قدس انلاین_مصطفی لعل شاطری: شهدای کربلا، بی تردید از جمله پاک ترین و بی پرواترین افراد زمانه ی خود بوده اند، چرا که بی هیچ ترسی قدم در هم رکابی با ذریه ی پیامبر (ص) نهادند، راهی که به درستی از سرانجام آن آگاه بودند.

سیری در زندگانی 70 شهید کربلا

عظمت روحی و بزرگمردی شهدای کربلا به حدی بوده است که حتی دشمنان آنان نیز به آن اعتراف داشته اند، چنانچه در متون تاریخی آمده است روزی به یکی از همراهان پسر سعد گفتند: وای بر تو؛ چرا ذریه ی رسول خدا را کشتی؟ در پاسخ گفت: «خاموش، اگر آنچه را ما به چشم خود دیدیم تو هم می دیدی بی تردید همان می کردی که ما کردیم. یک گروه انسان نیرومند با حمیت و غیرت دست به قبضه ی شمشیر برده، چون شیر بر ما حمله آوردند و سواران ما را از چپ و راست پایمال و نابود می کردند. آنان خود را در آغوش مرگ می انداختند، امان نمی پذیرفتند، به مال رغبت نشان نمی دادند و برای افکندن خود در دریای مرگ و غوطه خوردن در آن هیچ هراسی نداشتند، شعارشان یا مرگ یا پیروزی بود.»
این روایات به خوبی بیانگر اوج شجاعت یاران امام حسین (ع) و اخلاص آن ها می باشد، از این رو شاید خالی از لطف نباشد که به مختصری از زندگی این یاران باوفا بپردازیم، چنانچه محمد خطیبی کوشکک، عضو کادر علمی پژوهشکده تحقیقات اسلامی آن ها را چنین معرفی می نماید.
عباس بن علی معروف به ابوالفضل (ع)
عباس در سال 26 هجرت متولد شد. مادر بزرگوارش فاطمه دختر حزام بن خالد مشهور به ام البنین بود. لقب مشهور عباس «ماه بنی هاشم» و کنیه اش «ابوالفضل»بود.
ده سال کنار پدر زندگی آموخت. در بعضی از جنگ های زمان پدر حضور داشت؛ اما برای رزم مأذون نبود. 24 سال همراه برادرش حسن (ع) و 34 سال با برادرش حسین (ع) زیست. مدت عمر مبارکش همین 34 است. عباس یلی تهمتن و سوارکاری پردل بود. صورتی زیبا و اندامی قوی داشت؛ چنانکه بر اسب می نشست پاهایش به زمین می رسید. (ابصار العین: 57)
امام صادق (ع) عمویش را چنین معرفی می کند: «کان عمنا العباس بن علی نافذ البصیرة صلب الایمان جاهد مع ابی عبدالله (ع) وابلی بلاء حسنا و مضی شهیدا.» (خصال صدوق: 68)
نقل است امام سجاد (ع) روزی پسر عباس، عبدالله را دید، پس به گریه افتاد و فرمود: «خداوند عباس را بیامرزد! او واقعاً ایثار کرد و امتحان سختی داد و خودش را فدای برادرش نمود تا آنکه هر دو دستش قطع شد. خداوند به جای آن دو دست، دو بال به وی داد که با آنان همراه فرشتگان در بهشت پرواز می کند؛ چنانکه برای جعفر پسر ابوطالب چنان کرد. برای عباس نزد خداوند تبارک و تعالی جایگاهی است که تمامی شهیدان در روز قیامت به او غبطه می خورند. شجاعت ابوالفضل (ع) در آوردن آب از فرات نمایان است. وفایش در رد امان نامه ی شمر آشکار است. حیای او در بازماندن پیکرش در علقمه پیدا است. کرامت و تقربش نزد خداوند در مکافات قاتلانش در دنیا پدیدار است. (تاریخ طبری، ج3: 312؛ ابصارالعین: 58)
عبدالله بن علی بن ابی طالب
او از برادرش عباس هشت سال کوچک تر بود. مادر او نیز فاطمه ام البنین بود. شش سال از عمرش را با پدر گذراند. 16 سال کنار برادرش حسن (ع) و 25 سال همراه امام حسین (ع) بود. مدت عمرش 25 سال بود و تاریخ بیش از این از او سخن نگفته است.
عثمان بن علی بن ابی طالب
وی دو سال بعد از عبدالله از مادرش ام البنین متولد شد. 23 سال در کنار پدر و برادرانش حسن (ع) و حسین (ع) و عباس زندگی کرد و در 23 سالگی به شهادت رسید. امام علی (ع) فرمود: او را از این رو عثمان نامیدم تا یادآور برادرم عثمان بن مظعون باشد. او با خواست برادرش ابوالفضل پس از شهادت عبدالله وارد پیکار شد. خولی بن یزید اصبحی تیری بر او زد و به پهلو افتاد. مردی از بنی دارم او را به شهادت رساند و سر مبارکش را از تن جدا نمود. (مقاتل الحسین: 88- 89؛ ارشاد، ج2: 108)
جعفر بن علی بن ابی طالب
جعفر دو سال بعد از عثمان از ام البنین متولد شد. زندگانی او 21 سال طول کشید. نقل است امام علی (ع) او را به یاد برادرش جعفر طیار و محبتی که به او داشت جعفر نام نهاد. سیره نویسان نوشته اند: وقتی برادران اباالفضل (عبدالله و عثمان) شهید شدند جعفر را فراخواند و به او گفت: به سوی جنگ پیش برو تا تو را نیز مانند برادرانت شهید ببینم و برای تو نیز صبر کنم؛ چنانکه برای آنان صبر کردم؛ زیرا برای شما فرزندی نیست. جعفر دلیرانه پیش رفت و بر دشمنان سخت گرفت و چنین رجز می خواند:
انی انا جعفر ذوالمعالی
ابن علی الخیر ذی الفضال
ابوبکر بن علی بن ابی طالب
اسمش محمد اصغر یا عبدالله بود. مادرش لیلا دختر مسعود بن مالک بود. او در روز عاشورا در حالی که رجز می خواند وارد کارزار شد:
شیخی علیّ ذوالفخار الاطول
من هاشم و هاشم لم تعدل
قاسم بن حسن بن علی (ع)
این نوجوان شهید، فرزند گرامی امام مجتبی (ع)بود و مادرش رمله نام داشت. وی صاحب سخن مشهور «احلی من العسل» در شب عاشورا است که مرگ در راه خدا را از عسل گواراتر می دانست. حمید بن مسلم (گزارشگر سپاه پسر زیاد) درباره قاسم چنین می گوید: نوجوانی که گویا صورتش پاره ماه بود به سوی ما آمد. شمشیر در دستش بود و پیراهن و بالاپوشی بر تنش. پاهایش در نعلینی بود که بند یکی از نعل ها باز بود، فراموش نمی کنم که نعل پای چپ بود. ایستاد تا آن را ببندد عمر سعد به نفیل ازدی گفت: به خدا قسم بر او بسیار سخت می گیرم. گفتم: سبحان الله! با این کار چه می خواهی؟ آنانی که اطرافش را گرفته اند او را کفایت است. باز گفت: والله بر او سخت می گیرم! هنوز عمر رویش را برنگردانده بود که نوجوان بر زمین افتاد و فریاد زد: ای عمو!... . (مقاتل الطالبین: 92؛ پژوهشی پیرامون شهدای کربلا: 80، 121)
عبدالله بن حسن بن علی (ع)
مادرش دختر سلیل بن عبدالله بجلی است. سلیل و جریر دو برادر از یاران پیامبر بودند. عبدالله همان کودکی است که در عصر عاشورا وقتی دید عمویش سید الشهدا بر زمین افتاده است از خیمه زن ها خود را نزد عمو رساند. زینب (س) تلاش کرد که او را برگرداند نتوانست. گفت به خدا قسم عمویم را رها نخواهم کرد! بحر بن کعب شمشیری را سوی امام حواله کرد، نوجوان گفت: وای بر تو ای زاده ی زن ناپاک! عمویم را می کشی؟ کعب شمشیرش را بر او فرود آورد، نوجوان دستش را سپر کرد، دستش بر پوست آویزان ماند. نوجوان شیون برآورد: ای مادرم! امام او را گرفت و به سینه چسباند و فرمود: برادرزاده ام! بر آنچه پیش آمد صبر کن و در آن گمان خیر ببر؛ زیرا خداوند تو را به پدران صالحت ملحق می کند. این چنین این کودک غیور در دامان عمو به آسمان شهادت پر کشید. (ابصارالحسین: 73)
علی بن حسین (علی اکبر) (ع)
او فرزند ارشد امام حسین (ع) بود. مادرش لیلا دختر ابی مره بود. علی اکبر در کربلا 25 سال داشت. وی اولین شهید عاشورا از بنی هاشم بود. شباهت بسیارش به پیامبر اکرم (ص) سبب شکوایه ی پدر صبورش هنگام رفتن اکبر به میدان نزد خداوند می گردد: «اللهم اشهد علی هؤلاء القوم قد برز الیهم غلام اشبه الناس برسولک محمد خَلقا و خُلقا و منطقا و کنّا اذا اشتقنا الی رؤیة نبیک نظرنا الیه.» دلاوری و حماسه آفرینی و بصیرت دینی و سیاسی او در سفر کربلا، به ویژه رجزهایش در روز عاشورا جلوه گر است. حق مداری از ویژگی های این جوان بنی هاشمی بود که در ماجرای منزلگاه قصر بنی مقاتل به روشنی آشکار است. شجاعت علی گونه ی او در نبرد قهرمانانه ای که ارباب مقاتل نوشته اند نمایان است: «فقاتل قتالاً شدیداً...؛ شهادت طلبی اش در پیشی گرفتن از جوانان بنی هاشم هویدا است. (بحارالانوار، ج40: 43؛ لهوف: 166)
علی بن حسین (علی اصغر) (ع)
این فرزند کوچک امام حسین از رباب دختر امرءالقیس مادر سیکنه زاده شده بود. برخی او را همان عبدالله می دانند. در نحوه شهادت او نیز اختلاف دیدگاه است. برخی نوشته اند که زینب (س) این کودک را نزد برادر آورد تا از لشکر برایش آب طلب کند، امام او را مقابل لشکر برد و آب طلب کرد که ناگهان حرمله طفل را هدف تیر سه شعبه قرار داد و اصغر در آغوش پدر به ملکوت اعلا پیوست. در زیارتنامه امام حسین (ع) آمده است:
«صلی الله علیک و علی ولدک علی الاصغر الذی فجعت به.» علی اصغر را باب الحوائج نیز می نامند؛ زیرا نزد خداوند صاحب مقام والایی است. (اسرار الشهادة، ج2: 771؛ الاقبال، ج3: 71)
عبدالله بن حسین (ع)
عبدالله کودک شیرخواری است که در سرزمین طف هنگام نماز ظهر متولد شد. مادرش ام اسحاق دختر طلحة بن عبیدالله بود. پس از تولدش امام وی را در آغوش گرفت و آب دهان مبارکش را در کام او ریخت و نامش را عبدالله نهاد. در این هنگام عبدالله عقبه غنوی تیری پرتاب کرد که بر گلوی طفل نشست و آن را شکافت حضرت خون گلوی کودک را جمع کرد و به طرف آسمان پاشید و قطره ای به زمین بازنگشت، چنانچه امام باقر (ع) فرموده اند:
اگر قطره ای از خون به زمین می ریخت همانا عذاب الهی نازل می شد. (پژوهشی پیرامون شهدای کربلا: 234)
عبدالرحمان بن عقیل بن ابیطالب (ع)
او در روز عاشورا هفده تن از سواره نظام دشمن را کشت و سپس دشمن اطرافش را گرفتند و عثمان بن خالد جهنی و بشر بن حوط همدانی وی را شهید کردند. (مقاتل الطالبین: 96)
جعفر بن عقیل بن ابیطالب (ع)
مادرش ام البنین دختر نضره است. وی پس از برادرزاده اش عبدالله فرزند مسلم عازم میدان شد و پس از جنگی دلیرانه پانزده تن از یزیدیان را کشت و خود نیز به دست بشر بن حوط شهید گشت. زیارت ناحیه به واقعه او اشاره می کند: «السلام علی جعفر بن عقیل، لعن الله قاتله و رامیه بشر بن حوط.» (الصار العین: 86)
عبدالله بن مسلم بن عقیل (ع)
او نوه ی امیرالمؤمنین از دخترش رقیه بود. عبدالله با خواندن رجز بر امویان حمله ور شد:
الیوم القی مسلماً و هو ابی
و عصبه بادوا علی دین النبی
او در سه حمله 98 یزیدی را کشت و خود نیز با تیر عمروبن صبیح صیداوی از پای افتاد و شمع محفل شهیدان شد. (اصار العین: 74)
محمد بن مسلم بن عقیل (ع)
مادرش کنیز ام ولد بود. در کربلا 27 ساله بود. وی پس از شهادت برادرش عبدالله با جمعی از بنی هاشم به دشمن یورش آورد. امام حسین (ع) به آن ها خطاب فرمود: ای پسرعموهایم! بر مرگ شکیب ورزید، به خدا قسم بعد از این خواری و ذلت نخواهید داشت!
محمد به دست ابومرهم ازدی و لقیط بن ایاس آسمانی شد و جابربن عبدالله انصاری بر مزارش در مقبره الشهدا نماز گزارد. (مقاتل الطالبین: 97)
محمدبن ابی سعید بن عقیل (ع)
او در کربلا هفت سال داشت. پدرش ملقب به احول از شهدای کربلا است. پس از شهادت امام حسین (ع)، محمد در حالی که از ترس به این سو و آن سو می نگریست چوبی را برداشت و پیش چشم مادرش به سوی دشمن شتافت، هانی یا لقیط با شمشیر بدنش را پاره پاره کرد. در زیارت ناحیه از او یاد شده است: «السلام علی محمد بن ابی سعید بن عقیل و لعن الله قاتله لقیط بن ناشر الجهنی.» (ابصارالعین: 85)
عون بن عبدالله بن جعفر (ع)
او نور دیده زینب (س) عقیله بنی هاشم بود. در روز عاشورا برای دفاع از امام و دایی اش حضرت حسین به نبرد پرداخت و چنین رجز می خواند:
ان تنکرونی فانا ابن جعفر
شهید صدق فی الجنان ازهر
یطیر فیها بجناح اخضر
کفی بهذا شرفا فی المحشر
او چنان دلیرانه جنگید که سه سوار و هجده پیاده دشمن را به خاک و خون کشید. عبدالله با ضربت عبدالله بن قطنه طائی به مقام رفیع شهادت نایل شد. (مناقب، ج4: 106)
محمد بن عبدالله بن جعفر (ع)
محمد فرزند دیگر عبدالله از خانمی به نام خوصاء بنت حفصه بود. وی پیش از برادرش عون به جنگ شتافت و پس از کشتن ده تن به دست عامر بن نهشل تمیمی شهید گشت. (مقاتل الطالبین: 95)
حبیب بن مظاهر اسدی (ع)
بزرگ مردی از طایفه ی بنی اسد بود. یک سال پیش از بعثت به دنیا آمد. کودکی اش همزمان با بعثت و دعوت پیامبر(ص) در مکه و جوانی اش هم عصر با حکومت الاهی رسول خدا در مدینه بود. فیض دیدار پیامبر توفیقی بود که از همان آغاز رفیق حبیب گشت و او را با معارف ناب و آموزه های فاخر اسلام آشنا کرد. او از راویان سخنان پیامبر(ص) بود. پس از وفات پیغمبر، حبیب در خط ولایت علوی قرار گرفت و از چشمه سار زلال حجت بی نظیر و آیت کبرای حق بهره ها گرفت. حبیب از یاران خالص و از حواریون و شاگردان خصوصی امام علی (ع) بود و دانش های گرانبهایی را از مراد خود آموخت. (سفینة البحار، ج1: 45)
حبیب در تمام جنگ ها دوشادوش امام خود بود. او در علوم و فنون بسیاری مهارت داشت؛ از جمله: فقه، تفسیر، قرائت، ادبیات، جدل، مناظره، اخبار غیبی و... . حبیب به دلیل وفاداری به حضرت از شرطه الخمیس بود. او پس از شهادت امام علی (ع) کنار امامان بعدی قرار گرفت و در موضعگیری های سیاسی- اجتماعی تابع آنان بود. بعد از مرگ معاویه و امتناع امام حسین (ع) از بیعت با یزید، حبیب جزو نخستین دعوت کنندگان حضرت بود و در مأموریت مسلم از حامیان پرصلابت وی به شمار می رفت. با نزدیک شدن کاروان امام به کوفه حبیب و یار دیرینش مسلم بن عوسجه به حضرت پیوستند. او با دیدن غریبی و یاران اندک و دشمنان بسیار از امام اجازه گرفت تا به قبیله بنی اسد حضرت را بر عهده گرفت. او با کهنسالی، 62 نفر را به خاک افکند و به دست دشمنان شهید شد و موهای سپید خود را در راه مولایش از خون سرخ رنگین ساخت.
مسلم بن عوسجه اسدی
وی از اصحاب پیامبر و راویان حدیث بود. مسلم از سوارکاران نام آوری بود که در جنگ ها و فتوحات نامی بلندآوازه داشت. او از کسانی بود که امام حسین (ع) را به کوفه دعوت کرد و در راه او مردانه وفاداری کرد و هنگام آمدن مسلم بن عقیل برایش بیعت گرفت. او وقتی از آمدن ابن زیاد به کوفه باخبر شد، نیرو فراهم کرد تا با او بجنگد. مسلم کسی است که غلام ابن زیاد برای ورود به جمع یاران مسلم از صداقت و رأفت او سوء استفاده کرد. او در روز عاشورا در جناح چپ کنار رفیقش- حبیب- حاضر بود و رزم آفرینی بی نظیری کرد و عاقبت به دست عبدالله ضبابی و عبدالرحمان بجلی به شهادت- که آرزوی دیرینش بود- رسید. (پژوهشی در شهدای کربلا: 353- 357)
عمروبن خالد اسدی صیداوی
عمرو از بزرگان کوفه و از شیعیان خالص اهل بیت بود. وی از حامیان مسلم در کوفه بود و چون کوفیان به مسلم خیانت کردند، چاره ای جز اختفا ندید. او پس از شنیدن خبر شهادت قیس و اینکه امام به منزلگاه حاجز رسیده، به همراه غلام و جمعی از همشهریانش برای همراه شدن با امام از کوفه خارج شد. آنان به همراه طرماح بن عدی- که برای تهیه ی آذوقه آمده بود- از بیراهه حرکت کردند و در منزلگاه «عذیب الهجانات» به امام پیوستند. (ابصارالعین: 105- 106)
عمرو و غلامش در نخستین درگیری روز عاشورا وارد نبرد شدند که لشکریان عمر سعد آن ها را محاصره و از دیگر یاران امام جدا کردند، در این حال عباس (ع) به کمک ایشان رفت و در حالی که مجروح بودند نجاتشان داد. آن ها دوباره با دشمن درگیر شدند و چندان جنگیدند تا شهید شدند. (تاریخ طبری، ج5: 446)
ابوثمامه صیداوی
وی از تابعین و سوارکاران و دلاوران عرب و شخصیت ممتاز شیعه بود. او از یاران امام علی و امام حسن (ع) بود که در کوفه ماندگار شد. وقتی مسلم به کوفه آمد به یاری اش شتافت و کمک های مالی فراوانی از شیعیان جمع آوری کرد تا با آن سلاح تهیه کند. او در امر خرید اسلحه خبره بود و در محاصره قصر عبیدالله حضور داشت و پس از شکست مسلم متواری شد، سپس به همراه نافع بن هلال به امام حسین ملحق شد. شهرت ابوثمامه در اعلان نماز ظهر عاشورا به امام است. وی به دست قیس بن عبدالله به فیض شهادت رسید. (ابصارالعین: 110)
بریر بن خضیر همدانی
وی از بزرگان تابعین و اهل زهد و عبادت بود، همچنین از مشاهیر کوفه و از یاران نزدیک امام علی (ع). سرآمد قاریان روزگار خود بود و در مسجد جامع به تعلیم قرآن اشتغال داشت. بریر مردی صالح از بندگان خوب خدا بود. شماری از رجال نویسان کتاب «القضایا والاحکام» را از آن او می دانند. وی از کوفه راهی مکه شد و در آنجا به کاروان حسینی پیوست. جاگاه بریر در سپاه امام بسیار حساس بود. او از پیشاهنگان سپاه و در گروه سواره نظام بود که گاه مسئولیت پیک و نمایندگی حضرت برای گفتگو با فرمانده سپاه دشمن را نیز بر عهده داشت. از آنجا که بریر نزد کوفیان شناخته شده بود به دستور امام با سپاه بدعاقبت سعد گفتگو کرد و با سخنان آگاهی بخش به نصیحت آنان پرداخت؛ ولی در کوفیان سنگدل اثری نکرد. بریر در روز عاشورا پس از آنکه چهل تن را کشت با نیزه ای که کعب بن جابر در پشتش فرو کرد و با ضربات شمشیر، جام گوارای شهادت را نوشید. (تنفیح المقال، ج1: 167؛ الکامل فی التاریخ، ج4: 66)
عابس بن ابی شبیب شاکری
عابس از مهتران، دلاوران، سخنوران، عابدان و شب زنده داران شیعه و از خاصان امام علی (ع) و از یاران باوفای فرزندش حسین (ع) بود. او نخستین کسی بود که در خانه ی مختار، هنگام خواندن نامه ی امام به پا خاست و در حضور مسلم اعلام وفادرای نمود. عابس شیرمردی بود که هنگام نماز ظهر عاشورا پیش روی حضرت ایستاد و بدن برهنه خود را سپر تیرها نمود. او وقتی به پیکار با یزیدیان شتافت ربیع بن تمیم از سران سپاه یزید فریاد برآورد: ای مردم! این شیر شیران فرزند شبیب است، کسی به تنهایی به او نزدیک نگردد.
عابس مکرر هماورد می طلبید؛ اما کسی جرئت نبرد نداشت تا اینکه عمر سعد فرمان داد جماعت سنگ بارانش کنند. عابس زره از تن درآورد و کلاه خود از سر انداخت و بر آن ها حمله کرد. بیش از دویست کس را تار و مار کرد. سرانجام در قلب میدان دشمن محاصره شد و به قله ی رفیع شهادت اوج گرفت. افراد دشمن سرش را بر دست گرفتند. هر کسی ادعای کشتنش را داشت. پسر سعد گفت: مشاجره نکنید که هیچ کس یک تنه نمی توانست عابس را بکشد. (ابصارالعین: 115)
شوذب بن عبدالله همدانی شاکری
شوذب مردی عابد و مخلص بود؛ کسی که برای شیعیان در کوفه از امام علی (ع) حدیث روایت می کرد. او جنگاوری بنام بود که در جنگ های امام علی (ع) شرکت می کرد. وی با وجود کهنسالی عابس را از کوفه تا مکه برای رساندن نامه ی مسلم همراهی کرد و از آنجا با امام حسین (ع) به کربلا آمد. در روز عاشورا خدمت امام رسید و با کسب اذن وارد میدان شد و دلاورانه جنگید. او بعد از هلاک کردن تعدادی خود نیز از زلال شهادت نوش جان کرد. (ابصار العین: 117)
حنظلة بن اسعد شبامی
او از شهدای سعادتمند قبیله همدان در کربلا است. وی از چهره های سرشناس و شجاع شیعیان کوفه است. حنظله، سخنوری فصیح و قاری ممتاز قرآن بود. او پیک امام در کربلا بود و از طرف آن حضرت برای پسر سعد پیام می برد. در روز عاشورا پیش روی امام ایستاد و صورت و سینه ی خود را سپر شمشیرها و تیرها نمود. او آیات 30 تا 32 غافر را خطاب به کوفیان تلاوت کرد و با رخصت امام به میدان رفت و با کشتن بیست تن از دشمنان بالاخره به جمع آسمانی شهیدان پیوست.
عبدالرحمان بن عبدالله ارحبی
مردی شجاع، کاردان، فصیح و از تابعین بود. در دوازدهم ماه مبارک رمضان سال 60 با 150 نامه یا نفر عازم مکه شد و خدمت امام حسین (ع) رسید. او از کسانی بود که به فرمان امام با مسلم راهی کوفه شد. پس از شهادت مسلم دوباره نزد امام بازگشت و در روز عاشورا در حمله ی نخستین به شهادت رسید. در زیارت ناحیه از او چنین یاد شده است: «السلام علی عبدالرحمن بن عبدالله بن الکدرالارحبی». (ابصار العین: 117)
سیف بن حارث جابری
از یاران جوان سیدالشهدا بود. برخی از متقدمان او را از یاران امام علی (ع) نیز شمرده اند. وی پیش از آغاز جنگ، از کوفه به کربلا آمد. بعد از شهادت بسیاری از یاران امام وقتی سپاه کوفه به خیمه گاه امام نزدیک شد سیف با پسر عمو و برادر مادری اش مالک با چشم اشکبار از بی کسی امام نزد حضرت آمدند واجازه نبرد گرفتند و با مواظبت از همدیگر حمله کردند تا به درجه ی بلند شهادت رسیدند. (تاریخ طبری، ج5: 443؛ ابصارالعین: 120)
شبیب غلام حارث همدانی
او قهرمانی شجاع بود که به همراه سیف و مالک نوه ی آقایش سریع به کربلا آمد. ابن شهر آشوب او را از شهدای حمله نخست شمرده است. برخی از مورخان شبیب را از اصحاب پیامبر(ص) دانسته و در مورد او چنین نوشته اند: شبیب از کوفیان با فضیلت بود که در جنگ های جمل، صفین و نهروان شرکت کرد. این گروه سخن ابن شهر آشوب درباره او را ناصواب می دانند. (وسیلة الدارین: 157)
عمار دالانی
عمار پسر ابی سلامه بود. کلبی و ابن حجر او را از صحابه برشمرده اند. عمار از یاران ویژه امام علی (ع) و از رزمندگان جنگ های حضرت است. شیخ طوسی او را از یاران امام حسین (ع) دانسته و نوشته است: وی در اردوگاه نخلیه در پی ترور عبیدالله بود که توفیق نیافت. او با ظرافت خاصی از کوفه خارج شد و در کربلا به امام پیوست و در رکابش به شهادت رسید. (پژوهشی پیرامون شهدای کربلا: 270)
حبشی بن قیس نهمی
بنونهم تیره ای از قبیله همدان اند. جماعتی از اهل رجال، جدش سلمه و پسرش قیس را از اصحاب رسول خدا می دانند. حبشی از مشاهیر قبیله خود بود. او قبل از حمله ی عاشورا خدمت امام رسید و در نخستین عملیات رزمی شهید شد. (ابصار العین: 120)
زیاد بن ابوعمره همدانی
زیاد پسر عریب بن حنظله از تیره ی بنو صائد قبیله همدان بود. پدرش عریب از اصحاب پیامبر(ص) بود. او نیز محضر پیامبر(ص) را درک کرد. زیاد دلاوری عابد و شب زنده دار بود که بسیار نماز می گزارد. وی در کربلا پس از مبارزه ای سخت شربت شهادت نوشید.
سوار بن منعم همدانی
وی در کوفه می زیست و در دوران صلح به امام حسین (ع) پیوست و تا روز عاشورا با آن حضرت بود و در عملیات نخست به سپاه کوفه حمله برد. درباره شهادت یا جانبازی اش در کربلا اختلاف نظر وجود دارد. او حتی افتخار اسارت را هم دارد. در زیارت ناحیه به عنوان اسیر مجروح به سلام داده شده است: «السلام علی الجریح الماسور سوار بن ابی حمیر النهمی الهمدانی.» (ابصار العین: 122)
عمرو بن عبدالله نهمی جندعی
بنوجندع تیره ای از قبیله همدان اند. عمرو نیز در ایام صلح به اردوگاه امام آمد و در کنارش باقی ماند. از جزئیات زندگی او اطلاع دقیقی در دست نیست. برخی او را شهید کربلا و عده ای او را از جانبازانی می دانند که پس از تحمل یک سال مجروحیت از ناحیه ی سر، به شهادت رسید. (ابصارالعین: 123)
جناده بن حرث مذحجی
در منابع از او با نام های گوناگون از جمله: جابر، جبار، حباب، حیان، حسان، حیاه و عباده یاد شده است. برخی از منابع او را از اصحاب رسول الله برشمرده اند. او در جنگ صفین حضور داشت. وی از کسانی است که در کوفه با مسلم بیعت کرد و با دستگیری او مخفیانه از کوفه خارج شد و در عذیب الهجانات به امامش واصل شد. او در حمله صبح عاشورا به دشمن حمله کرد؛ اما در محاصره گرفتار شد و توسط حضرت ابوالفضل (ع) خلاصی یافت. دوباره با تمام قدرت بر خصم تاخت و با ارائه ی مبارزه ای دلیرانه فوز شهادت را از آن خود کرد. (ابصارالعین: 128)
واضح ترکی غلام حرث مذحجی
او همراه جناده وارد سپاه امام شد. مقتل نویسان یادآور شده اند که وی در روز عاشورا پیاده با شمشیر بر دشمنان یورش برد. هنگام شهادت طلب یاری می کرد که امام حسین (ع) وقت جان دادن او را در آغوش گرفت. واضح از این جریان آنقدر خوشحال شد که می گفت: چه کسی مثل من است که پسر رسول خدا گونه اش را بر گونه اش نهاده باشد؟! آن گاه که در آغوش امام بود جانش از بدن رها شد و به رحمت خدایش واصل گشت. (ابصارالعین: 127)
مجمع بن عبدالله عائذی
او از تابعین و از یاران نیک امام علی (ع) بود و در جنگ صفین شرکت داشت. وی به همراه فرزند و چند تن دیگر از کوفه بیرون رفت و در عذیب الهجانات به کاروان کربلا ملحق شد. در روز عاشورا از جمله کسانی بود که هنگام درگیری با یزیدیان محاصره شدند و با امداد علمدار کربلا در حال جراحت نجات یافت. وی نیز رادمردانه بار دیگر یورش برد و در این نوبت به فیض شهادت رسید. (ابصار العین: 139)
نافع بن هلال جملی
وی سیدی شریف، رازنگهدار، شجاع، قاری، حافظ قرآن، کاتب حدیث و از اصحاب امیرمؤمنان و رزمندگان جنگ های مولا بود. او نیز در عذیب الهجانات به کاروان کربلا پیوست و پس از بسته شدن آب بر اردوگاه امام به همراه ساقی کربلا بعد از درگیری با نگهبانان شریعه، شبانه وارد فرات شدند و آب به خیمه ها رساندند. نافع تیرانداز ماهری بود. نام خود را بر تیرها می نوشت و به سوی دشمن هدف می گرفت. او دوازده و به نقلی هفتاد کس را در روز عاشورا از پای درآورد. در آخر سپاهیان دشمن او را اسیر کرده نزد ابن سعد آوردند. عمر به شمر دستور داد سر نافع را از بدن جدا کند. «السلام علی نافع بن هلال بن نافع البجلی المرادی» درود زیارت ناحیه بر این دلاور است. (ابصار العین: 131)
حجاج بن مسروق جعفی
از شیعیان کوفه بود. وقتی از رفتن امام حسین به مکه آگاه شد، رهسپار حج بیت الله گردید و در مکه به مقتدایش پیوست. او در تمام اوقات نماز مؤذن حضرت بود. در ملاقات با حر هنگام ظهر امام به حجام فرمود: اذان بگو. حجاج به عنوان سفیر امام به همراه یزید بن مغفل در منزلگاه قصر بنی مقاتل نزد عبیدالله حر جعفی رفت. آنان پیام حضرت را به او رساندند و از او طلب یاری نمودند. حجاج در روز عاشورا به افتخار شهادت نائل شد. سلام ناحیه مقدسه بر او چنین است: «السلام علی حجاج بن مسروق الجعفی.» (ابصار العین: 134)
یزید بن مغفل جعفی
برخی از منابع او را زید خوانده اند. او یکی از دلاور مردان و شاعران نامی شیعه بود. یزید از اصحاب امام علی (ع) و از رزمندگان صفین بود. در جنگ خریت با خوارج در سمت راست معقل بن قیس می جنگید. او نیز از مکه با امام آمد و از سوی حضرت با حجاج نزد عبیدالله رفت. در روز عاشورا نبردی ارائه کرد که مانندش کمتر دیده شد. او پس از به خاک و خون کشیدن جماعتی سوار بر براق شهادت، ملکوتی شد. (ابصار العین: 135)
عمرو بن قرظه انصاری
قرظه از یاران پیامبر و از راویان سخنان حضرت بود؛ چنانکه از یاران امام علی بود. وی همراه حضرت به کوفه آمد و در جنگ ها شرکت داشت. او از سوی امام علی ولایت فارس را بر عهده گرفت و در سال 51 قمری درگذشت. اولادی از خود یادگار گذاشت که مشهورترین آن ها عمرو بود. او در زمان آرامش به کربلا آمد و پیک حضرت برای گفتگو با عمر سعد قبل از آمدن شمر بود. عمرو در روز عاشورا شجاعانه رزمید و با هلاک کردن شماری، گوی شهادت ربود. (ابصارالعین: 137؛ پژوهشی در شهدای کربلا: 288)
عبدالرحمان بن عبدرب انصاری
وی از اصحاب رسول الله و از مخلصان یاران امیرالمؤمنین است. او از راویان واقعه غدیر است. شاگرد خصوصی علی (ع) در فراگیری قرآن و تحت سرپرستی معنوی آن حضرت بود. وی از مکه با امام به کربلا آمد و در شب عاشور بریر هنگام تنظیف با او مزاح می کرد. او در حمله نخستین شهید شد.
نعیم بن عجلان انصاری
نعیم، نضر و نعمان، سه برادر از اصحاب امام علی بودند که در جنگ صفین به یلان نام آور شهرت داشتند. این مردان شجاع اهل شعر و ادب هم بودند. نضر و نعمان از دنیا رفتند و نعیم در کوفه ماند و هنگام قیام امام حسین (ع) به او ملحق شد و در حمله ی نخست عاشورا، شهادت را در آغوش کشید. (ابصارالعین: 139)
جنادة بن کعب انصاری
او از کسانی است که از مکه با امام به کربلا آمد و در حمله اول لباس شهادت پوشید.
عمر بن جناده بن کعب انصاری
نوجوانی که با پدر و مادرش در کاروان اباعبدالله بود. بعد از شهادت پدر به امر مادر نزد امام آمد تا اذن میدان بگیرد، حضرت نپذیرفت و فرمود: چون پدرش شهید شد شاید مادرش به جنگیدن او راضی نباشد. جوان گفت: مادرم مرا به جنگ امر کرده است. امام به او اجازه ی میدان داد. او کشته شد و دشمن سرش را قطع کرد و به سمت خیمه گاه امام پرتاب نمود. مادرش سر فرزند را به سوی حرامیان پرتاب کرد و یک تن را از پای درآورد. آن شیرزن به خیمه برگشت تا عمودش را برای نبرد درآورد؛ اما امام مانع شد و او را آرام نمود. (ابصار العین: 140)
سعد بن حرث انصاری و برادرش ابوالحتوف
این دو بزرگوار از شهدای نیک فرجام کربلا بودند. آنان که بر مذهب خوارج بودند با لشکر پسر سعد به کربلا آمدند. بعد از ظهر عاشورا وقتی فریاد نصرت خواهی اباعبدالله و ناله و شیون زنان و کودکان را شنیدند هدایت الهی دستشان را گرفت و به یاری امام کشاند. ایشان جماعتی را از لشکر ابن زیاد کشته و زخمی کردند و در آخر شهادت در راه امام آن ها را در آغوش گرفت. (پژوهشی پیرامون شهدای کربلا: 179)
زهیر بن قین بجلی
زهیر انسان سعادتمندی بود که در کوفه می زیست. او میان قوم خویش از شرافتی ویژه برخوردار بود. دلاوری بود که در جنگ ها آوازه و شهرت داشت. وی از طرفداران عثمان بود که در سال 60 با خانواده اش به حج رفت. در بازگشت در یکی از منازل، توفیق اجباری همراهی با کاروان حسینی را به تشویق همسرش به دست آورد. وی از کسانی بود که در عصر عاشورا برای گرفتن مهلت با حضرت عباس همراهی کرد. در شب عاشورا که یاران تجدید پیمان کردند زهیر سخنان معروفی دارد. وی در روز عاشورا به فرماندهی جناح راست لشکر منصوب شد. در این روز وی چند بار از روی خیرخواهی کوفیان را ارشاد نمود. او افتخار یافت هنگام نماز جانش را سپر بلای امام کند. بعد از نماز در نبردی دلیرانه حدود 120 تن را کشت و خود به دست کثیر بن عبدالله و مهاجر بن اوس همای شهادت دربرگرفت. (ابصار العین: 141)
سلمان بن مضارب بجلی
او پسر عموی زهیر بود و با او در حج تشرف داشت. در بازگشت وقتی زهیر به حسینیان پیوست او نیز چنین کرد و در عصر عاشورا در پیکار با یزیدیان ارمغان شهادت دریافت کرد. (ابصارالعین: 147)
سوید بن عمرو خثعمی
از قبیله خثعم و از اعراب قحطانی بود. وی انسانی بزرگوار و شجاع بود و بسیار نماز می گزارد. او آخرین یا وفادار امام حسین بود که در روز عاشورا آنقرد جنگید که از افزونی جراحت ها میان کشتگان افتاد. وقتی افاقه یافت شنید که سپاه می گویند: حسین کشته شد. با شنیدن این خبر شکیب از کف داد و با کاردی که مخفی کرده بود به دشمن حمله برد و عاقبت به دست هانی بن ثبیت یا کسان دیگر به آسمان شهادت پرکشید. (ابصارالعین: 186)
عبدالله بن بشر خثعمی
وی از رادمردان پرآوازه و از حامیان دلیر خاندان رسالت بود. نام او و پدرش در جنگ ها زبانزد است. او نیز با سپاه ابن سعد خود را به کربلا رساند و قبل از درگیری ها به امام پیوست و در حمله اول به شهادت رسید. (ابصار العین: 148)
یزید بن زیاد کندی
این مرد شجاع و بی باک قبل از رسیدن حر به کاروان امام ملحق شد. او در تیراندازی مهارت ویژه ای داشت. درگیری کلامی او با هم قبیله اش مالک بن نسر کندی که نامه ابن زیاد را برای حر آورده بود نشان از علاقه ی شدید او به امام و غیرت دینی اش داشت. او در روز عاشورا پس از وداع با امام به میدان رفت و دلیرانه جنگید تا اسبش از پا درآمد. آن دلاورمرد کنار امام زانو زد و دشمن را هدف قرار داد، امام در حق او دعا فرمود. او حدود صد تیر پرتاب کرد و با تمام شدن تیرها برخاست و بر دشمن حمله ور شد و پس از کشتن نزوده تن خود به بهشت سعادت و شهادت صعود کرد. (پژوهشی پیرامون شهدای کربلا: 69)
حارث بن امرءالقیس کندی
او از عابدان بسیار دلیر بود که در جنگ ها صاحب آوازه بود. وی از سپاهیان عمر سعد بود که توفیق توبه و بازگشت به اردوگاه امام پیدا کرد و در حمله نخست به شهادت رسید. (ابصار العین: 150)
زاهر بن عمرو کندی
او قهرمانی صاحب تجربه و شجاعی نام آور بود و به خاندان نبوت محبت بسیار داشت و به آن معروف بود. او در قیام علیه زیاد از یاران عمرو بن حمق خزاعی بود. وقتی معاویه فرمان دستگیری و کشتن عمرو و زاهر را صادر کرد، هر دو از دروازه شهر متواری شدند. عمرو دستگیر و کشته شد؛ اما زاهر همچنان زنده ماند تا در حج سال 60 نزد امام حسین (ع) شرفیاب شد و همراه آن حضرت به کربلا آمد و در حمله نخست عاشورا به شهادت رسید.
بشر بن عمرو حضرمی کندی
او از حضرموت بود، ولی در کنده زندگی می کرد. او تابعی بود و چند روز پس از حمله به امام پیوست؛ کسی بود که وقتی خبر اسارت پسرش را دادند امام بیعت را از او برداشت و فرمود: برو برای رهایی فرزندت تلاش کن؛ اما نپذیرفت و در حمله نخست عاشورا به فیض شهادت رسید. (ابصار العین: 150- 151)
جندب بن حجیر کندی خولانی
از چهره های سرشناس شیعه و از اصحاب امام علی (ع) بود. ابن عساکر او را از صحابی پیامبر (ص) و اهل کوفه می داند و از جمله کسانی است که عثمان آن ها را از کوفه به شام فرستاد. در جنگ صفین از سوی امام علی (ع) فرمانده قبیله کنده و ازد بود. وی پیش از برخورد حر به امام حسین در منزلگاه حاجز به کاروان حسینی ملحق شد و در حمله نخست عاشورا به همراه پسرش فوز شهادت یافت. «السلام علی جند بن حجیر» سلامی از زیارت ناحیه بر او است.
عبدالله و عبدالرحمن
این دو برادر (فرزندان عروه بن حراق غفاری) از بزرگان، اشراف، شجاعان و ولایت مداران شهر کوفه بودند. جدشان حراق از اصحاب امیر و از رزمندگان جنگ های حضرت بود. آن ها در کربلا به امام حسین (ع) پیوستند و هنگامی که تعداد لشکر دشمن را دیدند به این نتیجه رسیدند که نمی توانند آن ها را از امام و از خود باز دارند؛ اما با هم برای جنگیدن در رکاب حضرت مسابقه گذاشتند، پس نزد امام آمدند و اجازه ی میدان گرفتند و کنار یکدیگر با یزیدیان می جنگیدند و وقتی یکی از آنان رجزی را شروع می کرد دیگری آن را کامل می نمود و سرانجام در این نبرد مردانه به شهادت رسیدند. (ابصار العین: 153، 238)
جون بن حوی (غلام ابوذر غفاری)
او پس از شهادت ابوذر به اهل بیت ملحق شد. وی نخست کنار امام حسن (ع) و سپس با امام حسین (ع) بود و در سفر مدینه به مکه و نیز عراق همراه امام بود. سید رضی الدین داوودی نوشته است: وقتی جنگ شعله گرفت، برای رفتن به میدان نزد امام آمد، امام به او فرمود: ای جون! تو برای عافیت با ما آمدی پس خود را در راه ما به سختی میفکن. جون خود را بر پاهای امام انداخت، پاهای حضرت را می بوسید و می گفت: آیا سزاوار است من در زمان خوشی و نعمت نان خور شما باشم؛ ولی در سختی ها شما را تنها بگذارم؟ عاقبت از امام اذن گرفت و به میدان رفت. او پس از کشتن 25 نفر به شهادت رسید و امام در حق او دعا کرد. امام باقر (ع) از پدرش نقل می کند که پس از گذشت ده روز از بدن جون بوی مشک برمی خاست. (پژوهشی پیرامون شهدای کربلا: 127)
عبدالله بن عمیر کلبی
او از یاران امام علی و امام حسین (ع) و مردی بسیار شریف، قهرمان، ستبربازو، سیه چرده و فراخ چشم بود. با همسرش ام وهب از تیره نمر بن قاسط کنار چاه حعده در محله همدان کوفه ساکن بود. قبل از واقعه کربلا گروهی را دید که در نخیله رژه می روند. سبب را جویا شد، گفتند: برای جنگ با حسین آماده می گردند. گفت: به خدا قسم! من جنگ با مشرکان را بسیار دوست می داشتم، امیدوارم ثواب جنگ علیه اینان بیش از ثواب پیکار با مشرکان باشد. ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. آن دو با هم از کوفه خارج شدند و در شب هشتم محرم به امامشان پیوستند. روز عاشورا وقتی سیار غلام ابن زیاد و سالم غلام عبیدالله مبارز طلبیدند، عبدالله به اذن امام به هماوردی آنان رفت. آن دو ابا داشتند با او درگیر شوند؛ اما عبدالله به سیار حمله کرد و او را از پای درآورد، سپس توسط سالم زخمی شد؛ اما او را نیز به هلاکت رساند. دو تن دیگر را نیز کشت و سرانجام با ضربت هانی بن ثبیت و بکیر بن حی، شراب طهور شهادت نوشید. همسرش بالای سرش نشسته بود که غلام شمر با عمود خیمه بر سرش کوفت و در دم جان داد و با شوهرش به سرای جاودان شتافت. (ابصارالعین: 159)
زهیر بن سلیم ازدی
صحابی با وفای امام علی که در جنگ قادسیه نیز حاضر بود. وی موفق شد «نخارجان یا نخجیران» (از سران سپاه ایران) را در جنگ تن به تن بکشد. او نیز در لشکر عمر سعد بود که در شب عاشورا به جمع یاران باسعادت حضرت پیوست و در حمله اول سعادت شهادت یافت و در زیارت ناحیه از او قدردانی شده است. (ابصارالعین: 162)
نعمان بن عمرو ازدی
از یاران کوفیی امام و از رزمندگان جنگ صفین بود. وی پس از شهادت مسلم در شمار لشکر کوفه به کربلا آمد و در شب هشتم حسینی شد. در روز عاشورا دلیرانه از اهل بیت دفاع کرد، دشمن اسبش را پی و سپس او را به شهادت رساند. «السلام علی نعمان بن عمرو» یادمانی از مجاهدت او در زیارت ناحیه مقدسه است. (پژوهشی پیرامون شهدای کربلا: 166)
حلاس بن عمرو راسبی
او به انفاق برادرش نعمان در کوفه می زیست. در زمان امام علی (ع) از افسران آن حضرت و از پاسبانان کوفه بود. حلاس نیز مانند برادرش در پناه سپاه یزید به کربلا آمد و همراه برادرش شبانه به خیمه گاه امام پیوست و در روز عاشورا مردانه شاهد شهادت را در آغوش کشید. (ابصارالعین: 162)
یزید بن ثبیت عبدی بصری
از شیعیانی است که در بصره زندگی می کرد و از بزرگان قبیله بود. وی ده پسر داشت که دو تن هماره او در کربلا شهید شدند. او با شنیدن امتناع امام از بیعت با یزید با توجه به کنترل راه ها خود را از بیراهه به ابطح (نزدیک مکه) رساند. در مکه پس از استراحت برای دیدار امام رفت که درست همان موقع حضرت نیز برای دیدن او به منزلش رفته بود و چون او را ندید آنجا ماند تا یزید بازگشت. یزید چون امام را دید این آیه را تلاوت کرد: «بفضل الله و برحمته فلیفرحوا... .» وی هدفش را با امام در میان گذاشت، حضرت برایش دعا کرد. او همراه امام به کربلا آمد و در روز عاشورا در مبارزه ای تن به تن، شربت شهادت نوشید. (پژوهشی پیرامون شهدای کربلا: 397)
قاسط بن زهیر
وی از اصحاب حضرت علی، حسن و حسین بود و در جنگ صفین سمت فرماندهی داشت. شب عاشورا به کربلا رفت و در عاشورا، شهادت در راه امامش را به جان خریدار شد.
کردوس بن زهیر
چونان برادرانش قاسط و مقسط از یاران امام علی و حسن و حسین (ع) بود. وی همراه برادرانش به کربلا آمد و با شهیدان کربلا ماندگار شد. (ابصار العین: 173)
مقسط بن زهیر
برخی او را فرزند عبدالله و نوه ی زهیر می دانند. او نیز مانند برادرانش از شهیدان سعادت قرین کربلا است. در منابع پیشین جز در رجال شیخ طوسی اسمی از او نیست. (پژوهشی در شهدای کربلا: 3649
مجمّع بن زیاد جهنی
از یاران پیامبر (ص) بود و در جنگ های بدر و احد شرکت داشت. وی از اهالی جهنیه در اطراف مدینه بود و هنگام عبور امام حسین (ع) همراه گروهی به امام پیوست. با اینکه عده ی زیاد در منزلگاه زباله با شنیدن خبر شهادت مسلم از اطراف امام پراکنده شدند مجمع تا آخر ایستاد و روز عاشورا پس از کشتن تعدادی از یزیدیان به مقام رفیع شهادت رسید. (تنقیح المقال: 53)
حر بن یزید ریاحی
از اشراف و بزرگان قبیله ی تمیم بود. ابن زیاد او را فرمانده هزار سوار کرد و برای مقابله با امام حسین (ع) فرستاد. حر از کوفه خارج شد و در راه به امام رسید و حضرت را تحت نظرگرفت و وارد سرزمین کربلا نمود. در روز عاشورا حر فرماندهی قبیله اش را بر عهده داشت؛ اما درگیر نشد و عاقبت به امام پیوست. وقتی به محضر امام رسید، سپر را واژگون کرد و پس از سلام عرض کرد: ای فرزند رسول خدا، جانم فدایت باد! من کسی بودم که بر تو سخت گرفتم و در این مکان فرود آوردم... من از آنچه کرده ام به درگاه خدا توبه می کنم. آیا توبه ام پذیرفته می گردد؟ امام فرمود: آری! خدا توبه ات را می پذیرد، پیاده شو. حر پیاده نشد و با اذن حضرت وارد میدان شد و شماری را کشت، آن گاه بر وی تاختند و او را بر زمین افکندند. یاران امام او را نیمه جان نجات دادند و جلوی خیمه شهدا نهادند. امام بر بالینش آمد و سرش را به دامن گرفت و فرمود: تو حری چنانکه مادرت تو را حر نام نهاد. تو در دنیا و آخرت آزاده ای. (ابصار العین: 177)
حجاج بن بدر
وی از طائفه ی بنی سعد بن تمیم و اهل بصره بود. در برخی از منابع از او با نام حجاج بن زید نام برده شده است. او نامه رسان مسعود بن عمرو از بصره برای امام بود. نامه را در کربلا به دست امام داد و حضرت در حق مسعود دعا کرد. حجاج کنار امام ماند و در روز عاشورا در جمع حسینیان شربت گوارای شهادت نوشید. (ابصارالعین: 184)
جبله بن علی شیبانی
از مردان شجاع و حماسه آفرین کوفه و به قولی از رزمندگان صفین هم بود. با مسلم بیعت کرد و بعد از او به کربلا آمد و در روز عاشورا در حمله ی اول با شهادت رستگار شد. زیارت ناحیه به او چنین سلام داده است: «السلام علی جبلة بن علی الشیبانی.» (ابصار العین: 187)
قعنب بن عمرو نمری
وی از شیعیان بصره بود که همراه حجاج بن بدر به کربلا آمد و به سپاه امام پیوست و در مبارزه به افتخار شهادت نائل شد. «السلام علی قعنب بن عمرو النمری» زیارت ناحیه سبب ماندگاری وی گردید. (پژوهشی در شهدای کربلا: 316)
سعید بن عبدالله حنفی
از شیعیان سرشناس کوفه و معروف به شجاعت و عبادت بود. نخستین بار نام او در ماجرای صلح امام حسن (ع) ثبت شده است. وی از نظر شخصی مخالف صلح بود؛ اما پس از گفتگو و مشورت با امام حسین متقاعد شد. سعید در نهضت امام حسین فعالانه شرکت نمود و در کنار مسلم فعالیت های صادقانه ای نشان داد و از او حمایت بی دریغ کرد. او در مأموریتی نامه ای از مسلم برای حضرت آورد و از آن پس همراه امام ماندگار شد و در شب عاشورا از کسانی بود که با سخنانی حماسی با حضرت تجدید عهد نمود. ظهر عاشورا همراه زهیر بن قین در برابر مولایش جان شیرین را سپر بلا کرد تا امام با اصحاب نماز خوف گزاردند. بعد از نماز که جنگ شدت گرفت سعید همچنان پاسداری از امامش را بر عهده داشت تا اینکه بر اثر اصابت تیرها و جراحت ها بر زمین افتاد، آن گاه که روح بلندش به ملکوت اعلا پر کشید در پیکرش به جز زخم های شمشیر، جای سیزده زخم تیر هم بود. در فرازی از زیارت ناحیه حماسه، ایثار و اخلاص سعید مورد تحسین و تقدیر قرار گرفته است. (ابصارالعین: 187)

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • momtazi IR ۱۹:۵۵ - ۱۳۹۲/۰۸/۲۳
    1 0
    ممنون.عالي بود اجرتون بامولا التماس دعا ياعلي
  • مهسا وفايي IR ۰۹:۲۹ - ۱۳۹۲/۰۸/۲۴
    3 0
    کل يوم عاشورا و کل عرض کربلا.
  • vafayii IR ۱۶:۲۸ - ۱۳۹۲/۰۸/۲۵
    0 0
    اللهم العن قتله حسين بن علي (ع )
  • سارا کاکاوند IR ۱۶:۳۰ - ۱۳۹۲/۰۸/۲۵
    0 0
    حبيب بن مظاهر، زاهد شب و شير روز بود. در ياري و پيروي از اميرمؤمنان علي (ع) در برابر دشمنان، تلاشي فراوان داشت. در جنگ هاي جمل، نهروان و صفين در رکاب آن حضرت شرکت جست و با دشمنان دين خدا که در چهره قاسطين، ناکثين و مارقين به دست ستم پيشگاني چون معاويه و پيمان شکناني مانند طلحه و زبير و مقدس نمايان منحرف و نادان همچون خوارج نهروان پديد آمده بود، شجاعانه جنگيد و لحظه اي در هدف و راه خويش سستي و ترديد نورزيد. او در دفاع از اسلام ناب محمدي، که در پيروي بي چون و چرا از سيره و فرامين علي (ع) مي ديد، در اين مسير چنان کوشيد که جزء شرطة الخميس آن حضرت گرديد.