۲۶ مهر ۱۴۰۲ - ۱۳:۰۵
کد خبر: 925607

ربطی ندارد به اینکه فرزند داشته باشی یا نداشته باشی. ربطی ندارد مسلمان باشی یا نباشی. ربطی ندارد ایرانی باشی یا از ملیتی دیگر. حتی ربطی هم ندارد به اینکه طرفدار این جنگ باشی یا نه...

دیشب همه چیز رنگ باخت؛ ملیت‌ها، نژادها، احزاب، دولت‌ها، ایدئولوژی‌ها و هر مرام و مسلکی. دیشب هر آدمی که قلبش می‌تپید و زنده بود عکس ها را می‌دید، اشک می‌آمد به پهنه صورتش. دیشب یک سوی ماجرا، انسانیت بود با همه ابعادش و سوی دیگر ظلم بود با همه سیاهی‌اش. صفر و صد؛ دیشب حد وسطی نداشت.

عکس‌ها را که دیدم، بغض کردم تا فیلمی دیدم از یک کاربر که البته به سرعت وایرال شد. دخترکی تقریبا 2، 3 ساله صورت پر از خونش را می‌گذاشت روی صورت زخمی و مجروح مادرش. گویا مادر و کودک، جان سالم از آن معرکه هولناک به در برده بودند. دخترک مادر مجروحش را نوازش و گریه می‌کرد. مادر سر دخترش را گذاشت روی سینه‌اش و چیزی در گوشش زمزمه کرد و بعد هر دو به دوربین نگاه کردند از آن نگاه‌های معنی‌دار که قلب را با چشم نشانه می‌رود. به این‌جا که رسیدم، بغضم ترکید. عکس ها و فیلم‌ها یکی پس از دیگری می‌آمدند با کپشن‌هایی از دل برآمده. صفحه اینستاگرام غرق خون شده بود از مادر و کودکان مجروح و شهید بیمارستان المعمدانی غزه .

برای کودکان بی‌پناه غزه / بی صداتر از همیشه

هق هق گریه امان نمی‌داد. کاری از دستمان بر نمی‌آمد. این بُعد از وحشی‌گری در عصر مدرنیته که ادعایش گوش فلک را کر کرده غیر قابل تصور بود. بچه‌ها اندازه پسرکان خودم بودند که لای کفن پیچیده و آرام خوابیده بودند با بدن‌هایی پر از خون. در فیلمی پسرکی 4، 5 ساله از ترس و تنهایی می‌لرزید. فیلم‌بردار در آغوشش گرفت تا کمی آرام شود. تنها این‌طرف و آن‌طرف می‌دوید احتمالا همه کس و کارش به شهادت رسیده بودند. فکر کردم این بچه اگر زنده بماند باید کوهی رنج و اندوه از این روزها و شب‌ها را با خود حمل کند تا آخر عمر.

در فیلمی دیگر، پدری چهار نوزاد شهید را لای پیراهن کرده بود و لالایی‌شان می‌داد. برایشان خون گریه می‌کرد و با صدایی آرام مویه می‌کرد. 

مادرها همیشه می‌گویند بچه‌ها وقتی خوابند، معصوم‌ترند. حالا عکس‌های صدها نوزاد و کودک آرام و معصوم که کف بیمارستان المعمدانی غزه بر رختخوابی از خون خوابیده بودند، منتشر شده بود که با هر عکس می‌شد خون گریست. بچه هایی که باید از صبح بچگی می‌کردند و شب خسته از شیطنت روزانه آرام توی رختخواب گرم و نرم‌شان می‌خوابیدند، حالا لای کفن پیچیده شده بودند و به خوابی ابدی رفته بودند؛ بی‌صداتر از همیشه!

برای کودکان بی‌پناه غزه / بی صداتر از همیشه

برای کودکان بی‌پناه غزه / آخرین آغوش

غم و بغض به گلویم چنگ می‌زد. رفتم سراغ بچه‌های خودم فقط توانستم آن‌ها را محکم بغل بگیرم تا آرام شوم، فقط صدای ضربان قلب بچه‌ها، می‌تواند قلب ناآرام یک مادر را آرام کند، این جا را باید مادر باشی تا بفهمی. باید مادر یا پدر باشی تا بفهمی شهادتین خواندن برای کودک بی‌گناه غرق در خون به جای لالایی خواندن، چه رنج عظیمی است، چه مصیبت عظمایی است...

« اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ....»  

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.