا پاریس بر اثر بیماری فوت کرد. در رابطه با بقیه نقاطی که در کردستان درگیر بحران سیاسی-امنیتی بودند باید بگویم که تا آن موضع فرماندهان یگانها از افراد غیر بومی انتخاب می‌شدند. اما ارتش جمهوری اسلامی ایران آمد و سرهنگی به نام ماشاءالله صفری را به کردستان فرستاد. قبل از آقای صفری مرحوم سرگرد کتیبه رفته بود ولی چون سرگرد کتیبه از لحاظ درجه نمی‌توانست به عنوان فرمانده لشکر معرفی شود به عنوان سرپرست به آنجا رفت و آنجا را کمی آرام کرد تا این که سرهنگ صفری فرمانده لشکر شد. سرهنگ صفری خودش سنندجی بود وقتی که آمد در اواخر اسفند ماه 1357ش سازمان تروریستی کومله در سنندج شورش کرد و برای تصرف پادگان شهر هجوم آورد. ارتشی‌ها به شدت مقاومت کردند به طوری که حتی از پایگاه هوایی همدان چند سورتی اف4 بلند شد و دیوار صوتی را بر روی سنندج شکست. خلاصه به هر صورتی که بود اجازه ندادند پادگان لشکر سنندج به دست گروههای ضدانقلاب کردی بیافتد و آن را حفظ کردند. تا این که نیروهای ارتش از استانهای همجوار مثل کرمانشاه یا تیپ2 لشکر قزوین که در همدان مستقر بود به کردستان اعزام شدند و آتش بسی ما بین طرفین اتفاق افتاد. وقتی ضد انقلاب کردی دید که نیروهای ارتش آمده‌اند کمی عقب نشینی کرد و فشار روی پادگان کمتر شد و پادگان سقوط نکرد. در همان درگیریها چیزی در حدود 100 نفر از نیروهای ارتش شهید و مجروح شدند. شهید قرنی به شدت با این طرح موافق بود که باید جلوی جریانهای تجزیه طلب کرد ایستاد.

قدس آنلاین: یک سؤال راجع به شهید قرنی از شما دارم الان گفته می‌شود که مرحوم شهید قرنی به دلیل این که در خصوص قضیه کردستان کوتاه نیامد با دولت موقت زاویه پیدا کرد در حدی که برخی یکی از دلایل ترور ایشان را این مسئله می‌دانستند. شما عملکرد شهید قرنی را در حوزه کردستان در برابر دولت و موقت و سایر جریانهای سیاسی در قبال چگونه می‌بینید؟

عسکری: کاری که شهید قرنی در خصوص کردستان کرد وظیفه سربازی‌اش بود. ایشان کار درستی کرد که امام(ره) نیز آن را تأیید کردند. وی معتقد بود که باید پادگانها حفظ شود و به هیچ وجه نباید به ضدانقلاب فرصت داد تا کاری بکند. اما این استراتژی مورد نظر آقای مهندس بازرگان و دولت موقت نبود اینها آمدند هیئت حسن نیت را درست کردند که البته شهید بهشتی، آقای رفسنجانی و مرحوم آیت الله طالقانی هم در هیئت بودند و آقای فروهر هم حضور داشت. اینها نمی‌خواستند درگیری پیش بیاید بلکه می‌خواستند با کدخدامنشی قضیه را حل کنند. مرحوم تیمسار ظهیر نژاد هم عضو این هیئت بود. تیمسار ظهیر نژاد در آن زمان به عنوان فرمانده ژاندارمری انتخاب شده بود. موقعی که این هیئت وارد سنندج می‌شود وقتی عزالدین حسینی وارد اتاق می‌شود وقتی اعضای هیئت بلند می‌شوند تیمسار ظهیر نژاد بلند نمی‌شود و حتی وقتی عزالدین حسینی دستش را به سمت تیمسار ظهیر نژاد دراز می‌کند اما مرحوم ظهیر نژاد با او دست نمی‌دهد و می‌گوید:« یک سرباز هیچ وقت با دشمن خودش دست نمی‌دهد.» اعضای هیئت حسن نیت خیلی از این اقدام مرحوم تیمسار ظهیرنژاد بدشان می‌آید و در جلسات بعدی او را همراه خودشان نمی‌برند. تیمسار قرنی می‌گفت که اگر با جریانات ضدانقلاب مقابله نشود این مسئله به کل کردستان و سایر مناطق تسری می‌یابد و این اصلاً به نفع انقلاب نیست. دولت آقای بازرگان این نظریه را قبول نداشت و می‌گفت این تفکر متعلق به نظام شاهنشاهی است و ما باید با حسن نیت و صحبت موضوع را حل و فصل بکنیم که عملاً هیچ موضوعی هم حل و فصل نشد وقتی که این طور شد در روز هشتم فروردین آقای قرنی استعفای خودش را برای امام(ره) می‌فرستد. امام(ره) می‌فرمایند که من در این قضیه نقشی ندارم و شما باید استعفای خود را برای آقای بازرگان بفرستید اگر بازرگان قبول کرد از نظر من هم مشکلی ندارد. پس از آن ایشان استعفای خود را برای مهندس بازرگان می‌فرستد و آقای بازرگان هم استعفای ایشان را می‌پذیرد و طبیعتاً پس از آن امام(ره) هم می‌پذیرند. واقعیت قضیه این است که شهید قرنی به شدت با رفتار جریانهای ضدانقلاب در کردستان مشکل داشته و موافق با این بوده که بایستی با اینها مقابله شود اما این مطلب مورد نظر دولت بازرگان و جریان نهضت آزادی نبود. تیمسار شهید قرنی در خصوص کردستان بسیار خوب عمل کرد و به تکلیف سربازی خود عمل نمود.

قدس آنلاین: جناب عالی مطالبی در خصوص ارتباط عزالدین الحسینی و ارتباط این شخص با ساواک فرمودید ساواک به عنوان بزرگترین نهاد امنیتی رژیم شاه همیشه نگاه خاصی به کردستان داشت و سعی می‌کرد که تعداد زیادی از منابع را در آنجا جذب کند. به نظر شما نقش بازماندگان و بقایای ساواک در وقایع کردستان پس از پیروزی انقلاب چیست؟

عسکری: من در این خصوص تحقیقی نکرده‌ام و چیز زیادی نمی‌دانم اما آنچه که می‌دانم این است که پس از اتفاقات کردستان خیلی از نظامیان یا تمام کسانی که در ساواک یا ضد اطلاعات کار می‌کردند. به گروههای تجزیه طلب کردی پیوستند و جزو ستونهای اصلی این تشکیلات ضدانقلاب شدند. اما در خصوص این که این حرکت هدفمند بوده یا نه باید گفت که نه چنین نبود بلکه آنچه باعث شد بقایای رژیم پیشین به جریانهای تجزیه طلب کرد بپیوندند و آنچه که باعث شد این جریانات نیز بقای رژیم پیشین را بپذیرند مخالفت و عناد آنها با انقلاب شکل گرفته ملت ایران بود. مضاف بر این که بقایای ساواک در کردستان این طور استنباط می‌کردند که در حکومت جدید جایی نخواهند داشت و پیشرفتی نخواهند کرد ولی نکته جالب توجه این است که به عنوان مثال برادر سرهنگ ایرج قادری(قرنی) که باعث سقوط پادگان مهاباد شده بود یعنی رسول قادری که دندان پزشک بود درجه سرتیپ دومی خود را نیز در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی گرفت. یعنی نظام جمهوری اسلامی عملکرد هر کسی را براساس آنچه خودش انجام داده مدنظر قرار می‌دهد. آقای سرتیپ رسول قادری یک کرد سنی مذهب و برادر سرهنگ ایرج قرنی(قادری) بود که درجه سرتیپ دومی خود را گرفت و بازنشسته هم شد.

قدس آنلاین: برویم سراغ نقش ارتش در تحولات نقده چون که گزارشات تکان دهنده‌ای در خصوص این واقعه وجود دارد. شما نقش ارتش را در آنجا و در برابر قاسملو و دموکراتها چگونه می‌بینید؟

عسکری: من به صورت تخصصی روی موضوع نقده کار نکردم اما یک آتشی که ضدانقلاب در نقده افروخت این بود که آمد کردها و آذری زبانها را در برابر هم قرار داد نقده جزو معدود شهرهایی بود که قومیتهای موجود در آن یکی نسبت به دیگری برتری نداشت. به طور مثال در ارومیه آذری زبانها 90 درصد و 10 درصد بقیه کرد هستند. در سنندج کردها 90 درصد و 10 درصد از مردم غیر کرد هستند. اما نقده یک حالت بینابین داشت. بنابراین آمدند جنجالی را بین اقلیتهای قومی بر پا کردند و این دو را به جان هم انداختند. دوماً این که ارتش در غائله کردستان از روز اول به شدت و با قوت مقاومت کرد. غیر از تعدادی از عناصر خائن بقیه نیروهای ارتش ایستادند و تعداد قابل توجهی هم شهید دادند. حالا در این شرایط بحثهای دیگری مانند تشکیل سپاه و بسیج و اعزام نیروهای این ارگانها از شهرهای مختلف به کردستان را داشتیم. باید بگویم یکی از جنایات شنیع و دهشتناکی که به خصوص جریان کومله در کردستان مرتکب شد این بود که بسیجیها یا سپاهیانی را که می‌گرفتند با حلبی و کاشی در مراسم عروسی اعضای کومله به جای گوسفند سر می‌بریدند.

قدس آنلاین: آیا چنین جنایاتی در خصوص نیروهای ارتش هم اتفاق می‌افتاد؟

عسکری: بله تعدادی از نیروهای ارتش را نیز سر بریدند و تعداد قابل توجهی از نیروهای ارتش در کردستان شهید شدند. اما آن موقع به دلیل رفتارهایی که در درون ارتش روی داده بود مانند کودتاهایی که در این نهاد نظامی کشف شده بود یک مقدار اعتماد نسبت به ارتش کمتر بود. کمی هم اخبار راجع به ارتش کمتر است. ولی سپهبد شهید علی صیاد شیرازی فرمانده قرارگاه غرب که امنیت کردستان به او سپرده شده بود خودش در آزاد سازی مناطق بسیار زیادی سمت فرماندهی را برعهده داشت. نیروهای لشکر 23 تکاور ارتش و همچنین نیروهای بسیاری از یگانهای دیگر در کردستان به شهادت رسیدند. نکته دیگر این است که یگانهایی که بعداً از سپاه درکردستان فعال شدند همه اینها از سال 1360-1361ش تشکیل شدند. سردار سرتیپ پاسدار مرتضی قربانی اصفهانی در مصاحبه خود این نکته را عنوان می‌کند که«ما تا سال 1360ش هیچ تشکیلات منسجمی در قالب تیپ و گردان و... نداشتیم» نیروهای سپاه به عنوان مثال به بچه‌های همت، بچه‌های شهید باکری و... مشهور بودند. بنابراین اولین شکل بندی و ساختار بندی سپاه از عملیات ثامن الائمه(ع) و شکست حصر آبادان شروع شد که ما در قالب گردان آرایشها را شروع کردیدم و بعد در عملیات طریق القدس این گردانها تبدیل به تیپ شد و تا عملیات رمضان و مسلم ابن عقیل(ع) در تابستان سال 1361ش این تیپها ماند تا این که از عملیات محرم به بعد که در آبان ماه سال 1361ش انجام شد اینها تبدیل به لشکر شدند در نتیجه این تیپ ویژه شهدا که شهید محمود کاوه مسئولیت آن را بر عهده داشت همه اینها بلااستثنا از پاییز سال 1360ش به بعد شکل گرفتند.

قدس آنلاین: الان بحثی هم در بین برخی از دوستان ما وجود دارد تحت این عنوان که بومی بودن فرماندهان ارتش در کردستان سیاست دولت موقت بود نگاه شما به این مسئله چیست؟

عسکری: همین الان هم نگاه جمهوری اسلامی ایران بر این است که در شهرهای مختلف از افراد بومی استفاده کند. در کردستان هم اگر فرماندهان بومی داشته باشند قطعاً در ارتش از آنها استفاده می‌شود. اما گاهی اوقات شما فردی که واجد شرایط برای فرماندهی باشد و خودش هم اصالتاً کردستانی باشد ندارید. مثلاً در حال حاضر 90 درصد فرماندهان ارتش در کرمانشاه بومی هستند. قرار نیست که غیر از این باشد چون اینها فرهنگ مردم را می‌شناسند ولی نه هر کسی را آن موقعی که آقای صفری را به عنوان فرمانده لشکر 28 کردستان منصوب کردند ایشان واجد شرایط نبود و در حدی نبود که بتواند حتی یک گردان را جمع کند چه برسد به یک لشکر مسئله بومی بودن یا نبودن وی نبود و به همین دلیل در عمل هم ثابت شد که ایشان آدم بی‌عرضه‌ای بود و نتوانست کردستان را جمع کند. وقتی هم که این غائله درست شد او خیلی سریع خودش را کنار کشید. می‌گفت بیایید صلح کنیم و آتش بس اعلام کنیم که این کار به معنای وارد شدن ضد انقلاب به پادگان بود. نیروها هم به هیچ وجه قبول نکردند و زیر بار این ذلت نرفتند اما سرهنگ صفری از لحاظ توان فکری در حدی نبود که بتواند مقاومت کند و آدم ضعیفی بود و عدم موفقیت او به بومی بودن یا نبودن او ربطی ندارد و به ضعف فکری شخص وی مربوط می‌شود.

خبرنگار: علی رحمانی

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.