میم.ظرافتی/ اینطوری که وقتی شاعر به دلایلی نمیتواند شعر بگوید، حالا یا شعرش نمیآید یا میآید ولی فکر میکند نمیآید، نمیخواهد شعر بگوید یا اگر میخواهد، نباید بگوید چون عدهای معتقدند شاعر نباید هروقت دلش خواست شعر بگوید یا اگر بگوید به جایی، چیزی یا کسی برمیخورد، در نتیجه شعر سپید میگوید. آدم طنزنویس، طناز، طنزآور و یا طنز دربیاور هم گاهی که به دلایلی نمیتواند طنز دربیاورد، حالا یا طنزش نمیآید یا اگر بنویسد، چون طنزش به جایی یا به مسئولی بر میخورد، لاجرم مرتکب «طنز سفید» میشود. خوبی و حکمت طنز سفید هم این است که مثل شعر سپید، داخلش زیادی کوبیسم دارد و کسی اصلاً نمیفهمد این چیست و معنیاش چیست که بخواهد بهشان بربخورد. حُسن خوب دیگر طنز سفید، سفید بودنش است که نمیگذارد کسی طنزنویس را به سیاهنمایی و سیاهکاری متهم
طنز سفید اگر سفید خالص و مطلق باشد اصولاً وجود خارجی ندارد چون نمیشود مطلبی هم طنز و هم این قدر سفید و بدون خط و خطوط و نقطه و لکه باشد. طنزی هم که خط و ربط نداشته باشد، حکماً مثل طنازش بدون خط و خطوط سیاسی است و به درد عمه آدم میخورد. طنز سفید یک نوع اعتراض بدون صدای طنزنویس است که خدا میداند چه مسئله و ماجرایی است فقط معلوم میکند نویسندهاش خیلی عصبانی است که دارد این گونه اعتراض و بلکه خودش را هلاک میکند. در ادامه، توجه شما را به یک فقره طنز سفید وطنی جلب میکنیم:
نظر شما