گروه هنر- لیلا کردبچه - آدرس وبلاگ من، آدرس line من، آدرس facebook من، آدرس instagram من، آدرس kik من، آدرس tango من، آدرس whatsapp من... ضمناً در وایبر و مسنجر و چه و چه هم هستم؛ این است دغدغه شاعر امروز.

 فتوشاپِ بینی به جای جهان بینی

گذشت، زمانی‌که شاعران لحظه‌شماری می‌کردند تا سرزمین‌هرز الیوت ترجمه شود، یا پژوهشگری، آخرین دستاوردهای نظریِ ترجمه‌شده را شرح و تحلیل کند. شاعران امروز، شاعران دنیای مجازی‌‌اند؛ متکدّیانِ کلیک‌های بی‌ارزشی (شما بگویید لایک) که حتی صدهزارتای آن، فروش صدجلد از کتاب شاعر را در طول یک‌سال تضمین نمی‌کند، و آیا با کیسه گدایی، در پی مخاطب دویدن، برای گرفتنِ یک کلیک، آغازگرِ همسوشدن با ذهن و زبان مخاطب نیست؟ شاعری‌که باید از درد مردم بنویسد، از دغدغه‌های اجتماعی، از فلسفه مرگ و زندگی، از تنهاییِ انسانِ مدرن و... ترجیح می‌دهد، از روابط پنهانی در کوچه‌های بن‌بست و خلوت شهر بنویسد. چرا؟ چون فردا روز جهانیِ ولنتاین است و این شعر، خوب لایک می‌گیرد. شاعری‌که جهانش از محدوده مانیتورش فراتر نمی‌رود، صبر می‌کند تا در ورزقان زلزله بیاید، مدرسه شین‌آباد آتش بگیرد، مردم غزه قلع و قمع شوند، و مرتضی پاشایی بمیرد، تا او با کیسه گدایی‌اش به میان بیاید و در ازای نوشتنِ جمله‌هایی چون «آه، دلم با ورزقان می‌لرزد»، «آه، دلم در شین‌آباد می‌سوزد»، «آه، آخرین گلوله را به خودم شلیک می‌کنم» و «آه، مرتضی، مرتضی» هزاران لایک بگیرد و بعد با خود بگوید «پس شعر این است و جز این نیست».

بخش عمده‌ای از شاعران امروز(جوانترها) فکر می‌کنند لابد رگ خواب مخاطب را به دست آورده‌اند که هرچه می‌نویسند، مورد پسند می‌افتد، و باید سال‌ها و سال‌‌ها بگذرد تا بفهمند که خیر! از این خبرها نیست! آن‌ها رگِ خوابِ مخاطب را به دست نیاورده‌اند، بلکه سطح اندیشه خودشان را تا سطح ذهنیّت عوام پایین آورده‌اند؛ مثل کسی‌که برای آموزشِ کودکان، ناچار است از زبان آن‌ها استفاده کند، ولی شاعرِ ما، چیزی برای آموختن و اساساً چیزی برای گفتن ندارد، لذا مستقیماً می‌رود سراغ آن قشر از مخاطب که اصلاً از او توقع چندانی ندارند، همین‌که روز ولنتاین باشد و در صفحه او، عکس قلب قرمز یا تصاویری آنچنان از بازیگران هالیوودی و شعری با مضمون خیانت پیدا کنند، برایشان کافی است.

متأسفانه بخشی از شاعران امروز، به‌جای مطالعه‌کردن، تمرین‌کردن، و نوشتنِ شعر خوب، می‌خواهند از راه میانبر، سراغ جذب مخاطب بروند، حالا یا با خرج‌کردن از زلزله و آتش‌سوزی و مرگ‌ومیر دیگران، یا با خرج‌کردن از امکانات فیزیکی خود‌شان، یا با ناخنک‌زدن به شعر دیگران، یا تبانی‌کردن با برخی ناشران و... دقیقاً همین شاعرانند که چون می‌دانند از لایک‌های مثلاً صدوده‌ هزارتایی‌شان، هزاروصد مخاطب حقیقی بیرون نمی‌آید تا فروش یک‌چاپ کتابشان را در طول یک، دو، یا سه‌سال تضمین کند، به ناشران و تیراژهای دروغین تن می‌دهند و راضی می‌شوند به انتشار صدوبیست نسخه از کتابشان، با تیراژ دروغینِ 1100 نسخه. چرا؟ چون می‌دانند پشت این کلیک‌ها، شخصیّتِ حقیقی وجود ندارد. بعد فکر می‌کنیم که چرا ما دیگر شاملو و اخوان و فروغ و... نداریم.

بزرگانِ ما در شعر معاصر، بیشترین وقتشان به مطالعه و تمرین اختصاص داشته و تمرکزشان بر سیر اندیشه و دستاوردهای زبانیِ شاعران دیگر بوده است. بررسی مختصر دستاوردهای زبانی شعر معاصر نشان می‌دهد که یک ویژگیِ زبانیِ کوچک، مثلِ جابه‌جایی صفت و موصوف با حفظ کسره اضافه (روزِ روشن = روشنِ روز)، چگونه دغدغه زبانی شاعران در یک دوره زمانی شده بوده، به‌گونه‌ای که می‌بینیم اغلب‌شان، آن ویژگیِ زبانی را بارها و بارها به‌کار برده‌اند، تا به نمونه عالیِ آن در شعر خود رسیده‌اند،  چیزی‌که امروز جایش را به استفاده از امکاناتِ غیر شعری برای جلبِ مخاطبان شعری داده است؛ مثلاً به استفاده از امکانات فتوشاپ برای کوچک‌کردن بینی و چه و چه، برای عقب‌نماندن از قافله جذابیّت و اطمینان حاصل‌کردن از اینکه همچنان مثل قبل می‌توانند کافه‌ها (کاباره‌های ادبی) را رونق ببخشند.

البته امروز هم شاعرانی داریم که بعد از چندسال، وقتی مجموعه جدیدی از آن‌ها منتشر می‌شود، آن عرق‌ریزی‌ها، آن تلاش‌ها و آن ویرایش‌ها را پشت تک تکِ سطرها و تصویرهایشان می‌بینیم، شاعرانی که اتفاقاً کمترین حضور را در فضای مجازی دارند و ترجیح می‌دهند شخصیّت‌های حقیقی باشند و مخاطبان حقیقی داشته باشند، به‌جای بی‌شمار مخاطبانِ مجازیِ فِیک! شاعرانی که وقتی می‌شنویم «فلانی مجموعه جدید دارد»، می‌دانیم که قرار است سیچهل تا شعر بخوانیم.

نکته جالبِ ماجرا اینجاست که اتفاقاً شاعرانی که از نظر بُنیه شعری، عمیقاً ضعف دارند و بجز چند سطری که آن‌هم در نسب‌شناسی، به شاعران دیگر و دیالوگ فیلم‌های هالیوودی می‌رسد، چیزی ندارند، در تمامیِ شبکه‌های مجازی، حضوری پرشور دارند که آدرس وبلاگ من و آدرس line من و آدرس facebook من و آدرس instagram من و...

و بعد به خودت می‌گویی خب! این از هفت دست آفتابه و لگن! حالا شام و ناهار چی؟ هیچی!

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.