ربّنا و رطب
-
فرشته ها چشم براهند
بعدِ بیست روز از خواب می پرم و حساب سرانگشتی می کنم به کدام کوی فرا خوانده شده ام؟
-
بگذار از سَر متولد شوم
«انا انزلناه فی لیلة القدر» دست ها را می برم بالا. رو به شما که پدرید، مادرید، در خواب و بیداری ام سهیم اید، در نگاهم، در نفسی که می کشم.
-
یک تکّه حال خوب
امامزاده سید ابوصالح! شما پیر را جوان می کنید آقا... باالتفات اید... به گوشه چشمی، بغض برمی دارید.
-
نذر سرخ
زیارت عاشورا می خواند روی تخت اهدا... زیرلبی، بی کتاب.
-
نرفته اند!
تلویزیون خانه روشن است. عده ای دور میز نشسته اند با اشک و لبخند.
-
مستحق عشق باش
وقت اذان پشت کن به جهان. مستحق عشق باش و "یارب" هایت را از همیشه دلبسته تر بگو.
-
چو رسید جان به جانان، به جهان چه کار دارد
دیروز دیدنی های ۱۸ عیار دیدم.
-
چه خوب که الرحمانید
جز چشم هایتان نمی خواهم. جز آن نگاه پرکیف و مستانه ای که بین مان رد و بدل شود.
-
خانه، صلوات باران شده است
برکتِ خدا را می گذارم توی زنبیل. عطر خوشش هفت کوچه را برداشته.
-
روسیاهیم از غیبت تان مهدی جان!
السلام علیک یا سیدة نسآء العالمین... سالهاست با یاد نورانی شما، مادر افطار تیار می کند. پا کشان می رود آشپزخانه با تلاوت «کوثر». با «قدر» و «ناس» و «نَصر» و «ماعون».
-
بالاتر از ابرها...
رمضان فرق دارد... اصلا رمضان با همه ی سال فرق دارد.
-
چند خط دلدادگی
جایت بالای سَر من است... یاعلیُّ یاعظیم، یاغفورُّ یا رحیم.
-
و انسان حبیب شماست!
رجب و شعبان و شیدایی و زیارت یار... نور پشت بند نور... .