حجاب مفهوم وسیعی است که در حیطههای متعددی معنارسانی میکند. حجاب عرفانی یا همان حجابهای نوری و ظلمات، نبودن معرفت، پردههای وهم و پندار و... حجاب اخلاقی و روانی که شامل حجب و حیا، کمرویی، عفت و عزت نفس و... میشود. حجاب اجتماعی مانند فاصله طبقاتی، تفاوتهای فاحش تیپهای اجتماعی از نظر فرهنگی، اقتصادی، سیاسی؛ حجاب دینی که مرز انحرافهای عقیدتی و رفتاری، حایل روحی میان زن و مرد در معاشرتها و... است. حجاب فرهنگی نیز اخلاق و آداب و سنن اجتماعی، ناموسی، تعصبهای قومی خاص درخصوص زن که ناشی از نوع جهانبینی اقوام است از قبیل مردسالاری و کالا پنداشتن زن و نیز کمبود روحی و... را دربرمیگیرد و حجاب سیاسی نیز شامل جدایی زمامداران و حاکمان از مردم به وسیله ایجاد حاجب و دربار و طیفهای حفاظتی ویژه در حکم برزخی میان خود و مردم است.
محور اول: حجاب عرفانی
حجاب در موارد مختلفی کاربرد دارد. یکی از آنها حجاب نوری است. همچنان که در قرآن کریم و داستان حضرت موسی(ع) میخوانیم: «موسی گفت: خدایا خود را به من بنمایان تا به تو بنگرم. خدا گفت: تو هرگز مرا نخواهی دید، لیکن به کوه بنگر، اگر به جای خود استوار ماند، پس تو هم مرا خواهی دید. پس چون موسی به کوه نگریست پروردگارش بر کوه تجلی کرد، آن را در هم پاشیده گرداند و موسی بیهوش بر زمین افتاد». تجلی بر کوه به معنای آشکار شدن نوری خیرهکننده با قدرت فوقالعاده در کوه بوده است که هیچ چشم انسانی تاب دیدن آن را ندارد. مسلماً در برابر چنین نوری فرضاً اگر موجودی هم در آن طرف نور باشد برای شخصی که در این سوی نور قرار دارد قابل مشاهده نیست، زیرا چشم خیره شده است.
در مناجات شعبانیه، یکی از مواردی که دعاکننده عارف از خدا درخواست می کند، مجهز شدن دیده جان به تابشهای توجه الهی است، آنجا که می گوید: «دیدگان جان و دل ما را به روشنی توجه خود نورانی گردان تا دیدگان ما بتوانند پردههای نور را بشکافند».
حجاب معرفتی
همانطور که گفته شد، حجاب نوری، از آن سو بود. یعنی شدت اشراقهای ربانی که ضعف و ناتوانی انسان از دریافتها، آنها را به مثابه حجابی میگرفت. اما حجابهای معرفتی از این سو هستند. یعنی تیرگیها، کثیفیها، آلایشها، زنگها و رسوبهای اخلاقی بنشسته بر چهره جان که مانع انعکاس سادهترین نورها و اشراقها میشوند. منیتها، غرورها، حسادتها، ستیزهجوییها، کینهها، حرص، بخل و مادهپرستی افراطی موجب پدید آمدن چنین حجابی میشود که شخص، با داشتن آن از درک واقع و حق ناتوان است و همواره این موارد برای او محور میشوند و او را بر گرد خود میچرخانند.
گاهی نیز این حجاب، پرده وهم و گاهی پرده پندار است اما این پردهها در نهایت، برداشتنی هستند و اگر در طول زندگی چنین کاری با اراده و انتخاب انجام نشود، در واپسین لحظات زندگی خواهد شد.
حجابهای حفاظتی
منظور از لفظ حفاظتی، محدوده امنیتی عارف است که او را از گزند جاهلان و مردم را از غرقاب سیل معرفتهای عارف مصونیت میدهد؛ یعنی دو کار همزمان انجام میدهد. اگر چه این نوع حجاب ثمره حجاب معرفتی است اما در حقیقت، نوع بسیار مثبت آن است که عارف و دیگران را از صدمات یکدیگر حفظ میکند.
حجاب جان و تن
آخرین حجابی که سر راه عارف وجود دارد، حجاب علاقه و دلبستگی به جان و تن است که سراسر دیوان حافظ و مولوی از ترک این علاقه لبریز است. در آموزههای دینی این نکته را بهوضوح مشاهده میکنیم؛ آنجا که نفسپرستی، مقامپرستی، دنیاپرستی، دل به غیر خدا دادن، اسارت نفس و شهوت به عنوان «شرک خفی» تلقی شده است.
محور دوم: حجاب اخلاقی- روانی
این حجاب یا به عبارتی دیگر حجاب تربیتی، همان چیزی است که میگویند فلانی آدم معصوم یا آدم مظلومی است. اینگونه تعبیرها خبر از واقعیتی میدهد که در روان و اخلاق شخص، نهفته است یعنی حجب و حیا. حجب، حیا، شرم و آزرم مرحلهای از متانت، خردمندی، دانایی و تجربه شخصی است. دیگر اینکه کمرویی، خجالتی بودن، بیحوصلگی و منفعل بودن مرحلهای از ضعف نفس و گاهی افسردگی است که موجب زیانها و خسارات سنگین بر شخص و دیگران است. فرهنگ اسلامی این مورد را برنمیتابد و میگوید: لا حیاء فی الدین.
محور سوم: حجاب اجتماعی «برزخیان زمین»
در این قسمت از تفاوتهای فرهنگی جامعه سخن میگوییم. تفاوتهایی که فاصله ایجاد و دو گروه را چنان از هم دور میکند که گویی بینشان حجابی سخت ظلمانی آویخته شده است.
فاصلههای طبقاتی بین تیپها و گروههای انسانی در برخی جوامع، گاهی بهقدری است که درک یکدیگر را کاری دشوار، بلکه محال میکند. تیپ مدرنیزه و لوکس مآب و سلبریتی آنهایی که همواره در انتظار رسیدن تازهترین مدها و مدلها بهسر میبرند و دیگری تیپ بدبخت و بیچاره. آنهایی که با قرض و قناعت زندگی میکنند. طبعاً این دو تیپ نمیتوانند هم را درک کنند، زیرا دنیایشان متفاوت است.
یک جامعه طبیعی جامعهای است که در نظرگاه کلی دارای سه طبقه باشد و طبقه سوم، قشر متوسطی هستند که میزان غلظت حجابشان نسبت به هر دو نازک است، هر چند میانه اینان با هر دو حجابی برزخی وجود دارد. در فرهنگ قرآنی به هر سه گروه التفات شده است.
محور چهارم و پنجم: حجاب دینی و فرهنگی
حجاب، تنها مسئله اسلام و ایران نیست. همه اقوام و ملتها برای صیانت ناموس خود و حفظ تعادل اجتماعی به نوعی دارای آموزهای به عنوان حجاب بودهاند و آنچه در اسلام روی آن تأکید شده نمونه اصلاح شدهای است از آنچه پیش از آن نیز وجود داشته است. عنوان حجاب اسلامی، دارای مفهومی وسیع است که بعد اجتماعی و فردی را شامل میشود. حجاب هر چند از زاویه دینی به شکل و قالب خاصی منحصر نشده اما همواره باید بهگونهای باشد که دربردارنده ملاک دینی خود باشد.
از آنجایی که رعایت شئون هنجاری جامعه بر همه شهروندان واجب است و حجاب در جامعه دینی اسلامی از این زمره است، پس رعایت حجاب به عنوان حرمت نهادن به فرهنگ عمومی جامعه بر تمامی شهروندان، اعم از مسلمان و غیره لازم است. علاوه بر این، رعایت حجاب بیانگر هویت زن ایرانی است که در تاریخ پرعظمت خود هرگز بدون پوشش نبوده است.
محور ششم: حجاب سیاسی
حجاب سیاسی یعنی وجود دیوار نامرئی میان روابط شخص و دیگران. این حجاب در سه پرده تجلی قرار دارد. ناتوانان، درهم شکستگان، سرخوردگان روحی که به صورت انزوا و گوشهگیری و کنارهگیری از خلق تظاهر میکند بیآنکه علت آن افسردگی و یا بیماری روانی باشد. دوم اینکه حاکمان، زمامداران و رهبران مطلقگرا در جامعه که با ایجاد دربار و گذاشتن حاجب و دربان و در مقیاس پایینتری، گذاشتن بیرونی و اندرونی، نوکر و خادم و مسئول دفتر و... برای وابستگان به قدرت سیاسی یا اقتصادی میان خود و متن جامعه حجاب ایجاد میکنند و در نهایت، وقار و عظمت معنوی، چنانکه در روابط میان رهبران دینی، حکما، علما و مردانخدا و نیز در ارتباط با رهبران کاریزماتیک جامعه چنین پرده اخلاقی سیاسی را شاهد بوده و هستیم. حجاب در پرده دوم، از دیدگاه دینی نکوهیده است، چه آنکه موجب جدا شدن مردم از رهبران و زمامداران حرکت تکاملی جامعه میشود که بر اثر آن، نیل به هدف دینی منقطع میشود.
محور هفتم: حجاب لغوی
حجاب به معنای واژگانی خود، چیزی است که در همه جا و همه چیز وجود دارد. در قرآن و قصه حضرت مریم(س) میخوانیم: «پس جدا از مردم برای خود حجابی برگرفت؛ روح خود را به صورت درست بشری، به سوی او فرستادیم...».
نظر شما