جواد دهقانی آرانی: حوادث عجیبی که پس از عاشورا بر خاندان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) گذشت، شرح صدرش در نمی‌آید به فهم اهل دل... آری اینک کاروان بعد از کوفه به سرزمین بلا، یعنی شام رسیده است....

خطبه روشنگرانه امام (ع) سجاد در شام

پس از گذشت مراسم غمباری که در کاخ یزید برگزار شد اهل بیت(ع) با برخوردهای سنجیده و صحبتهای قاطع و کوبنده خود بخش زیادی از نقشه‌های دستگاه اموی و شخص یزید برای هدم دین و جریان امامت حق را نقش بر آب نمودند.

در این حال یزید تصمیم گرفت در روز جمعه که روز اجتماع گسترده مسلمانان در مسجد جامع شهر است، در خطبه‌های نماز جمعه که توسط یکی از علمای سوء و خطبای خود فروخته دستگاه اموی قرائت می‌شد، کار تبلیغی گسترده ای بر خاندان وحی و نبوت به ویژه حضرت امام علی و امام حسین(ع) انجام دهد و این البته در تداوم حدود چهل سال کار تبلیغی مداوم علیه خاندان امامت و ولایت بود که در شام انجام می‌شد.

از این رو چون روز جمعه فرا رسید، یزید یکی از خطبای برجسته خود را به منبر فرستاد و دستور داد آنچه می‌توانی در مذمت حسین و پدرش(ع) بیان کن و او چنین کرد و بعد در تعریف و تمجید از یزید و معاویه بسیار طولانی صحبت کرده و برای آنها از بیان هیچ خوبی و زیبایی فروگذار نکرد.

این در حالی بود که یزید، حضرت علی بن الحسین(ع)  را با خود به مسجد برده بود. حضرت که این سخنان را شنید، فریاد برآورد، «ویلک ایها الخاطب اشتریت مرضاه المخلوق بسخط الخالق فثبوا مقعدک من النار وای به تو، ای سخنران، رضایت مخلوقی را به قیمت سخط و ناراحتی خالق خریداری نمودی و برای خشنودی یک مخلوق، خدا را بر خود خشمناک ساختی، پس جایگاهت آتش دوزخ خواهد بود.»

سپس حضرت به یزید فرمود: ای یزید، به من اجازه بده تا بر این «چوبها» بالا روم و چند کلمه سخن بگویم که موجب خشنودی خداوند باشد و این حضاری که در مجلس نشسته اند (نیز از آن بهره‌مند شده) به آنها اجر و ثواب نایل گردد. یزید از این کار بشدت ابا داشت. مردم و اطرافیان او به او گفتند: یا امیرالمومنین بگذار تا بر منبر بالا رود شاید چیزی از او بشنویم. یزید که از صلاحیتهای علمی و مقام حضرت به خوبی آگاه بود، گفت: اگر او بر منبر بالا رود، پایین نمی‌آید، مگر اینکه مرا و آل ابی‌سفیان را مفتضح نموده و رسوا سازد. به او گفتند: این جوان بیمار و شکست خورده، چگونه چنین قدرتی خواهد داشت؟ یزید گفت: «او از خانواده ای است که علم و دانش را به کام خود کشیده اند و از شیرخوارگی به مانند مرغی که به جوجه هایش دانه می‌دهد، به آنها علم و کمال تعلیم شده است.» ولی مردم دست از اصرار بر نمی‌داشتند و پیوسته از یزید می‌خواستند که موافقت کند و در بعضی روایات آمده که فرزند یزید نیز با اصرار از پدر می‌خواست که با این خواسته موافقت کند تا سرانجام او رضایت داد و حضرت بر منبر بالا رفتند و شروع به ابراز خطبه ای نمودند که نقش اول را در بقا و تداوم نهضت حسینی بازی می‌کرد و اگر این خطبه نبود، چه بسا اهداف و ماهیت این نهضت مخفی می‌ماند و ستمکارانی که دست به این جنایت بزرگ زده بودند، رسوا نمی‌گردیدند.

حضرت بر بالای منبر ابتدا حمد و ثنای الهی را به جای آورد و بعد خطبه ای خواند که همه مردم گریستند تا بی قرار شدند و بشدت عواطف آنها تحت تأثیر قرار گرفت.

امام سجاد(ع) فرمود: ای مردم، خداوند به ما شش خصلت عطا فرموده و ما را به هفت ویژگی بر دیگران فضیلت بخشیده است.  به ما علم و بردباری و فصاحت و شجاعت و محبت در قلوب مؤمنان ارزانی داشت و ما را بر دیگران برتری داد به اینکه پیامبر برگزیده اسلام، حضرت محمد(ص) از ماست. صدیق (حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب(ع)) از ماست، امام حسن و امام حسین(ع) همان دو سبط بزرگوار این امت از ماست و مهتری این امت (که دجّال را می‌کشد) از ماست. حال هر کس مرا شناخت که شناخت و برای آنان که مرا نمی‌شناسند، خاندان خود و حسب و نسبم را بیان خواهم کرد.

ای مردم، من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسی هستم که حجرالاسود را با ردای خود حمل کرد و در جای خود نصب فرمود، من فرزند بهترین کسانی هستم که لباس احرام پوشید، من پسر بهترین انسانها هستم که کفش به پا کرد و برای طواف به دور خانه خدا پا برهنه شد. من فرزند بهترین طواف‌کنندگان و سعی به جا آورندگانم. من فرزند بهترین حج‌کنندگان و تکبیر گویان هستم. من پسر آن کسی هستم که بر «براق» سوار شده و در هوا حرکت نموده، من فرزند کسی هستم که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی برده شد. من پسر کسی هستم که جبرییل او را به سدره‌المنتهی برد. من فرزند کسی هستم که به مقام قرب ربوی نایل آمد و آنقدر به خدا نزدیک و نزدیکتر شد تا آنکه فاصله او به اندازه دو کمان یا نزدیکتر بود. من پسر آن کسی هستم که فرشتگان آسمان به او اقتدا کرده و نماز خواندند. من پسر آن کسی هستم که خدای بزرگ به او کرد آنچه را که وحی کرد، من پسر محمد(ص)، برگزیده خدا هستم. من فرزند علی مرتضی(ع) هستم، من پسر کسی هستم که سران مشرکان را کوبید و دماغ آنها را به خاک مالید تا به وحدانیت حضرت حق اقرار کردند و گفتند : «لا اله الا ا...»، من پسر آن کسی هستم که جلوی پیامبر با دو شمشیر می‌جنگید و با دو نیزه مبارزه می‌کرد. او دو بار هجرت کرد و دو بار بیعت نمود. او در جنگ بدر و حنین نبرد نمود و به اندازه یک چشم به هم زدن به خدا کفر نورزید. من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر و پیشوای مسلمانان و فروغ چشم جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگانم.

کسی که بردبار ترین بردباران و افضل نمازگزاران از آل یاسین و رسول رب العالمین است. من پسر کسی هستم که جبرییل او را تأیید و میکاییل او را یاری کرد. من فرزند آنم که از حرم مسلمانان حمایت کرد و با مارقان و ناکثان و قاسطان جنگید و بر ضد دشمنان ناصب و عنود خود مجاهده نمود. او در بین قریش با افتخار انسانی است که قدم به این زمین نهاد و اول شخصیتی است در میان مومنان که دعوت ایمان را اجابت نموده و به فراخوانی خدا و پیامبرش لبّیک گفت. آری، او اولین سبقت گیرندگان به همه خوبیها و کوبنده متجاوزان و نابود کننده مشرکان و تیری از تیرهای الهی به سر منافقان و زبان حکمت عباد الهی که پرستش خداوند می‌کنند و نصرت خداوند و ولی امر الهی و بوستان حکمت خداوند و حامل علم خدا و مخزن علم است.

 اوست که جوانمرد است و بخشنده، زیبا و
 نیکو چهره و هوشمند و پاک، از سرزمین حجاز است و رضی خدا، پیشگام است. و پیشوای بلند همت، صابر و بسیار روزه گیرنده، مهذّب و بسیار عبادت کننده، قطع کننده پستی ها و نسلهای مشرکان، پراکنده کننده حزبهای کفر، از همگان پر جرأت تر و قوی تر و دارای اراده محکم و عزمی استوار و راسخ و از همه با صلاحیت تر و خلل ناپذیرتر، اوست که شیر دلاور است، همان کسی که در جنگها به هنگام به هم خوردن نیزه ها و نزدیک شدن پیشتازان جنگ، کافران را به مانند خرد کردن سنگ آسیاب، خرد می‌کرد و می‌کوبید و مانند طوفان کوبنده که خار و خاشاک را در هم می‌ریزد، دشمنان را در هم می‌ریخت، شیر حجاز و یکه سوار عراق، کسی که هم مکی است هم مدنی، هم خیفی است هم عقبی (منتسب به خیف که مسیری است در منی و «عقبه ») هم بدری است هم احدی، اوست کسی که در بیعت شجره یکه تاز میدان بود و در هجرت هم، آقای عرب، و شیر میدان نبرد، وارث دو مشعر (مشعر و عرفات) و پدر دو سبط رسول خدا(ص) یعنی حسن و حسین(ع). آری این است جدّ من علی بن ابی طالب(ع).

حضرت زین العابدین(ع)  بعد از این معرفی از امیرالمومنین حضرت علی(ع) در جایی که جز دشنام و نکوهش و لعن و یاوه نسبت به او چیزی گفته نشده بود، فرمود: «من فرزند فاطمه زهرایم، من فرزند خدیجه کبرایم» و در بعضی روایت آمده که فرمود: «من فرزند کسی هستم که از روی ظلم کشته شد. من پسر کسی هستم که سرش را از قفا بریدند. من پسر تشنه کامی هستم که با لب تشنه به شهادت رسید. من پسر کسی هستم که پیکرش در زمین کربلا افتاده است، من پسر کسی هستم که عمامه و عبایش ربوده شد».

پس پیوسته می‌فرمود، من من و به این حدیث بلند افتخار و حماسه ادامه می‌داد تا شیون مردم به گریه بلند شد. آری مردم زار زار گریستند و صدای گریه و ناله همه مجلس را فرا گرفت. در این حال یزید ترسید که مبادا فتنه و انقلاب و آشوبی ایجاد شود، به مؤذن فرمان داد، اذان بگو. او گفت: «ا... اکبر» امام سجاد(ع) فرمود: هیچ چیزی از خدا بزرگتر نیست. او گفت: «اشهد ان لا اله الا ا...» حضرت فرمود: موی و پوست و گوشت و خونم به یکتایی خداوند شهادت می‌دهد. و هنگامی که موذن گفت: اشهد ان محمداً رسول ا...، حضرت از بالای منبر به یزید رو کرد و فرمود: محمد(ص)، همین که مؤذن به رسالت او شهادت داد، آیا جدّ من است یا جدّ تو؟ اگر ادعا کنی که جدّ توست، دروغ گفته ای و کافر شده ای و اگر جدّ من است، پس چرا خاندان او را کشتی و آنان را از دم تیغ گذراندی؟ (در این قسمت بخشهای دیگری به عنوان سخن حضرت سجاد(ع) نیز نقل شده است که اگر او جدّ من است، پس چرا پدرم را از روی ستم کشی؟ و مال او را تاراج نمودی و اهل بیت(ع) او را به اسارت گرفتی؟ این جملات را گفت و دست برد و گریبان خود چاک زد و گریست. و فرمود: به خدا قسم، اگر در جهان کسی باشد که جدّش رسول خداست، آن منم. پس چرا این مرد پدرم را کشت و ما را مانند رومیان به اسیری گرفت؟ آنگاه فرمود: ای یزید! این جنایت را مرتکب شدی و باز می‌گویی: محمد رسول خداست؟ و روی به قبله می‌ایستی؟ وای بر تو؟ در روز قیامت جدّ و پدر من دشمن تو خواهند بود) .

سپس مؤذن بقیه اذان را گفت و یزید پیش آمد و نماز ظهر را خواند و رفت و این خطبه و مضمون آن که چگونه حضرت سجاد(ع) پرده جهل و نادانی مردم نسبت به پدر و جدّ خود را دریده و آن شخصیتهای والایی که در بین این مردم ناشناخته مانده اند را معرفی می‌کند.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.